اربعین آمد و دل رفت خدایی بشود
جان من کی بشود کرببلایی بشود
اربعین آمده تا عشق، تبلور بکند
خاکی از خاک شود کنده هوایی بشود
"روزها فکر من این است و همه شب سخنم"
یک دقیقه نکند صرف جدایی بشود
"در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد"
عشق آمد که سبب سازِ رهایی بشود
کربلا منزل عشاقِ ز دنیا خالی ست
عمر باید که فقط وقف گدایی بشود
آمدن، فعل همیشه ست خیالت راحت
نرسد وقت بیایی و نیایی بشود
منتقم منتظرمنتظران ست آنجا
نیست مفهوم که حرفی ز کجایی بشود

#مجید_طاهری
۶مهر۱۳۹۹

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۹/۰۷/۱۵ساعت 0:33  توسط مجیدطاهری  | 

«حضرت صادق(علیه‌السلام) به زُراره فرمود که هیچ دیده نزد خدا محبوبتر از دیده‌ای که بر حسین(علیه‌السلام) بگرید نیست و نه هیچ گریه از اشکی که بر آن حضرت بریزد و هر که گریه بر او کند به حضرت فاطمه(سلام‌الله‌‌علیها)خوبی کرده و حق ما اهل‌بیت را ادا نموده و در قیامت هیچ بنده‌ای محشور نمی‌شود که دیده‌اش گریان نباشد مگر بنده‌ای که گریسته باشد بر جدم حسین(علیه‌السلام) که محشور خواهد شد با دیده‌های خندان و بشارت به او می‌رسد از جانب خدای رحمان و آثار سرور و خوشحالی از او ظاهر و خلایق همه در ترس و بیم باشند و گریه‌کنندگان حسین(علیه‌السلام) ایمنند و همه را به مقام حساب می‌برند و ایشان در زیر عرش الهی نشسته از حساب نمی‌ترسند و ملائکه نزد ایشان آمده تکلیف بهشت می‌نمایند و ایشان ابا می‌کنند که ما محال است که صحبت آن حضرت را به بهشت بدهیم و لقاء آن حضرت را بهتر از بهشت دانیم؛ باز ملائکه پیغام از زبان خازنان بهشت برای ایشان می‌آورند و وصف نعمتها و کرامت الهی که برای ایشان مهیا شده می‌نمایند، جواب می‌گویند که خواهیم آمد ان‌شاء‌الله نزد شما، چون جواب ایشان نزد حوران و غلمان و خازنان بهشت‌های ایشان می‌رسد و می‌شنوند در نزد حضرت امام حسین(علیه‌السلام) در زیر عرش نشسته‌اند، شوقشان به ملاقات ایشان زیاد می‌گردد، پس هم‌نشینان آن حضرت(علیه‌السلام) گویند حمد و سپاس خداوندی را که فزع اکبر و هول را از ماها تمامی برداشت و ما را نجات بخشید از آنچه می‌ترسیدیم؛ پس اسبها و شتر و محملها از بهشت می‌آورند و ایشان سوار شده مشغول حمد و ثنای الهی می‌شوند و صلوات بر محمد و آل محمد می‌فرستند تا داخل منازل خود گردند؛ اللهم اجعلنا منهم و صل علی محمد و آله الابرار الاطهار(صالح، 1375، 82)

 

صالح، محمد، (1375). مجمع‌المعارف و مخزن‌العوارف، ملحقات کتاب حلیة‌المتقین علامه محمدباقر مجلسی(ره)، تهران:نشربرگزیده.

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۰ساعت 21:14  توسط مجیدطاهری  | 

 

تضمین نجات ما حسین ست حسین
تثبیت ثبات ما حسین ست حسین
تخلیصِ حیات ما حسین ست حسین
تحکیم صلات ما حسین ست حسین
با اشک، همیشه وصلِ دریا شده ام
با راه حسین، عرش پیما شده ام

عاشق ز صفای روضه اش در احیاست
آغوش هوای او هزاران مَحیاست
دلدار به دل همیشه نزدیک اینجاست
گریانِ غمش ز مِهرِ او، ذی القرباست
خورشید چنان نور ز نورش گیرد
بی نورِ حسین، نور او می میرد

فرمود که ذُریه ی طاها هستم
فرزند و بهار دل زهرا هستم
من سوره ای از مُصحف یکتا هستم
تضمینِ فلاح و فوزِ فردا هستم
خون می چکد از چشم، «نُجومُ انکَدَرت»
این آیت حق، «بِاَیّ ذنب قُتِلَت»

گفتند که خارجی ست او را بکُشید
آبش ندهید و اِرباً اِربا بکُشید
بی یار به قتلگاه تنها بکُشید
درپیش دو چشم زار زهرا بکُشید
برنیزه بَرید پیش زینب، سر را
زیر سم اسبها گل پرپر را

تاحشر بدان که جاودان است این غم
در دست امام منتقِم این پرچم
باخون مدافعان شود چون محکم
خون حججی ها به تمام عالم
فریاد شعار «یا لَثارات» کند
بایست که هر شیعه مواسات کند

مجیدطاهری(طاهر)
۷شهریور۹۹

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۹/۰۶/۰۷ساعت 16:13  توسط مجیدطاهری  | 

متن نثر
🍃علامه جعفری(ره):
📕فارسی:
برای شناخت عظمت حادثۀ خونین کربلا و فهمیدن عظمت داستان حسین(علیه السلام) قطعاً باید زندگی معنا بشود؛ چون کار حسین(علیه السلام) کار زندگی بود...
📕عربی:
لمعرفة عظمة واقعة کربلاء الدمویة و فهم عظمة قصة الحسین(علیه السلام) فلابد من ترجمة و فهم الحیاة؛ لأن فعل الحسین(علیه السلام) کان حیاة...
📕انگلیسی:


what Hussein(pbuh)did was what the real and very essence of the life itself implies, therefore in order to find out the greatness and magnificence of the incident of karbala, and life history of Hussein (pbuh), one has to understand the life itself and what it implies in fact

(حسین(ع)، 1394، 72)
خیری، بشیر، کریمی امیرحسین(1394)، حسین(ع)، چاپ پانزدهم، تهران:الگوی فردا.

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۹/۰۵/۳۱ساعت 16:34  توسط مجیدطاهری  | 

شعرمناجات با امام حسین (علیه السلام) و قالب جدید «پنجاره»

در این شعرلطیف، ابتکاری جدید از شاعرآئینی جوان:«احمد بابایی» در قالبی نو دیده می‌شود  که چهارپاره‌ای است با مصراعی افزوده در پایان هر بند به شکل مستزاد و مصراع های پایان هر بند با یکدیگر از جهت قافیه و ردیف ارتباطی ندارند؛ ولی با چهارپاره در یک وزن(فاعلاتن مفاعلن فع لان، بحرخفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ) می‌باشند؛ نام این قالب ابتکاری و جدید«پنجاره» نهاده شده که به نظر می‌رسد نام مناسبی است و برگرفته از عدد پنج که به آمدن پنج مصراع اشاره دارد و «اره» از پاره در چهارپاره گرفته شده است.

وسط کشف کودکانۀ من
موج زنجیرها تلاطم کرد
خیمه آتش گرفت عصر دهم
کفش من راه خانه را گم کرد
پابرهنه به خانه برگشتم
.
خواهرم پاک کرد اشکم را
داد قولی که کفش نو بخریم
خواهرم گفت: او کریم ست و
زیر دِین کسی نمانده کریم
کربلا می روی به زودی ها
.
شب میلاد، کربلا بودیم
یک خیابان، ستاره باران بود
خواهرم چون کبوتران حرم
سرِ خوان کریم، مهمان بود
کربلا را ندید خواهر من
.
یک خیابان، مسیر خوشبختی
بزم دیدار نوکر و ارباب
یک خیابان، تلاقی دو حرم
یک طرف، مِهر، یک طرف، مهتاب
هرطرف رو کنی خدا پیداست
.
یک طرف مهر بود و قهر فرات
یک طرف ماه بود با مَشکش
دست بر سینه، زائری آرام
عکس سلفی گرفت با اشکش
شب میلاد و گریه!؟ عاشق بود!
.
به سپید و سیاه، خرده مگیر
اهل اشک از قبیلۀ ابرند
خادمان تو هر چقدر صبور
زائران، همچو رعد بی صبرند
زائران، بی بهانه می گریند
.
این عجب نیست زائرانِ حسین
با دل شاد گریه می کردند
پدر و جدّ و مادرش چون ما
شب میلاد گریه می کردند
گریه دار است «نام» او حتی!
.
چمدانم پر از شکایت بود
گِله ها داشتم ولی حالا
همۀ شعرهام یادم رفت!
آه... ای یار خوش قد و بالا
شاعرت را به قتلگاه بکش
.
پیرمرد از عشایر کوفه
دید در کنج میکده مستم
«اِشربِ المای، ها هَلابیکُم»
داد لیوان آب در دستم
یاد طفل رباب افتادم
.
بین دو رود، زندگی، جاریست
در تلاقی ماه با خورشید
نوعروسی عفیف، لب وا کرد
«بله» تا گفت عطر سیب وزید
کِل کشیدند ایل امّ وهب
.
در دفاع از حرم، به میدان رفت
گفت: امروز جای ماندن نیست
عاقد، انگار روضه خوان شده بود
رفت داماد و نوعروس گریست!
باغ گل گشت خیمۀ قاسم...
.
ارمنی بود و دومین سفرش
گنبد ماه را نشان می داد
دم باب الحسن هیاهو بود
او که قنداقه را تکان می داد
همسرش چند سال نازا بود
.
عشق را با فُلوس می سنجد!
عقل، سرگرم فقر و صرّافی ست
جای سوغات، وقت برگشتن
یک بغل از ضریح او کافی ست
هرگز از کربلا کفن نخرید!
.
این خیابان که قلب تاریخ است
قبلۀ آخرالزمانی هاست
یکی از پشت سر، صدایم کرد
لهجه اش مثل آسمانی هاست
«حُجَجی» بود با همان لبخند
.
زُل زد و شربتی تعارف کرد
در گلو ردّ بغض شیرینی
ناگهان ساعت حرم می خواند
غزلی با صدای «آوینی»
«تو مپندار کربلا شهری ست...»
.
بسکه مشتاق مَصرعت بودم
مِصرعی هیئتی، به شعر وزید
«همه جا کربلاست» تا محشر
کوریِ چشم ابن سعد و یزید
خبری از سنان و خولی نیست
.
یک خیابان که خلق می بینند
شهدا را کنار پیر خمین
پرچم سرخ می زند فریاد
رحمة الله واسعه ست حسین
«کوثری» باز روضه می خوانَد
.
کربلا خاک نیست ای مردم!
بلکه جغرافیای تاریخ است
گودیِ قتلگاه، در باطن
روضۀ یثرب و در و میخ است
فاطمه روی خاک افتاده...
.
زائرانِ تو بعد عصر دهم
همه در قتلگاه افتادند
نسل در نسل، سمت کرب و بلا
پابرهنه به راه افتادند
راستی! از رقیّه ات چه خبر!؟
.
چشم تا کار می کند اینحا
روضۀ فاش، بر زمین مانده
دلم از روضه بر نمی گردد
همچو پایی که روی مین مانده
باز شد راه کربلا با «خون»...
.
یادم آمد که دور او پُر بود
از هیاهوی قوم تکفیری!
چقدَر روضه، غیر تکراری ست!
باز هم یک گریز تصویری:
ازدحام است دور شش گوشه...
.
سینه اش پاره پاره، چون کندوست
شوکران را عسل گرفته حسین
گفتم اصغر کجاست؟ رندی گفت:
کودکش را بغل گرفته حسین
از سرِ اصغرش سؤال مکن!
.
شب میلاد، کربلا غوغاست
هرکه در کربلاست خوشبخت‌ست
کودکان، پابرهنه، دور حرم
می دوند و خیالشان تخت است
که یکی هست خواهری بکند
.
«کربلا» زینبیّۀ زهرا ست!
چشم هایم به خیمه گاه افتاد
رفت از کربلا به «کوفه» ، دلم
کاروان، دست بسته، راه افتاد
«دَخَلَتْ زَینَبٌ عَلَی بْنِ زِیادْ»
.
شب میلاد یا که عصر دهم،
صبح صادق، غروب گودال است
شعر من «تلّ زینبیّه» شده
دل من بسکه رو به گودال است
دست و پا می زنی هنوز، حسین!
.
در قنوتش سکوت کرده اگر
غزلی سر بریده می خوانَد
جای اذن دخول، شاعر تو
ایستاده، قصیده می خواند!
شاعرت را ببخش... دیوانه ست!

(احمد_بابایی)

#انجمن_ادبی_مداحان_اهل‌البیت_علیهم‌السلام

مجیدطاهری

منبع شعر:کانال «شعر شیعه» در تلگرام(shia_poem2@)، تاریخ:28فروردین1399برابربا16آوریل 2020 و 22شعبان1441

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۹/۰۲/۰۲ساعت 7:49  توسط مجیدطاهری  | 

محکمی و پرتوانی پاسدار
یاور صاحب زمانی پاسدار

تکیه گاه دردمندان زمین
یک تنه خود یک جهانی پاسدار

نیروی مستضعفان عالمی
دستگیری و امانی پاسدار

همچوحیدر می خروشی در نبرد
مردمردان را نشانی پاسدار

بررخ هر مردایرانی غرور
شادی روح و روانی پاسدار

درنبرد دشمنان، شیر ژیان
همچنان آتشفشانی پاسدار

معنی امید و عزم و همتی
عاشقی را ترجمانی پاسدار

پیش رفتی پیش بردی قهرمان
بی دریغی آرمانی پاسدار

برولایت سرگذارعشق کیست
هرکه خواهد آستانی پاسدار

سربلندی فخر هر اسطوره ای
تاقیامت جاودانی پاسدار

درشهادت فتح کردی هرمقام
شاهدعرش آشیانی پاسدار

آسمانها زیر پایت چون زمین
چون که خود یک آسمانی پاسدار

کربلا گردیده حاضر با دمت
لیک گویی روضه خوانی پاسدار

حاج قاسم شورها را زنده کرد
در دل ما کهکشانی پاسدار

مردمیدان، ظاهری و باطنی
درهمه حالی عیانی پاسدار

نقش لبخندت برای دردهاست
دردمندی، خود فغانی پاسدار

افتخار هر پلاک و کوچه ای
شهر را خود امتنانی پاسدار

برتوبیماری و موشک ترس نیست
پیشگام امتحانی پاسدار

مرزها گرچه تفاوت می کند
حافظ خاکی و جانی پاسدار

گرچهل سالی درختت بار داد
نیک هستی باغبانی پاسدار

گرچه پیرعقل گشتی سالها
بازهم چُست و جوانی پاسدار

دوستان را خود به سان دوستی
دشمنان را بدگمانی پاسدار

تابیاید حجت عصر و زمان
کشورت را پاسبانی پاسدار

رهبرت در چشم باشد چون حسین
در رهش جان می فشانی پاسدار

طاهر از مصراع چشم یار گفت
عین یاری همچنانی پاسدار

 

مجیدطاهری

9فروردین99

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۹/۰۱/۰۹ساعت 21:16  توسط مجیدطاهری  | 

 

این مژدۀ شادی از خدا آمده است
ازمقدم گل شور و نوا آمده است
ریحانۀ مصطفی گل سرخ رسول
کشتی نجات قلب ما آمده است


مجیدطاهری
۹فروردین۹۹

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۹/۰۱/۰۹ساعت 12:31  توسط مجیدطاهری  | 

#امام_حسین_علیه_السلام
#حرکت_کاروان_سیدالشهدا_علیه_السلام
#غزل

وقتی که می رفتند، دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد

وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد

پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد

این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت، یحیی گریه می کرد

این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد

بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر، ام لیلا گریه می کرد

بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد

یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد

در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد

وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد

#علی_اکبر_لطیفیان

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۹/۰۱/۰۵ساعت 14:7  توسط مجیدطاهری  | 

در ولادت حضرت ابا عبد الله الحسین (ع)

 

بسته شد بیت الولا در پرده های نور امشب

چشم شیطان از تماشای رخ حق دور امشب

گشته سینای مدینه رشک کوه طور امشب

ریزد از هر سو سپند دل به مجمر ، حور امشب

 

 آسمان محو نظاره ،     از فلک ریزد ستاره

مهر می خندد هماره ،    قرص مه در گاهواره

 

جان بکف گیرید کامشب شد رخ دلدار پیدا

 

آفرینش گشته امشب غرق در دریای رحمت

دوزخ خشم خدا شد جنة الاعلای رحمت

میوۀ عشق حسینی ریزد از طوبای رحمت

بسته شد باب غضب ها باز شد درهای رحمت

 

نقش شیطان گشت باطل   نخل قرآن داد حاصل

 از صفای کعبۀ دل      باغ گل شد خانۀ گِل

 

عالم توحید را شد مطلع الانوار پیدا

 

آسمان عشق را خورشید نور افشان مبارک

بر تن آزادگی عید حلول جان مبارک

رجعت نوح نجی* د ردامن طوفان مبارک

لیلة المیلاد قرآن باد بر قرآن مبارک

 

خیز و بین روی خدا را  ،   نور حُسن ابتدا را

برق مصباح الهدی را ،    بر شهیدان مقتدا را

 

یوسف مصر ولا شد بر سر بازار پیدا

 

یادگار فاتح بدر و حُنین آمد خوش آمد

عین حق یعنی علی را نور عین آمد خوش آمد

رهنما و دستگیر عالمین آمد خوش آمد

ای گنه کاران جسین آمد  حسین آمد خوش آمد

 

اهل دل را همدم است این ، نوح دریای غم است این

جان جان عالم است این ، قلب  قلب آدم است این

 

کرده آدم از تراب مقدمش مقدار پیدا

 

اهل بینش ، آفرینش زندگی از سر گرفته

 نی سخن بی پرده به حق پرده از  رخ بر گرفته

جان جان عالمی را فاطمه در بر گرفته

 ای عجب کز عضو عضوش بوسه پیغمبر گرفته

 

دل نشان تیر آهش   جان اسیر یک نگاهش

سر نثار خاک راهش   آفرینش در پناهش

 

 خط عفو ما بُود در این گل رخسار پیدا

 

چاره سازان دو عالم تا ابد بیچارۀ او

ساکنان آسمانها در زمین آوارۀ او

سورۀ و الفجر مدحی از خدا دربارۀ او

کاروان دل طواف آورده بر گهوارۀ او

 

 هم شرف بر آل داده ،  هم به خون اقبال داده

هم به فطرس بال داده   هم به عالم حال داده

 

حال عشاقش بُود از چشم گوهر بار پیدا

 

داد آزادی ندا کامد یگانه رهبر من

عشق گفتا این بُود روح خدا در پیکر من

خون به جوش آمد که باز آمد حیات دیگر من

 اشک گفتا او بقا بخشید او بر گوهر من

 

بادها ، خاک دَرِ او ،  خاکها ، فرمانبر او

نار گل در محضر او ، آب ، مهر مادر او

 

 مهر او از چهار جانب هست در این چهار پیدا

 

عالم جان بی حسین بن علی جانان ندارد

هر که بر او دل نبندد دل نه بلکه جان ندارد

شور بی آغاز عاشورای او پایان ندارد

درد بی درمان دل جز وصل او درمان ندارد

 

 اولیا زَوار کویش ،  کبریا مشتاق رویش

انبیا سیراب جویش  ، اتقیا مست سبویش

 

در حریم اوست هم دیوانه هم هشیار پیدا

 

ای خدا را عبد و در مُلک خدا کارت خدائی

کبریا را بنده و بر بندگانت کبریائی

هم خدائی کرده در کشتیِ دل، هم ناخدائی

از تو بالد ، بر تو ، نازد نام مصباحُ الهدائی

 

گرچه عطشان در فراتی  خضر را عین الحیاتی

 هم تو صومی هم صلاتی   هم شفیع السیئاتی

 

 نیست با مهر تو از کوه گنه آثار پیدا

 

ای خدا را دیده چشم آفرینش در نگاهت

ای قلوب انبیا و اولیا آرامگاهت

ای به تنهایی تمام عالم و آدم سپاهت

هر چه جان جان آفرین داد نثار خاک راهت

 

هم خلایق را اَبی تو  ، هم به دل هم بر لبی تو

هم نبی را کوکبی تو ، هم هلال زینبی تو

 

گه به مطبخ گه به نِی گه بر سر بازار پیدا

 

نام تو تا حشر از اولاد آدم می برد دل

صوت قرآنت هنوز از خلق عالم می برد دل

روی تو از کعبه ، لبهایت ز زمزم  می برد دل

عشق تو هم می دهد جان بر تن و هم می برد دل

 

ای به یادت هر خوشی غم ، ماه شعبان هم محرم

بر تو گریان چشم عالم ، میوه ده بر نخل "میثم"

 

تا بر آن نبود بجز مدح تو برگ و بار پیدا

 

(سازگار، 1376، 159)

سازگار،غلامرضا، (زمستان1376). نخل میثم، ج1، چاپ دوم،  قم:حق بین.

 

 

*نوحه نجی= لقب نوح پیغامبر است، مخفف نجی ﷲ است، نجات یافته

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۲۱ساعت 12:40  توسط مجیدطاهری  | 

(مثنوی حسینی)
          
تا بُود حُبّ حسینی در دلم
تا که عشق او عجین شد در گلم
تا که جان آید به راه ریشه‌ام
دم زنم گویم حسینی پیشه‌ام
سوز من شورم شرار آتش است
بارش اشکم سرور دلکش است
اشک من رودی ز بحر او روان
اشک من احیاگر باغ خزان
اشک من دائم نویدم داده است
بر در بسته کلیدم داده است
اشک موجی پر شتاب و بی حباب
رو به ساحل او ندارد مثل آب
اشک امواج تلاطم آور است
در تغافل ها چو رعد و آذر است
اشک چون گل چهره‌ام را باز کرد
راه و رسم عاشقی آغاز کرد
تا حسینم کشتی است و ناخدا
راه دریایی است شور و شوق ما
او امید دین و دنیای من است
عالمی را سود و سودای من است
در شب مرگم چو در زیر لحد
هیچکس آنجا نباشد جز احد
ناگهان گویند نوری می‌دمد
مهر مولا بنده‌اش را می‌خرد
مهر مولایم نجاتم داده است
بر در جنت براتم داده است
مهر مولایم حسین بن علی
در زمین و آسمانها منجلی
مهر مولایم سرود بندگی‌ست
مفخر انسان صعود بندگی‌ست
مهر مولایم تقرّب آورد
قرب حق را رو به پایان می‌برد
مهر مولا قرب یکتا را دراست
بهر پروازم بسوی حق پر است
این دم اینجا وقت شور انگیزی است
با دل و جان روز بر پا خیزی است
وقت مردن نیست همت بایدم
لحظه لحظه عشق و شدّت بایدم
کاسۀ سر عاریت بر یار رفت
آنکه سر تا پا همه از یار رفت
من نه اینم ظاهر و کی پوستم
در حریم کربلای دوستم
یار رسم سوختن داده مرا
عقل و هم دیوانگی هر یک بجا
عقل در رسم رهیدن آمدن
عشق در ژرفای دریاها زدن
عقل با چشم حسینی دوختن
عشق در دیوانگی آموختن
عقل تاریکی جهلم را برد
عشق خون دوری از دل را خورد
عقل فرماید که با حق یار باش
با حقیقت جمله در یک کار باش
هوش و فکرت را به راه یار گیر
تا شوی از جام مولا سیر سیر
تا  بُود هایی که هوهویی زنم
تا بُود شاخی که کوکویی زنم
سوی من سوی حسینی است و بس
کوی من کوی حسینی است و بس
هر که جوید شیوه‌ام را در خطاب
گویمش اما فقط روز حساب
روز حکم مطلق باری اله
تا که حق گویان بگیرندش پناه
می‌زنم سودای مستی سادگی
می‌کنم پروانگی دیوانگی
کاشف الکرب الحسین احساس من
بر لبم عباس من عباس من

#مجید_طاهری

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۱۹ساعت 20:21  توسط مجیدطاهری  | 

حاج حسن خلج:«نقل می‌کنند مرحوم حاج اکبر ناظم بعد چندین نوه و نتیجه و عمری نوکری روی چهارپایه* می گفت:«حسین جان! نکنه آخر عمری ناکام از دنیا برم!»گفتند: حاج اکبر دیگه از دنیا چه کامی می‌خوای؟ این همه خدا بهت عزت، آبرو، زن، زندگی، بچه، دختر، پسر، نوه، نتیجه،داده، دیگه چی می‌خوای؟ گفت:« نه اینها کام از دنیا نیست، ناکام اونه بمیره کربلا رو نبینه...».

امروز عرض کنم علی بن موسی الرضا! نذار ما غریب بمونیم آقا، غریب اونه رفیقاش برند جا بمونه آقا ! »

 

منبع:هیئت بیت الرضا(علیه السلام)، هفدهم صفر1398،بازیابی شده از

https://www.instagram.com/p/B3t5hPAJUeG/?igshid=12jv85qh7643t

*چهارپایه=چهارپایه خوانی یکی از سنتهای قدیمی مرثیه‌خوانی تهران است و هم اکنون نیز برگزار می‌شود. سنت چهارپایه خوانی این گونه بود که مرثیه‌خوان در میان دستۀ عزاداران(که از مکان خود حرکت کرده بودند و به سبزه میدان بازار، رسیده بودند) روی یک چهارپایۀ چوبی(به ارتفاع حدود پنجاه سانتیمتری)می‌رفت و ابتدا نوحۀ واحد و سپس چند جمله مرثیه و در پایان دودمه می‌خواند.(البته این برنامه کم و زیاد هم می شود و هر مرثیه خوان با سلیقۀ خود برنامه را اجرا می کند)

#مجیدطاهری

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۸/۰۷/۲۷ساعت 11:22  توسط مجیدطاهری  | 

بخوان زیارت ناحیه از غم دلدار

بریزاشک و بزن ناله تا دم دیدار

بخوان زیارت ناحیه از دل خونین

که خون‌جگر شده مهدی ز شیون بسیار

بخوان زیارت ناحیه تا شوی زائر

زیارتی به صد آه و به دیده‌ای خونبار

بخوان زیارت ناحیه با مصیبتهاش

که فاطمه به فغان آه می‌کشد هر بار

بخوان زیارت ناحیه و بخوان قرآن

دل آیه آیه شده «بِالعَشیِّ وَ الإِبکار»*

بخوان زیارت ناحیه از زبان دل

چقدر بر دل زینب رسیده است آزار

بخوان زیارت ناحیه برده‌اند او را

به همره همۀ اهل بیت در بازار

بخوان زیارت ناحیه برحسین او

چه کرده است به کرببلایش استکبار

بخوان زیارت ناحیه و بگو از جان

که روز حادثه یاران نموده‌اند ایثار

بخوان زیارت ناحیه یک یک یاران

سرانشان همه رفته به نیزه و بر دار

بخوان زیارت ناحیه ذبح گشته حسین

کنار قتلگهش خواهری غمین و زار

بخوان زیارت ناحیه کیست ثارالله

کسی که عرش به مظلومی‌اش کند اقرار

بخوان زیارت ناحیه روز عاشورا

عزیز فاطمه شد پیش چشم حق انکار

بخوان زیارت ناحیه صبح و شام بسوز

سپاه عشق شده بی امیر و بی سردار

بخوان زیارت ناحیه و بخوان (طاهر)

چراکه مرثیه‌خوان خواسته تو را دادار

(مجیدطاهری)

 

*معنی بِالعَشیِّ وَ الإِبکار=در هنگام شبانگاه و بامداد


برچسب‌ها: زیارت ناحیه, زیارت ناحیۀ مقدسه, عج, شعرزیارت ناحیه
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۸/۰۷/۱۶ساعت 9:26  توسط مجیدطاهری  | 
سجاد یعنی حق و حق در بر گرفتن
از کربلا پیکار را از سر گرفتن
سجاد در سجادۀ اشک و مناجات
یعنی به سوی یار باید پر گرفتن

#مجید_طاهری
 


خورشید حسینی  از افق تا آمد
کشتی نجات او به دریا آمد
مهتاب که سر زد از جمال عباس
باب همه حاجات به دنیا آمد

#مجید_طاهری


برچسب‌ها: اشعارمجیدطاهری
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۲ساعت 14:35  توسط مجیدطاهری  | 
ماه شعبان شد بی قرار
از قدوم سبز نگار
سومین روز آمد ز راه
خنده زد ماه من سه بار
مدینه شد سوره ی محمدی
یک یک آید آیه های احمدی
از قرآن جانفزای سرمدی
یا ثارالله آمدی خوش آمدی(۳)
بی دریغ آمد یار عشق
جان نثار دربار عشق
ساقی دشت کربلا
تکسوار بازار عشق
ام البنین مه گرفته روی دست
گوئی علمداری آمد از الست
که پشت هر دشمنی ز او شکست
ابوفاضل آمدی خوش آمدی(۳)
 سجده کردم از این برات
داده حق چون آب حیات
آمده زین العابدین
تا عبادت گردد نبات
فصل باران و طراوت آمده
آئینه ی روح و رحمت آمده
مرد دعا و عبادت آمده
 ابن الحسین آمدی خوش آمدی(۳)


#مجید_طاهری

فایل صوتی

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۰ساعت 6:48  توسط مجیدطاهری  | 
حجت الاسلام عالی در سخنرانی خود می گفتند که من از آیت الله وحیدخراسانی در درس شنیدم که فرمود:ریاضتی هست که اگر کسی بتواند این ریاضت را تحمل کند تمام عاشورا را به او نشان می دهند، جز سه ساعت آن را که احدی تحمل آن را ندارد؛ آن سه ساعت از زمانی بود که امام حسین(علیه اسلام) از اسب افتاد تا زمانی که «والشمر جالس علی صدرک»،ولی این سه ساعت جلوی چشم امام زمان(عج) هست و او همۀ آن را می بیند؛برای همین هم هست که می فرماید:جد غریبم! صبح و شب بر تو گریه می کنم؛عزادار اصلی اوست و علامۀ امینی می گوید شب عاشورا برای امام زمان(عج) صدقه بدهید.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۹ساعت 7:51  توسط مجیدطاهری  | 
سرود میلاد امام حسین(علیه السلام)🌺

 

 

آمدی دسته گل محمدی
ماه من به آسمان بر آمدی

(خامس آل عبا خوش آمدی)۲

آمده ریحانۀ پیغمبری
آمده نهال سرو سروری

حا و سین و یا و نونِ دل و جان
 جان به عشق او رسد به آسمان

خنده به او می زند جبرائیل
دور او پر می زند میکائیل

عالمی ز مقدمش دلشادست
فطرس از عنایتش آزادست

پدرش قسیم نار و جنت‌ست
مادرش کوثر خیر و رحمت‌ست

جان هر آزاده ای به دستتان
دل هر پروانه ای پابستتان

(لیتنی کنا معک) آماده ام
عاشق و دیوانه و آزاده ام

ازپرقنداقه ات تا به خدا
می رسد هر بینوائی به نوا

سوم شعبان دلم لرزیده است
وعده گاهم کربلا گردیده است

(مجیدطاهری)

فایل صوتی

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۹ساعت 7:15  توسط مجیدطاهری  | 
كربلا كعبه جان است خدا مى ‏داند
قبله هر دو جهان است خدا مى ‏داند
گه كه در كعبه یكى سنگ بهشتى است ولى
كربلا رشك جنان است خدا مى‏ داند
هر كه را میل بهشت است به خلوتگه دل
سوى آن كوى روان است خدا مى‏داند
در طواف حرم قدس اباعبداللّه
مرغ دل اشك فشان است خدا مى‏ داند
بى قرار از غم آن مرقدشش گوشه او
دل بى تاب و توان است خدا مى‏داند
مُهرِ مهرش به دل و سینه تبدار بُود
مِهرِ او حصن امان است خدا مى‏ داند

تا ابد زنده بود هر دل شیدا به غمش

غم او سوز بیان است خدا می داند

روز محشر چو نكو بنگرى از داغ حسین

روى هر سینه نشان است خدا مى ‏داند
زیر بار غم جانسوز شهیدان خدا
  پشت افلاك كمان است خدا مى ‏داند 

ای امین از دل پر سوز بگو بار دگر

کربلا کعبۀ جان است خدا می داند
شاعر:رضا فلاح

از کتاب زمزمۀ عشق، ص 2، سال 1372شمسی

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۲ساعت 12:4  توسط مجیدطاهری  | 
لعل لب آن کس که ثنا خوان حسین است‌   تا حشر نبیند غم و خندان حسین است
باللّه که شود چشمه‌ی فیض ابدیّت‌   چشمی که به یک مرحله گریان حسین است
در حشر که هرکس ز گناهی فتد از پای‌   دست همگی جانب دامان حسین است
بخشودگی اهل گنه در صف محشر   وابسته به یک گردش چشمان حسین است
آن گوهر یکدانه که در کسب شفاعت‌   رفت از کف زهرا و علی، جان حسین است
و آن رشته که با تیغ جفا پاره نگردید   در نزد خدا رشته‌ی پیمان حسین است
آیین محمّد که جهان زینت از او یافت‌   تزیین شده از خون جوانان حسین است
آزادی و جان دادن و بیرون شدن از ننگ‌   در عالم هستی همه فرمان حسین است
در دیده فرو بستن از قامت اکبر   عقل عقلا مانده و حیران حسین است
دانی، ز چه رو اب فرات است گل آلود!؟   شرمنده ز لعل لب عطشان حسین است
جغد از چه به ویرانه نشیند به همه عمر؟!   خاکم به دهن جای یتیمان حسین است
چوب از چه گرفتار به آتش شود آخر؟!   بی‌حرمتی‌اش با لب و دندان حسین است
«حامی» به خدا هر که حمایت کند از دین‌   در مرتبه سروی به گلستان حسین است

نقد:قافیه های چشمان، جوانان، یتیمان، قطعاً غلط هستند.

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۸ساعت 19:33  توسط مجیدطاهری  | 

طوایا نظامی فِی الزَّمَانِ لَهَا نَشَرَ * یعطرها مِنْ طِیبِ ذکراکم نَشَرَ 


قصائد مَا خَابَتْ لَهُنَّ مقاصد * بواطنها حَمِدَ ظَوَاهِرِهَا شَکَرَ 


مَطَالِعَهَا تَحُکِّی النُّجُومِ طوالعا * فأخلاقها زُهْرٍ وَ أَنْوَارِهَا زُهْرٍ 


عَرَائِسَ تَجْلِی حِینَ تَجْلِی قُلُوبَنَا * أکالیلها دُرٍّ وتیجانها تِبْرٍ 


حَسَّانَ لَهَا حَسَّانَ بِالْفَضْلِ شَاهِدُ * عَلَى وَجْهِهَا تِبْرٍ یزان بِهَا التِّبْرِ 


أَ نَظَمَهَا نَظَمَ اللئالی وَ أَسْهَرَ اللَّیَالِی * لِیَحْیَى لِی بِهَا وَ بِکُمْ ذَکَرَ 


فَیَا ساکنی أَرْضِ الطُّفُوفِ عَلَیْکُمْ * سَلامُ مُحِبُّ مَا لَهُ عَنْکُمْ صَبْرٍ 


نُشْرَةُ دَوَاوِینَ الثنا بَعْدَ طیها * وَفِی کُلِّ طرس مِنْ مدیحی لَکُمْ سَطْرٍ 


فطابق شَعْرِی فِیکُمْ دَمْعٍ ناظری * فمبیض ذَا نَظَمَ ومحمر ذَا نَثْرَ 


فَلَا تتهمونی بالسلو فَإِنَّمَا * مَوَاعِیدَ سلوانی وَ حَقِّکُمْ الْحَشْرِ 


فذلی بِکُمْ عَزَّ وَ فَقْرِی بِکُمْ غِنًى * وعسری بِکُمْ یُسْرٍ وکسری بِکُمْ جُبِرَ 


تَرِقَّ بُرُوقِ السُّحُبِ لِی مِنْ دِیارِکُمْ * فینهل مِنْ دمعی لبارقها الْقَطْرِ 


فعینای کالخنساء تَجْرِی دُمُوعُهَا * وَ قَلْبِی شَدِیدُ فِی مَحَبَّتِکُمْ صَخْرٍ 


وَقَفْتَ عَلَى الدَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا * فمغناکم مِنْ بَعْدِ معناکم فَقْرٍ 


وَقَدْ دُرُسْتَ مِنْهَا الدُّرُوسِ وَ طَالَمَا * بِهَا دَرَسَ الْعِلْمِ الآلهی وَ الذِّکْرِ 


وَ سَالَتْ عَلَیْهَا مِنْ دُمُوعِی سحائب * إِلَى أَنْ تَرْوَى الْبَانِ بِالدَّمْعِ وَ السِّدْرِ 


فِرَاقَ فِرَاقَ الرُّوحُ لِی بَعْدَ بَعْدَکُمْ * وَ دَارِ بُرْسِمَ الدَّارِ فِی خاطری الْفِکَرُ 


وَقَدْ أَقْلَعْتَ عَنْهَا السَّحَابِ وَ لَمْ یَجِدْ * وَ لَا دَرَّ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لَهَا دُرٍّ 


إِمَامُ الْهُدَى سِبْطِ النُّبُوَّةِ وَالِدُ الْأَئِمَّةِ * رَبُّ النَّهْیِ مَوْلًى لَهُ الْأَمْرِ 


إِمَامُ أَبُوهُ الْمُرْتَضَى عَلَمُ الْهُدَى * وَصِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَ الصِّنْوِ وَ الصِّهْرِ 


إِمَامُ بَکَتْهُ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ والسما * وَ وَحْشَ الفلا وَ الطَّیْرِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ 


لَهُ الْقُبَّةِ الْبَیْضَاءِ بالطف لَمْ تَزُلْ * تَطُوفَ بِهَا طَوْعاً مَلَائِکَةُ غَرَّ 


وَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ قَالَ وَ قَوْلِهِ * صَحِیحُ صَرِیحُ لَیْسَ فِی ذلِکُمْ نُکُرٍ 


: حُبِّی بِثَلَاثِ مَا أَحَاطَ بِمِثْلِهَا * وَلِیُّ فَمَنْ زَیْدٍ هُنَاکَ وَ مَنْ عَمْرُو ؟ 


لَهُ تُرْبَةُ فِیهَا الشِّفَاءِ وَ قُبَّةٍ * یُجَابُ بِهَا الدَّاعِی إِذَا مَسَّهُ الضُّرَّ 


وَ ذُرِّیَّةِ ذُرِّیَّةً مِنْهُ تِسْعَةٍ * أَئِمَّةُ حَقُّ لَا ثَمَانٍ وَ لَا عَشَرَ 


أَ یُقْتَلُ ظَمْآناً حُسَیْنِ بکربلا * وَفِی کُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَنَامِلِهِ بَحْرٍ ؟ 


وَ وَالِدُهُ الساقی عَلَى الْحَوْضِ فِی غَدٍ * وَ فَاطِمَةَ مَاءِ الْفُرَاتِ لَهَا مَهْرٍ 


فوالهف نَفْسِی لِلْحُسَیْنِ وَ مَا جَنَى * عَلَیْهِ غَدَاةِ الْطُفْ فِی حَرْبِهِ الشِّمْرِ 


رَمَاهُ بجیش کالظلام قسیه الْأَهِلَّةِ * والخرصان أَ نَجْمِهِ الزَّهَرِ 


لرایاتهم نَصَبُ وَ أَسْیَافِهِمْ جَزْمُ * وللنقع رَفْعٍ وَ الرِّمَاحَ لَهَا جَرَّ 


تَجْمَعُ فِیهَا مِنْ طُغَاةُ أُمَیَّةَ * عِصَابَةُ غَدَرَ لَا یَقُومُ لَهَا عُذْرٍ 


وَ أَرْسَلَهَا الطاغی یَزِیدَ لیملک ال‍ - عِرَاقُ وَ مَا أغنته شام وَ لَا مِصْرَ 


وَ شَدَّ لَهُمْ أُزُراً سَلِیلٍ زیادها * فَحْلُ بِهِ مَنْ شَدَّ أُزُرِهِمْ الْوِزْرُ 


وَ أْمُرْ فِیهِمْ نجل سَعْدِ لنحسه * فَمَا طَالَ فِی الرَّیِّ اللَّعِینِ لَهُ عُمَرُ 


فَلَمَّا الْتَقَى الْجَمْعانِ فِی أَرْضٍ کربلا * تَبَاعَدَ فِعْلِ الْخَیْرِ وَ اقْتَرِبْ الشَّرِّ 


فحاطوا بِهِ فِی عَشَرَ شَهْرِ مُحْرِمُ * وَ بَیْضٍ المواضی فِی الْأَکُفِّ لَهَا شِمْرٍ 


فَقَامَ الْفَتَى لِمَا تَشَاجَرَتْ الْقَنَا * وِصَالَ وَقَدْ أَوْدَى بمهجته الْحُرِّ 


وجَالٍ بِطَرَفِ فِی الْمَجَالُ کَأَنَّهُ * دُجًى اللَّیْلِ فِی لألآء غَرَّتْهُ الْفَجْرِ 


لَهُ أَرْبَعُ لِلرِّیحِ فِیهِنَّ أَرْبَعٍ * لَقَدْ زَانَهُ کرو مَا شَأْنُهُ الْفَرِّ 


فَفَرَّقَ جَمْعُ الْقَوْمِ حَتَّى کَأَنَّهُمْ * طُیُورِ بُغَاثِ شت شَمِلَهُمْ الصَّقْرُ 


فَأُذَکِّرُهُمْ لَیْلِ الْهَرِیرِ فَاجْمَعْ الْکِلَابِ * عَلَى اللَّیْثِ الهزبر وَقَدْ هروا 


هُنَاکَ فَدَتْهُ الصَّالِحُونَ بِأَنْفُسٍ * یُضَاعَفُ فِی یَوْمِ الْحِسَابِ لَهَا الْأَجْرِ 


وحادوا عَنِ الْکُفَّارِ طَوْعاً لِنَصْرِهِ * وَ جَادَ لَهُ بِالنَّفْسِ مِنْ سَعْدَهُ الْحُرِّ 


وَ مُدُّوا إِلَیْهِ ذبلا سمهریة * لِطُولِ حَیَاةِ السِّبْطِ فِی مُدِّهَا جَزْرِ 


فغادره فِی مَارِقُ الْحَرْبِ مَارِقُ * بِسَهْمٍ لنحر السِّبْطِ مِنْ وقعه نَحَرَ 


فَمَالَ عَنِ الطُّرَفِ الْجَوَادِ أَخُو النَّدَى * الْجَوَادُ قَتِیلًا حَوْلَهُ یصهل الْمَهْرِ 


سِنَانٍ سِنَانٍ خَارِقُ مِنْهُ فِی الحشا * وَ صَارِمَ شِمْرٍ فِی الْوَرِیدِ لَهُ شِمْرٍ 


تَجُرُّ عَلَیْهِ الْعَاصِفَاتِ ذیولها * وَ مَنْ نَسْجِ أَیْدِی الصَّافِناتُ لَهُ طمر 


فَرَّجْتَ لَهُ السُّبُعُ الطباق وَ زُلْزِلَتْ * رَواسِیَ جِبَالِ الْأَرْضِ والتطم الْبَحْرِ 


فَیَا لَکَ مَقْتُولًا بَکَتْهُ السما دَماً * فمغبر وَجْهِ الْأَرْضِ بِالدَّمِ محمر 


ملابسه فِی الْحَرْبِ حُمْرَ مِنِ الدَّمَا * وَهَنَ غَدَاةِ الْحَشْرِ مِنْ سُندُسٍ خُضْرُ 


ولهفی لِزَیْنِ الْعَابِدِینَ وَقَدْ سَرَّى * أَسِیراً عَلِیلًا لَا یُفَکُّ لَهُ أَسَرَّ 


وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ * وَ مَنْ حولهن السِّتْرَ یَهْتِکُ والخدر 


سَبَایَا بأکوار الْمَطَایَا حواسرا * یلاحظهن الْعَبْدُ فِی النَّاسِ وَ الْحَرَّ 


وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مصونة * یناط عَلَى أقراطها الدُّرُّ وَ التِّبْرِ 


فَوَیْلُ یَزِیدُ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ * إِذَا أَقْبَلَتْ فِی الْحَشْرِ فَاطِمَةَ الطُّهْرِ 


ملابسها ثَوْبُ مِنَ السَّمِّ أَسْوَدَ * وَ آخَرُ قان مِنْ دَمِ السِّبْطِ محمر 


تُنَادِی وَ أَبْصَارِ الْأَنَامِ شواخص * وَفِی کُلُّ قَلْبِ مَنْ مهابتها ذُعِرَ 


وَ تَشْکُو إِلَى اللَّهِ الْعَلِیِّ وَ صَوْتَهَا * عَلِیُّ وَ مَوْلَانَا عَلِیٍّ لَهَا ظَهَرَ 


فَلَا یَنْطِقُ الطاغی یَزِیدَ بِمَا جَنَى * وَ أَنَّى لَهُ عُذْرُ وَ مِنْ شَأْنِهِ الْغَدْرِ ؟ 


فَیُؤْخَذُ مِنْهُ بِالْقِصَاصِ فَیُحْرِمُ النَّعِیمِ * وَ یُخَلَّى فِی الْجَحِیمِ لَهُ قَصَّرَ 


ویشدو لَهُ الشَّادِیِّ فیطر بِهِ الْغِنَا * وَ یَسْکُبُ فِی الکاس النضار لَهُ خَمْرُ 


فَذَاکَ الْغِنَا فِی الْبَعْثِ تصحیفه العنا * وَ تَصْحِیفُ ذَاکَ الْخَمْرَ فِی قَلْبِهِ الْجَمْرَ

 
أَ یُقْرَعُ جَهْلًا ثَغْرُ سِبْطِ مُحَمَّدٍ * وَ صَاحِبُ ذَاکَ الثَّغْرِ یُحْمى بِهِ الثَّغْرِ ؟ 


فَلَیْسَ لِأَخْذِ الثار إِلَّا خَلِیفَةَ * یَکُونُ لکسر الدِّینِ مِنْ عَدْلِهِ جُبِرَ 


تَحُفُّ بِهِ الْأَمْلَاکِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ * وَ یُقَدِّمَهُ الاقبال وَ الْعِزِّ وَ النَّصْرُ 


عوامله فِی الدَّارِ عَیْنٍ شوارع * وَ حَاجِبَهُ عِیسَى وَ نَاظَرَهُ الْخُضْرِ 


تُظَلِّلُهُ حَقّاً عِمَامَةُ جَدِّهِ * إِذَا مَا مُلُوکِ الصَّیْدِ ظللها الْجَبْرِ 


مُحِیطُ عَلى عِلْمِ النُّبُوَّةِ صَدْرِهِ * فَطُوبَى لَعِلْمُ ضَمَّهُ ذَلِکَ الصَّدْرِ 


هُوَ ابْنُ الْإِمَامُ الْعَسْکَرِیُّ مُحَمَّدِ التَّقِیِّ * النَّقِیُّ الطَّاهِرِ الْعِلْمِ الْحَبِرَ 


سَلِیلٍ عَلِیِّ الْهَادِی ونجل مُحَمَّدِ الْجَوَادِ وَ مَنْ فِی أَرْضِ طُوسَ لَهُ قَبْرٍ

 
عَلِیِّ الرِّضَا وَ هُوَ ابْنُ مُوسَى الَّذِی قَضَى * ففاح عَلَى بَغْدَادَ مِنْ نَشْرُهُ عِطْرُ 


وَ صَادِقٍ وَعَدَ إِنَّهُ نجل صَادِقُ * إِمَامُ بِهِ فِی الْعِلْمِ یَفْتَخِرُ الْفَخْرُ 


وَ بَهْجَةٍ مَوْلَانَا الْإِمَامِ مُحَمَّدٍ * إِمَامُ لَعِلْمُ الْأَنْبِیَاءِ لَهُ بَقَرُ 


سُلالَةٍ زَیْنِ الْعَابِدِینَ الَّذِی بَکَى * فَمَنْ دَمْعَهُ یَبِسَ الأعاشیب مخضر 


سَلِیلٍ حُسَیْنِ الفاطمی وَ حَیْدَرِ الْوَصِیِّ * فَمَنْ طُهْرٍ نَمَى ذَلِکَ الطُّهْرِ 


لَهُ الْحَسَنُ الْمَسْمُومِ عَمٍّ فَحَبَّذَا الْإِمَامِ * الَّذِی عَمِّ الْوَرَى جُودِهِ الْغَمَرِ 


سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ وَارِثُ عِلْمِهِ * إِمَامُ عَلَى آبَائِهِ نَزَلَ الذِّکْرِ 


هُمْ النُّورُ نَوَّرَ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ * هُمْ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ 


مَهَابِطَ وَحْیِ اللَّهِ خُزَّانُ عِلْمِهِ * مَیَامِینُ فِی أَبْیَاتَهُمْ نَزَلَ الذِّکْرِ 


وأسمائهم مَکْتُوبَةٍ فَوْقَ عَرْشِهِ * وَ مَکْنُونَةُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَخْلُقَ الذَّرِّ 


وَ لَوْلَاهُمْ لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ آدما * وَ لَا کَانَ زِیدَ فِی الْأَنَامِ وَ لَا عَمْرُو 


وَ لَا سُطِحَتْ أَرْضٍ وَ لَا رِفْعَةَ سَمّاً * وَ لَا طَلَعَتْ شَمْسُ وَ لَا أَشْرَقَ الْبَدْرِ 


وَ نُوحٍ بِهِ فِی الْفُلْکِ لَمَّا دَعَا نَجَا * وَ غِیضَ بِهِ طوفانه وَ قَضَى الْأَمْرِ 


وَ لَوْلَاهُمْ نَارِ الْخَلِیلِ لِمَا غُدَّةُ * سَلَاماً وَ بُرْداً وانطفى ذَلِکَ الْجَمْرَ 


وَ لَوْلَاهُمْ یَعْقُوبَ مَا زَالَ حُزْنُهُ * وَ لَا کَانَ عَنْ أَیُّوبَ یَنْکَشِفَ الضُّرَّ 


وَ لَا ن لِدَاوُدَ الْحَدِیدِ بِسِرِّهِمْ * فَقَدَرَ فِی سرد یُحِیرُ بِهِ الْفِکَرُ 


وَ لَمَّا سُلَیْمَانَ الْبِسَاطِ بِهِ سَرَّى * أسیلت لَهُ عَیْنَ یُفِیضَ لَهُ الْقَطْرِ 


وَ سُخِّرَتْ الرِّیحُ الرَّخَاءِ بِأَمْرِهِ * فغدوتها شَهْرِ وروحتها شَهْرٍ 


وَهْمُ سِرْ مُوسَى وَ الْعَصَا عندما عَصَى * أَوَامِرِهِ فِرْعَوْنَ والتقف السَّحَرِ 


وَ لَوْلَاهُمْ مَا کَانَ عِیسَى بْنِ مَرْیَمَ * لعازر مِنْ طَیِّ اللُّحُودِ لَهُ نَشَرَ 


سَرَّى سِرَّهُمْ فِی الکائنات وَ فَضْلِهِمْ * وَکَّلَ نَبِیٍّ فِیهِ مِنَ سِرَّهُمْ سِرٍّ 


عَلَا بِهِمْ قَدَرِیٍّ وَ فَخْرِی بِهِمْ غَلَا * وَ لَوْلَاهُمْ مَا کَانَ فِی النَّاسِ لِی ذَکَرَ 


مصابکم یَا آلِ طه ! مُصِیبَةُ * ورزء عَلَى الاسلام أَحْدَثَهُ الْکُفْرِ 


سأندبکم یَا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی * وأبکیکم حُزْناً إِذَا أَقْبَلَ الْعُشْرِ 


عَرَائِسَ فَکَّرَ الصَّالِحِ بْنِ عرندس * قبولکم یَا آلِ طه لَهَا مَهْرٍ 


وَ کَیْفَ یُحِیطُ الْوَاصِفُونَ بمدحکم * وَفِی مَدَحَ آیاتُ الْکِتابِ لَکُمْ ذَکَرَ ؟ 


ومولدکم بَطْحَاءُ مَکَّةَ وَ الصَّفَا * وَ زَمْزَمُ وَ الْبَیْتُ الْمُحْرِمِ وَ الْحَجَرُ 


جَعَلْتُکُمْ یَوْمَ الْمَعَادِ وَسِیلَتِی * فَطُوبَى لِمَنْ أَمْسَى وَ أَنْتُمْ لَهُ ذُخْرُ 


سیبلی الْجَدِیدَانِ‏ الْجَدِیدِ وَ حُبِّکُمْ * جَدِیدٍ بِقَلْبِی لَیْسَ یَخْلُقَهُ الدَّهْرِ 


عَلَیْکُمْ سَلَامُ اللَّهِ مَا لَاحَ بارق * وَحِلَةٍ عُقُودِ الْمُزْنِ وَ انْتَشَرَ الْقَطْرِ 

 

قصیدۀ ابن عرندس با ترجمه فارسی:

طوایا نظامی فی الزمان لها نشر               یعطرها من طیب ذکراکم نشر

در روزگار، رازهای سروده هایم آشکار می شود، گروهی آن را از بوی خوش یاد شما خوشبوی می دارند.

قصائد ما خابت لهن مقاصد                         بواطنها حمد ظواهرها شکر

چکامه هایی است که خواسته ها از آن برنیاورده نیست، درون آن ستایش گری است و برونش سپاسگزاری.

مطالعها تحکی النجوم طوالعا                       فاخلاقها زهر و انوارها زهر

سرآغاز آنها اختران رخ نموده را به یاد می آورد، سرشت آنها از مایه شکوفه ها است و پرتو آنها فروغی تابناک.

عرائس تحلی حین تجلی قلوبنا                  اکالیلها در و تیجانها تبر

دلبرانی اند که چون دل ما بدرخشد پرده از روی برمی گیرند،افسرهایی زرین بر سر دارند که فراز آن ها را مروارید ها آرایش می دهد.

حسان لها حسان بالفضل شاهد                علی وجهها تبر یزان بها التبر

خوبرویانی که حسان حسن آنان را گواهی می کند، و بر رخساره هایشان زرهایی است زرهای دیگر را می آراید.

انظمها نظم الئالی و اسهر اللیالی                    لیحیی لی بها و بکم ذکر

همچون گوهر ها آنها را در رشته می کشم، شب ها را به بیداری سر می کنم تا یاد آنها را برای شما وخویش زنده بدارم.

فیا ساکنی ارض الطفوف علیکم                    سلام محب ماله عنکم صبر

ای آنان که در کرانه های فرات آرمیده اید دوستداری بر شما درود می فرستد که شکیبائی اش نمانده است.

نشرت الدواوین الثنا بعد طیها           و فی کل طرس من مدیحی لکم سطر

پس از آنکه ستایش نامه ها را درهم پیچیدم باز آنها را گشودم که در هر نامه ای از ستایش های من فرازی درباره شما هست.

فطابق شعری فیکم دمع ناظری               فمبیض ذا نظم و محمر ذا نثر

هنگام سخن از شما، نظم من با اشک چشمانم از یک سرچشمه آب می خورد زیرا چکیده های سرشکم را در رشته می کشم و سرود می سازم و خونی را که از دیده ام روان است در چهره نثری و سرخ گلگون همه جا می پراکنم.

فلا تتهمونی بالسلو فانما                    مواعید سلوانی و حقکم الحشر

مپندارید داغ آرامش یافته که به خودتان سوگند سوز جگرم جز در روز رستاخیز کاهش نمی یابد.

فذلی بکم عز و فقری بکم غنی             و عسری بکم یسر و کسری بکم جبر

خواری در راه شما برای من ارجمندی است و تنگدستی، توانگری و دشواری، آسانی و شکست، پیوند خوردن است.

ترق بروق السحب لی من دیارکم                   فینهل من دمعی لبارقها القطر

آذرخش های همراه با ابر که از کوی شما برخاست باران سرشک را از دیدگان من روان گردانید.

فعینای کالخنساء تحری دموعها                  و قلبی شدید فی محبتکم صخر

دو دیده من- همچون خنساء- اشک هایش سرازیر است و دلم در دوستی شما به استواری صخره(سنگ) می ماند.

وقفت علی الدار التی کنتم بها                        فمغناکم من بعد معناکم فقر

در کناره های سرائی که شما در آن می زیستید ایستادم که جای تهی مانده شما پس از رفتن خودتان مستمند است.

و قد درست منها الدروس وطالما                       بها درس العلم الآلهی و الذکر

نشانه خانه هایی مندرس گردید که درس هایی از دانش خداوندی و یاد او در آن ها برگزار می گشت.

و سالت علیها من دموعی سحائب                   الی ان تروی البان بالدمع و السدر

و ابرهایی از سرشک هایم چندان بر ان بارید تا درخت های بان و کنار را آبیاری کرد.

فراق فراق الروح لی بعد بعدکم                      و دار برسم الدار فی خاطری الفکر

با دوری از شما جدائی روانم از تن گوارا می نمود و اندیشه در دلم بر روی ویرانه هایی از کوی آشنایی در گردش بود.

و قد اقلعت عنها السحاب و لم یجد                           و لا درمن بعد الحسین لها در

ابر از فراز آن کناره گرفت و پس از حسین - چنانکه باید- از باریدن و نیکی کردن دریغ داشت.

امام الهدی سبط النبوة والد الائمه                                 رب النهی مولا له الامر

پس از همان پیشوای راستین و دخترزاده پیامبر،پدر رهبران، که بازداشتن مردمان از بدی ها با او بود و خود سرپرستی است که کار فرمانروائی را به گردن دارد.

امام ابوه المرتضی علم الهدی                    وصی رسول الله و الصنو و الصهر

پیشوای که پدرش مرتضی -درفش راهنمائی است- جانشین و برادر و داماد فرستاده خداست.

امام بکته الانس و الجن و السما                  و وحش الفلا و الطیر والبر و البحر

رهبری که آدمیان، پریان، درندگان بیابان، پرندگان و خشکی و دریا در ماتم او گریسته اند.

له القبة البیضا لا لطف لم تزل                             تطوف بها طوعا ملائکة غر

گنبدی سپید در کربلا دارد که فرشتگان هماره به دلخواه خویش گرداگرد آن چرخ می خورند.

و فیه رسول الله قال و قوله                          صحیح صریح لیس فی ذلکم نکر

پیامبر درباره او فرمود- و چه سخنی بس درست و آشکار که هیچ جائی برای نپذیرفتن نگذاشته-.

حبی بثلاث ما احاط بمثلها                          و لی فمن زید هناک و من عمرو؟

پس از من سه ویژگی ام تنها به او می رسد- که هیچیک از وابستگانم مانند آن را نیابند و چه جای آنکه از زید و عمرو سخن رود؟

له تربة فیها الشفاء و قبة                                یجاب بها الداعی اذا مسه الضر

(یک) آرامگاهی دارد که خاکش شفای دردمندان است (دو) بارگاهی که هر کس را آسیب رسد پاسخ نیاز خود را از آن تواند گرفت.

و ذریة ذریة منه تسعه                       ائمه حق لاثمان و لا عشر

(سه) فرزندانی با چهره های بس درخشان که نه تن از آنان - نه کمتر و بیشتر- پیشوایان راستین هستند.

ایقتل ظمآنا حسین بکربلا                   و فی کل عضو من انامله بحر

چگونه است که حسین، تشنه در کربلا کشته می شود با آنکه در هر سر انگشت او دریاهایی از سرافرازی توان یافت؟

و والده الساقی علی الحوض فی غد                          و فاطمه ماء الفرات لها المهر

و با آنکه پدرش علی در فردای رستاخیز مردم را از آبی گوارا سیراب می کند و آب روان، مهریه مادرش فاطمه است.

فوا لهف نفسی للحسین و ما جنی                        علیه غداة الطف فی حربه الشمر

جانم بر حسین دریغ می خورد که در آن روز،- عاشورا- شمر چه تبهکاری ها درباره او روا داشت.

رماه بجیش کالظلام قسیه الاهله                                 والخرصان انجمه الزهر

سپاهی در برابر وی برانگیخت همچون شبی تاریک که ستاره های درخشان روی نهفته و چهره ماه به تاریکی گرائیده است.

لرایاتهم نصب و اسیافهم جزم                         و للنفع رفع و الرماح لها جر

درفش ها را افراشته و تیغ ها را تیز و برا گردانیده اند، گرد و خاک برمیخیزد و نیزه ها بلند و کشیده می شود.

تجمع فیها من طغاة امیه                            عصابة غدر لایقوم لها عذر

گروهی از گردنکشان اموی در آن گرد امده اند که هستی شان سراسر نیرنگ است و هیچ دستاویزی برای درست نمودن کار خویش ندارند.

و ارسلها الطاغی یزید لیملک الد                        عراق و ما اغنته شام و لا مصر

یزید گردنکش آنان را فرستاده تا همه عراق را نیز به زیر فرمان خود در آورد چرا که فرمانروائی بر شام و مصر،او را بی نیاز نساخته است.

وشد لهم ازرا سلیل زیادها                           فحل به من شد ازرهم الوزر

فرزند زیاد برای برخاستن به این کار کمر بسته و به این گونه گام خود و همراهانش را در راه گناه استوار کرده است.

و امر فیهم نجل سعد لنحسه                           فما طال فی الری اللعین له عمر

پسرنحس سعد رابه فرماندهی آنان برگماشته والبته آن نفرین زده،زندگی اش چندان نخواهد پائید که به آرزوی خود-فرمانداری ری- بتواند رسید.

فلما التقی الجمعان فی ارض کربلا                           تباعد فعل الخیر و اقترب الشر

و چون آن دو گروه در سرزمین کربلا به یکدیگر برخوردند، نیکوکاری دور و بدکرداری نزدیک شد.

فحاطوا به فی عشر شهر محرم                      و بیض المواضی فی الاکف لها شمر

در دهه نخست از ماه محرم گرد او را گرفتند و شمشیرهای آبداده را در دست خویش به تکان درآوردند.

فقام الفتی لما تشاحرت القنا                                    وصال و قد اودی بمهجته الحر

چون نیزه ها با یکدیگر درگیر آمد، آن جوانمرد برخاست و با آنکه دل او از سوز گرما در تب و تاب بود به تاختن پرداخت.

وجال بطرف فی المجال کانه                                      دجی اللیل فی لالاء غرته الفجر

در پهنه نبردگاه، چنان خویشتن را بنمود که گفتی سپیده بامدادی از دل شب برآمده است.

له اربع للریح فیهن اربع                                            لقد زانه کر و ما شانه الفر

او را سرای هایی است فرود آمدن گاه چیرگی و توانایی راستی را که برازنده او تاختن است نه گریختن.

ففرق جمع القوم حتی کانهم                        طیور بغاث شبت شملهم الصقر

شیرازه سپاه را چنان از هم گسیخت که گفتی شاهین به میان مرغکان رو کند و آنها را پراکنده می سازد.

فاذکرهم لیل الهریر فاحمع الکلاب                           علی اللیث الهزیر و قد هروا

به یاد شب زوزه کشان انداختشان تا همه سگان پیرامون شیر ژیان را گرفته به زوزه کردن پرداختند.

هناک فدته الصالحون بانفس                        یضاعف فی یوم الحساب لها الاجر

در آنجا شایسته مردان در راه او به جانفشانی هایی برخاستند که در روز حساب پاداش هایی هر چه افزون تر خواهند گرفت.

و حادوا عن الکفار طوعا لنصره                      و جاد له بالنفس من سعده الحر

به دلخواه خویش برای یاری او با بدکیشان پیکار کردند و آن آزادمرد- حر- از خوشیختی که یافت تا پای جان در راه او پیکار کرد.

و مدوا الیه ذبلا سمهریة                  لطول حیاة السبط فی مدها جزر

نیزه هایی سخت را دراز کردند تا زندگی دخترزاده پیامبر را درازتر سازند و اینجا بود که جزر و مد یکی شد.

فغادره فی مارق الحرب مارق                 بسهم لنحر السبط من وقعه نحر

در همین پیکار با بدکیشان، یکی از آنها تیری به سوی او پرتاب کردکه بر گردن دخترزاده پیامبر نشست.

فمال عن الطرف الجواد اخوالندی                              الجواد قتیلا حولا یصهل المهر

کشته نیک مرد از اسب نیکویش جدا شد و اسب زبان بسته در پیرامون او به شیهه کشیدن پرداخت.

سنان سنان خارق منه فی الحشا                          و صارم شمر فی الورید له شمر

سنان سنان پیکر او را درید و شمشیر شمر از رگ گردنش گذشت.

تجر علیه العاصفات ذیولها                        و من نسج ایدی الصافنات له طمر

بادهای بسیار تند دامن خود را بر او افکندند و اسب هایی که بر اندام او راندند با تار و پود دست و پاشان پیراهنی کهنه بر آن دوختند.

فرجت له السبع الطباق و زلزلت                         رواسی جبال الارض و التطم البحر

هفت گنبد گردون به تکان آمد، کوه های بلند و استوار لرزیدن گرفت و آشوب بر دریاها چیرگی یافت.

فیا لک مقتولا بکته السما دما                       فمغبر وجه الارض بالدم محمر

هان ای کشته ای که آسمان بر او خون گریست و چهره خاک آلود زمین با خونش سرخ فام گردید.

ملابسه فی الحرب حمر من الدما                        وهن غداة الحشر من سندس خضر

جامه های رزم او از خون سرخ شد ولی در فردای رستاخیز از ابریشم سبز خواهد بود.

و لهفی لزین العابدین و قد سری                           اسیرا علیلا لایفک له اسر

بر زین العابدین دریغ می خورم که او را گرفتار کردند و همچنان دربند نگاهش داشتند.

و آل رسول الله تسبی نسائهم                    و من حولهن الستر یهتک و الخدر

بانوان خاندان پیامبر اسیر گشتند و پرده و پوشش را از ایشان بازستاندند.

سبایا باکوار المطایا حواسرا                   یلاحظهن العبد فی الناس و الحمر

اسرائی ماتمزده که سوار بر ستوران می گشتند و بنده و آزاد مردم انان را دیدند.

و رملة فی ظل القصور مصونه                  یناط علی اقراطها الدر و التبر

رمله در سایه کاخ ها آرمیده بود و گوهر و زر بر گوشواره های او آویخته.

فویل یزید من عذاب جهنم                 اذا اقبلت فی الحشر فاطمه الطهر

وای بر یزید از کیفر دوزخ و از ان هنگام که فاطمه پاک سرشت به صحنه رستاخیز رو آورد.

ملابسها ثوب من السم اسود                  و آخر قان من دم السبط محمر

به گونه ای که برخی از جامه هایش از زهر(که به امام حسن دادند) سبز است و آنچه می ماند نیز ازخون دومین دختر زاده پیامبر سرخ است.

تنادی و ابصار الانام شواخص                      و فی کل قبل من مهابتها ذعر

ندا در می دهد و دیدگان مردم نگران است و همه دل ها از فر و شکوه او لرزان.

و تشکوا الی الله العلی و صوتها                  علی و مولانا علی لها ظهر

گله خویش را به آستان خدای بزرگ می برد با بانگی بلند و با پشتیبانی مولا و سرورمان علی.

فلا ینطق الطاغی یزید بما جنی                     و انی له عذر و من شانه الغدر؟

یزید گردنکش از تبهکاری خویش سخنی بر زبان نمی آورد و مگر او را که کارش نیرنگ و غدر است عذری هم تواند بود؟

فیوخذ منه بالقصاص فیحرم النعیم                       و یخلی فی الجحیم له قصر

او را به سزای بدی هایش می رسانند، از نیکی ها بی بهره می گردانند و کوخی را برایش در دوزخ تهی می نمایند.

و یشدوا له الشادی فیطر به الغنا                  و یسکب فی الکاس النضار له خمر

چگونه سرودخوانان با خوانندگی(غنا) او را شادمان می داشتند و در پیمانه های سیمین و زرین باده(خمر) برایش می ریختند؟

فذاک الغنا فی البعث تصفیحه العنا                  و تصحیف ذاک الخمر فی قلبه الجمر

آن غنا در روز رستاخیز، رنج می شود و این خمر نیز، آتش در دل او بر می افروزند.

ایقرع جهلا ثغر سبط محمد                             و صاحب ذاک الثغر یحمی له الثغر؟

آیا دندان دخترزاده پیامبر را از سر نادانی می کوبند؟ مگر این دندان کسی نیست که خود پشتیبان مرز دین به شمار می رود؟

فلیس لاخذ الثار الا خلیفه                              یکون لکسر الدین من عدله جبر

برای خونخواهی او جانشینی باید تا شکست هایی را که به دین ما روی نموده با دادگری اش جبران کند.

تحف به الاملاک من کل جانب                    و یقدمه الاقبال و العز و النصر

فرشتگان از هر سوی پیرامون او را فرا گیرند و خوشبختی و پیروزی و شوکت پیشاپیش او روان باشد.

عوامله فی الدار عین شوارع                       و حاجبه عیسی و ناظره الخضر

سرنیزه اش از خفتان ها می گذرد، دربان او عیسی است و نگاهبانش خضر است.

تظلله حقا عمامة جده                         اذا ماملوک الصید ظللها الجبر

به راستی دستار جد وی سرش را می پوشاند چنانکه پادشاهان شکارگر نیز در سایه بخت بلند و سرنوشت نیکو می آسایند.

محیط علی علم النبوة صدره                 فطوبی لعلم ضمه ذلک الصدر

سینه او پیرامون دانش پیامبر را فراگرفته و خوشا دانشی که با آن سینه پیوند بخورد.

هو ابن الامام العسکری محمد التقی                 النقی الطاهر العلم الحبر

او- محمد نام و پرهیزگار، پاک و پاک نهاد و دانای برجسته، فرزند پیشوای عسکری است

سلیل علی الهادی و نجل محمد الجواد                       و من فی ارض طوس له قبر

نواده امام هادی و یادگار امام جواد و آن آرمیده در طوس که امام رضا است.

علی الرضا و هو ابن موسی الذی قضی                   ففاح علی بغداد من نشره عطر

و پسر امام موسی که با گام نهادن در بغداد بوی خوش را در آنجا پراکند.

و صادق وعد انه نجل صادق                    امام به فی العلم یفتخر الفخر

راست وعده ای از فرزندان امام صادق که سر فرازی ها در دانش به او می نازند.

و بهجة مولانا الامام محمد                  و بهجة مولانا الامام محمد

شادی دل، سرور و مولای ما امام مهدی(عج)؛

سلاله زین العابدین الذی بکی                 فمن دمعه یبس الاعاشیب مخضر

از سلاله زین العابدین که چندان بگریست تا از سرشک دیدگانش، گیاهان خشک سیراب شد.

سلیل حسین الفاطمی و حیدر الوصی                  فمن طهر نمی ذلک الطهر

و نواده حسین فاطمی و شیرخدا جانشین پیامبر، آری این پاک جان از میان آن پاکان برخاسته است.

له الحسن المسموم عم فحبذا الامام                  الذی عم الوری جوده الغمر

امام حسن را که زهر دادند عموی اوست و خوشا بر آن رهبری که عموم آفریدگان را بخشش او فرا گیرد.

سمی رسول الله وارث علمه                    امام علی آبائه نزل الذکر

هم نام برانگیخته ی خدا و وارث دانش او و رهبری که نامه یادآور خدا بر نیکانش فرود آمده است.

هم النور نور الله جل جلاله                             هم التین و الزیتون و الشفع و الوتر

آنان هستند نور خداوند که شکوه اوبسی بزرگ است، آنان هستند که خداوند درسوره تین و زیتون و آیه شفع و وتر به نامشان سوگند خورده است.

مهابط وحی الله خزان علمه                             میامین فی ابیاتهم نزل الذکر

فرودگاه های فرمان خداوند هستند و گنجینه های دانش او، فرخنده مردمی که نامه یاداور خدا در سراهای ایشان فرود آمد.

و اسمائهم مکتوبه فرق عرشه                     و مکنونه من قبل ان یخلق الذر

پیش از انکه ذرات گیتی آفرینش یابد نام های انان در بالای عرش در جهان برین نگاشته و گنجانده شد.

و لولاهم لم یخلق الله آدما                          و لو کان زید فی الانام و لا عمرو

اگر آنان نبودند خداوند آدم را نمی آفریده و از این همه مردم که می بینیم هیچکس جامه هستی نمی پوشید.

و لا سطحت ارض و لا رفعت سما                    و لا طلعت شمس و لا اشرق البدر

نه زمین هموار می گشت، نه آسمان برافراشته می شد، نه آفتاب رخ می نمود و نه ماه در شب چهاردهم به پرتوافشانی بر می خاست.

و نوح به فی الفلک لما دعا نجا                        و غیض به طوفانه و قضی الامر

به یاری ایشان بود که نوح چون خدای را خواند رهایی یافت، کارش گذشت و طوفانش باز ایستاد.

و لولاهم نار الخلیل لما غدت                      سلاما و بردا و انطفی ذلک الجمر

اگر آنان نبودند آتش ابراهیم سرد و سلامت نمی شد و آن شراره ها خاموش نمی شد.

و لولاهم یعقوب مازال حزنه                  و لو کان عن ایوب ینکشف الضر

اگر آنان نبودند اندوه یعقوب به پایان نمی رسید و رنج های ایوب دنباله دار می گردید.

و لان لداود الحدید بسرهم                  فقدر فی سرد یحیز به الفکر

راز آنان بود که آهن را بر دست داود نرم کرد تا پاره های آن را به گونه ای در رشته کشید که اندیشه را سرگردان می دارد.

و لما سلیمان البساط به سری                  اسیلت له عین یفسض له القطر

و چون آن زیرانداز، سلیمان را به پرواز درآورد، چندان گریست تا زمین را تر کرد.

وسخرت الریح الرخاء بامره                  فغدوتها شهر و روحتها شهر

به دستور آنان بر باد نرم چیره گردید تا رفت آمد خود را - هرکدام در یک ماه- به انجام رساند.

و هم سر موسی والعصا عندما عصی                     اوامره فرعون و التقف السحر

آنان بودند راز موسی و چوبدستی او در هنگامی که فرعون از فرمان های وی سرپیچید وجادوگران را فراهم آورد.

و لولاهم ما کان عیسی بن مریم                 لعازر من طی اللحود له نشر

اگر آنان نبودند عیسی پسر مریم نمی توانست ایلعازر را از میان خشت های گور برپای خیزاند.

سری سرهم فی الکائنات و فضلهم              و کل نبی فیه من سرهم سر

برتری و راز آنان در میان پدیده های جهان به گردش افتاد و فراگیر شد و در هر پیامبری، رازی از رازهایشان جای گرفت.

علا بهم قدری و فخری بهم غلا                        و لولاهم ماکان فی الناس لی ذکر

من با یاری آنها به پایگاهی بلند رسیدم تا سرافرازی ام در آستانشان بسیار شد، اگر نبودند، من نیز در میان مردم نامی نداشتم.

مصابکم یا آل طه! مصیبة                    ورزء علی الاسلام احدثه الکفر

ای خاندان طه! مصیبت هایی که شما دیدید، تلخی ها و گرفتاری هایی بود که حق کشی ها برای اسلام پدید آورد.

ساندبکم یا عدتی عند شدتی                      و ابکیکم حزنا اذا اقبل الحشر

ای آنان که در هنگام دشواری ها پشتیبان من هستید چون دهه محرم روی آورد از سر اندوه بر شما می گریم و زاری می نمایم تا آن گاه که خود زنده ام بر شما گریه خواهم کرد و پس از مرگم نیز سروده ها و سوگنامه هایم بر شما خواهند گریست.

عرائس فکر الصالح بن عرندس                   قبولکم یا آل طه لها مهر

ای خاندان طه! دلبرانی که از پرده اندیشه ی صالح پسر عرندس روی نموده با پذیرفته شدن در پیشگاه شما، مهریه خود را گرفته اند.

و کیف یحیط الواصفون بمدحکم                و فی مدح آیات الکتاب لکم ذکر؟

گویندگان چگونه توانند مدح و ستایش شما را بنمایند، که ستایشگر نام شما فرازهای آیات قرآن است؟

و مولدکم بطحا مکه و الصفا                    و زمزم و البیت المحرم و الحجر

زادگاه شما، مکه است و صفا و زمزم و خانه ارجمند خداوند و سنگ آن.

جعلتکم یوم المعاد وسیلتی                 فطوبی لمن امسی و انتم له ذخر

برای بازگشت پس از مرگ، شما را شفیع رستگاری گردانیدم و خوشا کسی که شما ذخیره و پشتوانه او باشید.

سیبلی الجدیدان الجدید و حبکم               جدید بقلبی لیس یخلقه الدهر

هر تازه ای که بماند کهنه می شود و مهر شما در دل من آن تازه ای است که روزگار کهنه اش نتواند کرد.

علیکم سلام الله مالاح بارق                 و حلت عقود المزن و انتشر القطر

تا آن گاه که آذرخشی می درخشد و گره های ابر باز می شود و دانه های باران می پراکند درود خدا بر شما باد.

 

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۴/۱۱ساعت 0:23  توسط مجیدطاهری  | 

از لحظۀ نخست، خداداد، عاشقم
از ساعتی که روح به من داد، عاشقم
خورشید... در حرارت عشق تو آتشم
گرم توام به شدت مرداد، عاشقم
با تیشه تیشه اشک شدم بیستون شکن
"شیرین" ببین به شیوه "فرهاد" عاشقم
از داستان صبح ازل در تحیرم 
تا اینکه چشم تو به من افتاد... عاشقم
شیرین شهد لعل لب تو عسل ترین
یوسف ترین عزیزی و ضرب المثل ترین
×××
از آن زمان که شور زن این علم شده
با کیمیای عشق دلم هم قسم شده
آوردنم به قصر تو با چهره ای سیاه
آری سگی به حرمت تو محترم شده
از بس که محض تشنگی ات گریه کرده ایم 
مظلومی قیام تو "بار دلم" شده
نوح نجات، "تشنه لبیک ها" ببین
از شدت علاقه دلم هم حرم شده
آقایی و به عشق قسم دوست دارمت
ای زندگی من چه کنم دوست دارمت
××× 
من که شما ندیده مرید شما شدم
سرمست از فرات همان ابتدا شدم
از لطف رزق پاک و همین گریه بر تو بود
این که علی شناس شدم، با خدا شدم
پرچم به دوش در تب ایام کودکی 
از پابرهنه های همین دسته ها شدم
نوزاد بودم و لحظات نخست بود
تا آشنا به تربت کرببلا شدم
در زیر قبه حرم عرش حائرت
فرموده اند اینکه "خدا هست... زائرت"
×××
ما را خودش نوشته مسلمان منبرش
حرّ و زهیرهای حواشی دفترش
ما را خودش نوشته به چشم محبتش
همراه جبرئیل، پریشان کبوترش
شور حسین عاقبت خیر می دهد...
چون بی نتیجه نیست دعاهای مادرش
دنیا به قد هیبت نامش کفن نداشت
  شاهی که بود زینت دوش پیمبرش
او عین عشق هست و پر از شور عین، ما
پیر "حسین منی انا من حسین" ما
×××
از او دوا گرفت مسیحا... هو الشفا
یعنی حسین روح تسلا... هو الشفا
با نوح بود... هم دم یوسف... کنار هود
جبریل هم که گفت به موسی... هو الشفا
ای قوم خسته جان خداجو... هو الطبیب
ای تشنگان جام مداوا... هو الشفا
بال و پرت شکسته؟ امیدت کجاست پس؟
فطرس قسم به حضرت  زهرا... هو الشفا
آری رواست هر چه دعا در جوار او
حتی شفاست خوردن خاک مزار او
×××
او عهد کرده است چنان مست جان دهد
تا عرش و فرش و لوح و قلم را تکان دهد
با او و یا مقابل او؟ پاسخی است سخت
هر کس به اختیار خودش امتحان دهد!
او هر چه داشت داد برای نجات ما
تا عشق را به مردم دنیا نشان دهد
یا شاعرانه وصف کنم که برای خود
آمد به ما جلالت دیوانگان دهد
مهدی عبدالکریمی

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۷ساعت 19:58  توسط مجیدطاهری  | 
ای سایه ات فتاده به روی سرم حسین 
معنای واقعی اصول الکرم حسین 

یک یاحسین گفتم و دیدم غمی نماند 
تسکین دردهای دل مضطرم حسین 

لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد 
ای مهربان تراز پدرومادرم حسین
 

تا گفتم اسم کرب و بلا را دلم گرفت 

در حسرت هوای حرم می پرم حسین 

زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا 
یک ذره حق بده نشود باورم حسین
 

حسین صیامی

 

فیلم 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۲/۱۴ساعت 13:14  توسط مجیدطاهری  | 
چشم هایی ز غمت اشک فشان ما را بس

از دو بازار یکی باب دکان ما را بس

برگ زردیم و گر از شاخه فتادیم چه باک؟

صورتی سرخ ز سیلیِّ خزان ما را بس

یوسف ماست عزیزی که به کس نفروشند

لیک جایی به صف مشتریان ما را بس

راه در حلقۀ عشاق به هر کس ندهند

نگه گوشۀ چشمی ز میان ما را بس

چشم از خانۀ دل هست دو روزن به بهشت

یک نم اشک غمت از دو جهان ما را بس

بار عام است و همه بر سر یک سفره و ما 

ریزه خواریم و یکی خوردۀ نان ما را بس

زخمه ها را همه در گوشۀ شش گوشه زنید

که درین شور و نوا جامه دران ما را بس

شوکت و شهرت و دولت به کسان ارزانی

از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس

 

علی انسانی، گلاب و گل، ص398

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۵ساعت 21:25  توسط مجیدطاهری  | 

شعر ماه شعبان:

 

ماهِ شیرینی و شربت ، ماه شعبان آمده
فصلِ شادی و مسرّت ، فصل باران آمده

شاخه های رحمت از سوی بهشت آویخته
بر سر خوان تنعّم ، عطر ریحان آمده

والیان عشق ، از ره می رسند این روزها
بر سر اهل وِلا خیر فراوان آمده

ای دل از غم شو رها و شاد باش و شاد باش
سید و سالار نیکان و شهیدان آمده

روز سوم آمده از عرش ، نوری بی نظیر
مقتدای دلربا ، شاه محبان آمده

بال بگشائید تا معراج حُسن صورتش
از فلک ، فوج ملک ، مست و غزلخوان آمده

عشق محض و عشق ناب و عشق بی همتا ، حسین
علت شور مدام و چشم گریان آمده

بسته فطرس بالهایش را به گهوار حسین
قاصد پیک سلام ما به سلطان آمده

روز چارم آمده عباس ، میر علقمه
تشنه کامان را بگو سقای عطشان آمده

نخل پُر بار ادب ، جانباز اردوگاه عشق
باب حاجات خلائق ، مرد مردان آمده

الدخیل ای ساقی لب تشنه ی لب تشنگان
بر درت بنگر گدا را دست افشان آمده

روز پنجم آمده سجاد ، زین العابدین
شهسوار اشک ، مروارید یزدان آمده

السلام ای مات اشک چشمت اقیانوس ها
دیده هامان از تماشای تو حیران آمده

ماه تا کم کم شود کامل به گوش جان شهر
مژده ی میلاد لیلای جوانان آمده

آمده مرآت پیغمبر ، علیّ بن الحسین
بوی اسماعیل و ابراهیم و قربان آمده

نیمه ی شعبان هم از عرش الهی بر زمین
نور میم و حاء و میم و دال مهمان آمده

جان جان ، ارباب جان ، خورشید جان افزای جان
بندگان را ده بشارت ، شخص جانان آمده

مقصد و مقصود سالک های راه مستقیم
ناجی کل بشر ، مجری قرآن آمده

غیبتش شد استخوانی در گلوی شیعیان
در تبش هر کس که افتاده ، پریشان آمده

کاش در گوش زمین پیچد به زودی این پیام
چشم بگشایید که مهدی دوران آمده

-------------------------------------------------------------

نقد:درشعر فوق این غلط ها وجود دارد.
قافیه های شایگان:شهیدان،محبان،مردان،جوانان،دوران
قافیه های ایتاء جلی:گریان،عطشان،حیران،پریشان
نتیجه:
از ۲۰بیت، ۹بیت آن دارای غلط قافیه می باشد.

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۲/۰۳ساعت 20:5  توسط مجیدطاهری  | 
خیمه گاه
یک خیمه گاه و کاشانه ی غم یک کوه ماتم
یک خیمه گاه و جسم شهیدان آورده با هم

از خیمه پر زد ششماهه طفلی در گاهواره
شد حنجر او هم باغ لاله هم پاره پاره

باهم بگرییم از روضه ی آن دریای احساس
پایین عمود خیمه شد و دیگر کشته عباس

یک خیمه دیده شور مناجاتی را شبانه
یک خیمه دیده سیلی ز دشمن هم تازیانه

یک خیمه دیده درد جدایی با آه و ناله
یک خیمه دیده از تشنگی می سوزد سه ساله

یک خیمه دیده گهواره خالی طفلی خیالی
یک خیمه دیده مشک پر از غم، از آب خالی

یک خیمه دیده بیمار دشت کرببلا را
هجده عزیزش‌ شده کشته و می نالد خدا را

هر خیمه دارد در آسمانش ماه و ستاره
هر خیمه دیده غارت شده گوش و گوشواره

(مجیدطاهری)

🔹ارسال از کربلای معلی🔹

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۰۵ساعت 17:27  توسط مجیدطاهری  | 
یک نکته در مقتل امام حسین(علیه السلام)
🔹ارسال ویژه از کربلای معلی🔹

کسی می گفت به این مضمون که: من، ربط بین "یاغیاث المستغیثین"را با عبارات قبل از آن در«الهی رضا بقضائك و تسليما لامرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين‏»  متوجه نمی شدم تا اینکه از حجت الاسلام پناهیان شنیدم که  تا قبل ازگفتن "یا غیاث المستغیثین"، امام حسین(علیه السلام) مشغول مناجات با خداوند بوده است اما گویا قبل از اینکه شمر سر مبارکش را با لب تشنه جدا کند یکدفعه متوجه می شود که حضرت زینب(سلام الله علیها)بالای تل دارد به سرو سینه می زند و خیمه ها را می خواستند غارت کنند، پس اینجا به خدا عرض می کند: یا غیاث المستغیثین!(یعنی ای خدا دیگه بفریادم برس!)

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۷/۰۱/۰۴ساعت 23:32  توسط مجیدطاهری  | 
 

نوحه ای که بسیار کاربردی است (مخصوصا در حرم ها)🔽

 

آب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین

منبر و سجاده و محراب می گویدحسین
 

چاره می گوید حسین بیچاره می گوید حسین

غنچه ی شش ماهه در گهواره می گوید حسین
 

حال می گوید حسین گودال می گوید حسین

تازیانه بر تن اطفال می گوید حسین

 

يار ميگويد حسين دلدار مي گويد حسين

فاطمه بين در و ديوار مي گويد حسين

 

ياس مي گويد حسين احساس مي گويد حسين

در كنار علقمه عباس مي گويد حسين

 

خاك مي گويدحسين افلاك مي گويد حسين

هر كسي كه خورده شير پاك مي گويد حسين

 

زار مي گويد حسين ، غم بار مي گويد حسين

قلب ما با هر تپش صد بار مي گويد حسين

 

عود مي گويد حسين ، معبود مي گويد حسين

دختري در آتش و در دود مي گويد حسين

 

نور مي گويد حسين ، عاشور مي گويد حسين

خواهري با پيکري رنجور مي گويد حسين

 

ياس مي گويد حسين ، احساس مي گويد حسين

در کنار علقمه عباس مي گويد حسين

 

ابر می گوید حسین بی صبر می گوید حسین

پیکر من در میان قبر می گوید حسین

 

بیشه می گوید حسین اندیشه می گوید حسین

غنچه وباغ و گیاه و ریشه می گوید حسین
 

لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین

در خرابه دختری با ناله می گوید حسین


دانه می گوید حسین دردانه می گوید حسین

تا به محشر این دل دیوانه می گوید حسین

 

عود می گوید حسین معبود می گوید حسین

تا ظهورش مهدی موعود می گوید حسین

 

روح می گوید حسین مشروح می گوید حسین

ساقی سرتابه پا مجروح می گوید حسین


بال می گوید حسین اقبال می گوید حسین

این دل سرگشته در هر حال می گوید حسین
 

ماه می گوید حسین /  با آه می گوید حسین

آیه های حضرت الله می گوید حسین

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۱/۰۳ساعت 23:42  توسط مجیدطاهری  | 

 

شیعَتی مَهماشَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذکُرونی

 اَوْ سَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهیـــدٍ فَاْنْدُ بُونی

من شهید کربلایم

سر بریده از قفایم

لَیْتَکُمْ فی یَوْمِ عاشُورا جَمـــیعاً تَنْظُرونی

کَیْفَ اَسْتَسْقی لِطِفْلی فَاَبَوْا اَنْ یَرْحَمونی

من شهید کربلایم

 سر بریده از قفایم

وَ اَناَ اَلْسِّبْطُ اَلَّذی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتَــــلُونی

 وَ بِجُرْدِ الْخَیْلِ بَعْدَ اَلْقَتْلِ عَمْداً سَحَقُوُنی

من شهید کربلایم

 سر بریده از قفایم

من چنین بی‌کس نبودم کاندراین وادی رسیدم

 بی‌کسم کردید وچشم از چشمه خون مالامالم

من شهید کربلایم

 سر بریده از قفایم

اکبرم کشتید وعون وجعفر وعباس و قاسم

 این مَنَمْ کز ظُلْمِتان چون طایر بشکسته بالم

من شهید کربلایم

 سر بریده از قفایم

وحش و طیراین بیابان جمله سیرابند وچون شد

مـن که از آل رسولـم تشــــــــــنۀ آب زُلالَـم

من شهید کربلایم

 سر بریده از قفایم

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۰۸ساعت 8:56  توسط مجیدطاهری  | 
🍃نی نامه ای زیبا برای این ایام🍃

خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن

خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

نوای نی، نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است

نوای نی، نوای بی نوایی ست
هوای ناله هایش نینوایی ست

نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل بیماری سنگ

قلم تصویر جانکاهی ست از نی
علم، تمثیل کوتاهی ست از نی

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد

دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پرسوز

چه رفت آن روز در اندیشه نی
که این سان شد پریشان بیشۀ نی؟

سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری

پر از عشق نیستان سینۀ او
غم غربت غم دیرینۀ او

غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست

دلش را با غریبی آشنایی ست
به هم اعضای او وصل از جدایی ست

سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال

ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد

سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر، باری از دل بود بر نی

چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی، نوای عشق سر داد

به روی نیزه و شیرین زبانی!
عجب نَبوَد ز نی شکر فشانی

اگر نی پرده ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می کشاند

سزد گر چشم ها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند

شگفتا بی سر و سامانی عشق
به روی نیزه سرگردانی عشق

ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست

زنده یاد قیصر امین پور

از وبلاگ خیمه

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۸/۱۲ساعت 10:11  توسط مجیدطاهری  | 
فضيلت گريه بر امام حسين(ع)
 

 

هر كه در مرثيه حسين (عليه السّلام) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، حق تعالي او را بيامرزد و بهشت را براي او واجب مي گرداند. 

هميشه زبان، مترجم عقل بوده ولي ترجمان عشق، چشم است. آنجا كه اشكي از روي احساس و درد و سوز مي ريزد، عشق حضور دارد ولي آنجا كه زبان با گردش منظم خود جمله هاي منطقي مي سازد عقل حاضر است. 

بنابراين همانطور كه استدلالات منطقي و كوبنده مي تواند همبستگي گوينده را با اهداف رهبران مكتب آشكار سازد قطره اشك نيز مي تواند اعلان جنگ عاطفي بر ضد دشمنان مكتب محسوب گردد. 

از اين رو گريه حضرت زينب عليهاالسلام بر اهل بيت عليهم السّلام گريه عاطفي و گريه پيام آور و يك نوع نهي از منكر و شعار شورانگيز و سوزاننده و رسواگر طاغوتيان و ستمگران بود. 

بر همين اساس است كه پيامبر اكرم و امامان عليهم السّلام كسي را كه آمادگي گريه كردن ندارد به تباكي (خود را به شكل گريه درآوردن) دعوت كرده اند تا ياد حسين در همه قرون و اعصار در خاطره ها زنده بماند. 

در اجر و ثواب گريه بر امام حسين عليه السّلام 
اجر و مزد گريه براي آن حضرت بسيار عظيم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن مي باشد. 

گريه براي آن حضرت سختي هاي زمان احتضار را از بين مي برد زيرا امام صادق عليه السّلام به مسمع بن عبدالملك فرمودند: آيا مصائب آن جناب (امام حسين عليه السّلام) را ياد مي كني؟ 

عرض كرد: بلي والله مصائب ايشان را ياد كرده و گريه مي كنم. 

حضرت فرمودند: آگاه باش كه خواهي ديد در وقت مردن پدران مرا كه به ملك الموت وصيت تو را مي كنند كه سبب روشني چشم تو باشد. 

همچنين فرمودند: اي مسمع گريه بر احوالات حسين (عليه السّلام) سبب مي شود كه ملك الموت بر تو مهربان تر از مادر گردد. 

گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) باعث راحتي در قبر، فرحناك و شادان شدن مرده، شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالي كه او مسرور است فرشتگان الهي به او بشارت بهشت و ثواب الهي را مي دهند. 

اجر و مزد هر قطره آن اين است كه شخص هميشه در بهشت منزل كند.(1) 

گريه كننده بر امام حسين عليه السّلام در بهشت با ايشان و هم درجه ايشان خواهد بود.(2) 

شيخ جليل جعفر بن قولويه در كامل از ابن خارجه روايت كرده است: 
روزي در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم و امام حسين عليه السّلام را ياد كرده و از او نام برديم. حضرت صادق عليه السّلام بسيار گريستند و ما نيز به تبع ايشان گريستيم. پس حضرت صادق عليه السّلام فرمودند كه امام حسين عليه السّلام مي فرمود من كشته گريه و زاري (اشكم) هستم نام من در نزد هيچ مؤمني برده نمي شود مگر آن كه محزون و گريان مي شود. 

در روايت آمده است هيچ روزي نبود كه اسم امام حسين عليه السّلام در نزد امام صادق عليه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمي بر لب بياورند. آن حضرت در تمام روز گريان و محزون بودند و مي فرمودند: امام حسين عليه السّلام سبب گريه هر مؤمن است. 

شيخ طوسي و شيخ مفيد از ابان بن تغلب روايت كرده اند كه حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: نَفَس كسي كه براي مظلوميت ما محزون است تسبيح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان جهاد در راه خداست .(3) 

شيخ كشي(ره) از زيد شحام روايت كرده است كه: من با جماعتي از كوفيان در خدمت امام صادق عليه السّلام بوديم، جعفر بن عفان وارد شد . حضرت او را اكرام كردند و نزديك خود نشاندند و فرمودند يا جعفر! 

جعفر عرض كرد: جانم، خدا مرا فداي تو كند. 

حضرت فرمودند: به من گفته اند تو در مرثيه و عزاي حسين (عليه السّلام) شعر مي گوئي. 

جعفر عرض كرد: بله، فداي تو شوم. 

حضرت فرمودند: پس بخوان. 

جعفر شروع به خواندن مرثيه نمود، حضرت امام صادق عليه السّلام و حاضرين مجلس گريستند. 

حضرت آنقدر گريست كه اشك چشم مباركش بر محاسن شريفش جاري شد. 

پس از آن حضرت صادق عليه السّلام فرمودند: به خدا سوگند، كه ملائكه مقرب در اينجا حاضر شدند و مرثيه تو را كه در مصائب حسين (عليه السّلام) خواندي شنيدند و بيشتر از ما گريستند و حق تعالي در همين ساعت بهشت را با تمام نعمت هاي آن براي تو واجب گردانيد و گناهان تو را آمرزيد. 

پس امام فرمودند: اي جعفر مي خواهي كه زيادتر بگويم؟ 

جعفر عرض كرد: بله، اي سيد من. 

حضرت فرمود: هر كه در مرثيه حسين (عليه السّلام) شعري بگويد و بگريد و بگرياند، حق تعالي او را بيامرزد و بهشت را براي او واجب مي گرداند. (4) 

شيخ صدوق (ره) در امالي از ابراهيم بن ابي المحمود روايت كرده كه امام رضا عليه السّلام فرمودند: ماه محرم ماهي بود كه اهالي جاهليت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام مي دانستند، ولي اين امت جفاكار خون هاي ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتك كرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسير كردند. آتش در خيمه هاي ما افروخته و اموال ما را غارت كردند. حرمت حضرت رسالت (صلي الله عليه و آله) را در حق ما رعايت نكردند. 

همانا مصيبت شهادت حسين (عليه السّلام) ديده هاي ما را مجروح گردانيد و اشك ما را جاري كرده . عزيز ما را ذليل گردانيده است و زمين كربلا مورث كرب و بلاء ما گرديد. 

پس بايد بر حسين بگريند، همانا گريه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو مي ريزد. 

سپس حضرت رضا عليه السّلام فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل مي شد كسي آن حضرت را خندان نمي ديد. و اندوه و حزن پيوسته بر او غالب مي شد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصيبت و حزن و گريه او بود و مي فرمود: امروز روزي است كه حسين (عليه السّلام) شهيد شده است. 

و همچنين شيخ صدوق از آن حضرت روايت كرده: هر كه روز عاشورا روز مصيبت و اندوه گريه او باشد حق تعالي روز قيامت را براي او روز شادي و سرور گرداند و ديده گانش در بهشت به نور ما روشن شود. (5) 

از ريان بن شبيب روايت شده است كه گفته روز اول محرم به خدمت امام رضا عليه السّلام رسيدم حضرت فرمودند: ... اي پسر شبيب اگر بر حسين (عليه السّلام) گريه كني و آب ديده گان تو بر روي تو جاري شود حق تعالي جميع گناهان صغيره و كبيره تو را مي آمرزد خواه اندك باشد و خواه بسيار. 

اي پسر شبيب: اگر مي خواهي خدا را ملاقات كني در حالي كه هيچ گناهي نداشته باشي حسين (عليه السّلام) را زيارت كن. 

اي پسر شبيب اگر مي خواهي كه در غرفه اي از بهشت با رسول خدا و ائمه طاهرين محشور شوي قاتلان حسين (عليه السّلام) را لعنت كن. 

اي پسر شبيب اگر بخواهي مانند شهداي كربلا باشي و ثواب آنها را داشته باشي هر گاه مصيبت آن حضرت را ياد كردي بگو: يا لَيتَني كُنتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوزًا عَظيماً؛ اي كاش من با ايشان بودم و رستگاري عظيمي مي يافتم. 

اي پسر شبيب اگر مي خواهي در درجات عاليه بهشت با ما باشي پس براي اندوه ما اندوهناك باش و در شادي ما شاد. بر تو باد ولايت و محبت ما كه اگر كسي سنگي را دوست داشته باشد حق تعالي او را در قيامت با آن محشور مي گرداند. (6) 

ابن قوليه با سند معتبر روايت كرده از ابي هارون مكنوف كه گفت: به خدمت حضرت صادق عليه السّلام مشرف شدم آن حضرت فرمودند. كه براي من مرثيه حسين (عليه السّلام) بخوان. من نيز شروع كردم به خواندن. 

امام فرمود: به اين صورت نخوان به همان سبك و سياقي كه نزد خودتان متعارف است و نزد قبر حسين (عليه السّلام) مي خوانيد بخوان. پس من خواندم. 

حضرت گريستند و من ساكت شدم. 

فرمود: بخوان، من خواندم تا آن اشعار تمام شد. 

حضرت فرمود: باز هم براي من مرثيه بخوان، من شروع كردم به خواندن اين اشعار: يا مَريَمُ قومُي فَاندُبي مَولاكِ وَ عَليَ الحُسَين فَاسعَدي بِبُكاكِ 

پس حضرت بگريست و زن ها هم گريستند و شيون نمودند و هنگامي كه از گريه آرام شدند فرمودند: اي اباهارون هر كس براي حسين (عليه السّلام) مرثيه بخواند و يك نفر را بگرياند بهشت بر او واجب مي شود. و سپس فرمودند: هر كس امام حسين عليه السّلام را ياد كند و بر او گريه كند بهشت بر او واجب مي شود. (7) 

به سند معتبر از عبدالله بن بكر روايت كرده اند كه گفت: روزي از حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم كه يابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسين عليه السّلام را بشكافند آيا در قبر آن حضرت چيزي خواهند ديد؟ 

حضرت فرمود: اي پسر بكر چه بسيار عظيم است سؤال تو به درستي كه حسين بن علي عليهماالسّلام با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا صلي الله عليه و آله مي باشند و با آن حضرت روزي خورده و شادماني مي كنند. 

گاهي بر جانب راست عرش آويخته و مي گويد پروردگارا وفا كن به عهدي كه با من بسته اي و نظر مي كند بر زيارت كنندگان خود، ايشان را با نام هايشان و نام پدرانشان مي شناسند. و نظر مي كنند به سوي آنهائي كه بر او گريه مي كنند و برايشان طلب آمرزش كرده و از پدرانشان مي خواهند كه براي آنها استغفار كنند و مي گويند: 
اي گريه كننده بر من اگر بداني خدا چه جيزي براي تو مهيا كرده از ثواب ها، هر آينه شادي تو زيادتر از اندوه تو خواهد شد. 

آن بزرگوار از حق تعالي درخواست مي كند كه هر گناه و خطا كه گريه كننده بر او كرده است بيامرزد. (8) 

ارزش قطره اشك براي امام حسين عليه السلام 
قطره اي از آن اگر در جنهم بيفتد آتش و حرارت آن را خاموش مي كند. 

ملائكه خود آن اش كها را گرفته و در شيشه اي ضبط مي كنند. (9) 

براي هر عملي ثواب محدودي است جز ثواب آن اشك كه اجر آن محدوديتي و يا اتمامي ندارد. 

چشم گريان در عزاي امام حسين عليه السّلام و ارزش آن
اگر اشك بر امام حسين عليه السّلام داراي اين همه اعتبارست يقينا چشمي كه در عزاي او گريان باشد نيز خواص و ويژگي هاي مربوط به خود را دارد. 

خواص چشم گريان در عزاي امام حسين عليه السلام 
آن چشم در نزد خداوند از تمام چشم ها محبوب تر است.(10) 

همه چشم ها در روز قيامت گريانند مگر چشمي كه بر امام حسين عليه السّلام گريه كرده باشد. (11) 

آن چشم روشن شود به نور كوثر و نظر به آن. (12) 

آن چشم را ملائكه تبرّك مي كنند و اشك را خود از آن پاك مي كنند.(13) 

خواص گريه براي امام حسين عليه السلام 
هر كسي كه تا به حال خداوند اين مرحمت را در حق او نموده باشد و توانسته باشد قطره اشكي در عزاي آن حضرت از ديدگان جاري سازد به خوبي آثار و بركات نوراني و حالات معنوي وصف ناشدني آن را در يافته اما گريه براي آن حضرت خواصي مربوط به خود را دارد كه ما اجمالاً بعضي از آن را ذكر مي كنيم: صله حضرت محمد صلي الله عليه و آله است. (14) 

مساعدت و ياري حضرت زهرا سلام الله عليها است زيرا آن مكرمه هر روز در عزاي فرزندنش مي گريد. (15)

اداء حق پيامبر صلي الله عليه و آله، خدا و ائمه هدي عليهم السّلام است. (16) 

گريه براي آن حضرت تأسي به انبياء، ملائكه و عبادالصالحين خداوند است. 

اداء مزد رسالت پيامبر است زيرا در قرآن آمده كه مزد رسالت پيامبر مودّت ذي القربي (دوستي با خاندان رسول خدا) است. ترك آن جفا به آن حضرت است. (17) 

تسلي دهنده دل از جميع گريه ها و اندوه ها است. (18) 

خواص مجالس ذكر مصائب امام حسين عليه السّلام 
كساني كه در مجالس ذكر او شركت مي كنند به خوبي حال و هواي آنجا را درك كرده و ارتباط معنوي عميقي با حضرتش برقرار مي سازند، اما بر طبق احاديث و روايات متعدد مجالس آن حضرت داراي ويژگي هايي است: 

1- هر كس بنشيند در مجالسي كه در آن به امر ائمه عليهم السّلام پرداخته شده و ذكر مصائب آنان است دل او نمي ميرد در آن روزي كه دل ها مي ميرند. (19) 

2- اينگونه مجالس محبوب خدا، رسول او و ائمه عليهم السلام مي باشد.(20) 

3- نَفَس فرد عزادار در آن مجلس تسبيح خداوند است.(21) 

4- اين مجالس محل نَظَر حضرت امام حسين عليه السّلام است. زيرا آن جناب در عرش است و از آنجا به سوي سرزمين كربلا و زوّار و گريه كنندگان خود نظاره مي كنند. (22) 

5- ملائكه مقرب خداوند درآن مجلسي حاضر مي شوند. 

6- مجلس عزاي امام حسين عليه السّلام هر جا بر پا شود آنجا قبه و بارگاه اوست . 

7- معراج گريه كنندگان است زيرا كه محل نزول صلوات و رحمت الهي و غفران ذنوب و ... است. 

8- اين مجالس از ديگر مجالس اشرف و افضل است.(23) 


پي نوشت ها: 
1- بحارالانوار، ج44، ص289 و كامل الزيارات باب32، ص101 
2- بحارالانوار /278/44/ امالي صدوق مجلسي 17/ ص68 
3- منتهي الآمال ، ج 1، ص 538 
4- منتهي الآمال ، ج 1، ص 539 
5- منتهي الآمال ، ج 1، ص 540 
6- منتهي الآمال ، ج 1، ص 541 
7- منتهي الآمال ، ج 1، ص 542 
8- منتهي الآمال ، ج 1، ص 543 
9- منتخب طريحي/140/2 
10- بحارالانوار /207/45، كامل الزيات باب26 ص81 
11- بحارالانوار /293/44، عوالم /534/17 
12- بحارالانوار /290/44، كامل الزيارات باب 32 ص102 
13- بحارالانوار /305/44، تفسير امام حسن عسگري (عليه السّلام) ص369 
14- بحارالانوار /207/45، كامل الزيارات باب 26 ص81 
15- بحارالانوار /209/208/45، كامل الزيارات باب ص82 
16- بحارالانوار /207/45، كامل الزيارات باب 26 ص81 
17- بحارالانوار ، ج 45، ص 205 وكامل الزيارات ، باب 26، ص 79 
18- ترجمه خصائص الحسينيه ، ص 257 
19- بحارالانوار /278/44، امالي صدوق مجلسي 17 ص68 
20- بحارالانوار /282/42، قرب الاسناد ص) 18 
21- بحارالانوار /278/44، امالي صدوق ، مجلس 17، ص 68 
22- بحارالانوار /292/44، كامل الزيارات باب 32ص103 
23- ترجمه خصائص الحسينيه ، ص 256

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۰۷/۳۰ساعت 18:36  توسط مجیدطاهری  | 

الهی اکبر از تو اصغر از تو

به خون آغشتگانم یکسر از تو

اگر صد بار دیگر بایدم کشت

حسین از تو، سر از تو، خنجر از تو

 ***

 چنان سرگرم صهبای الستم

که سر از پا ندانم بس که مستم

همین دانم که از بهر نثارت

به دست انگشتری مانده است و دستم

 ***

 بلایی کز توام ای داور آید

مرا از نکهت جان خوشتر آید

به میدان وفا من بی سر آیم

به سویت عاشقان گر با سرآید

 ***

 تماشا پای شوقم برده از جا

سراپا گشته ام غرق تجلا

در اثباتت ز نفی لا گذشتم

شدم خود عین استثنای الّا

 ***

 برای قتل من خصم کج اندیش

کشیده لشکر کین از پس و پیش

یکی سر می برد از من، یکی دست

من از ذوق تجلّی رفته از خویش

 ***

 الهی با تو آن عهدی که راندم

به حمد الله به سرمنزل رساندم

هر آن درّی که در گنجینه ام بود

یکایک بر سر راهت فشاندم

 

 

حجت الاسلام نیّر تبریزی/ آتشکده نیّر

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۰۸ساعت 10:40  توسط مجیدطاهری  |