#مرثیه
#مجلس_ابن_زیاد_لعنة_الله_علیه

پاکان کجا و مجلسِ ناپاک‌زاده‌ای
خون‌اشک‌ها به چشم و به دل، خانواده‌ای
نحسِ زیاد، لرزه به قامت فتاده‌ای
در پیش پای اشرف احمد نواده‌ای

دارالاماره کنگره‌هایش شکسته شد
شیرازه‌های کفر در اینجا گُسسته شد

عُلیا مخدّرات سراپای در عزا
بی‌حد شکسته حالِ مصیباتِ کربلا
مجروح و دل‌فگار، به قلبی پُر از خدا
خورشید در مقابلشان از تنش جدا

خنده ز کینه، زادۀ مرجانه می‌زند
آتش به قلبِ خستۀ پروانه می‌زند

مجلس برای نیش‌زدن‌ها بپا شده
حسرت‌سرای کوفه پر از مارها شده
ابلیس‌زاده‌ای به طَرَب در نوا شده
پیکار کفر و دین، در این ماجرا شده

زینب در این نبرد به طاغی عدم زنَد
تاریخِ «ما رَأَیتُ جَمیلا» رقم زنَد

دارالاماره دشتِ ستیزی هماره شد
دارالمصائبی به حقیقت دوباره شد
دلها ز خیزران همگی پُر شراره شد
طشتی ضریح سادۀ دارالزیاره شد

رگهای سربریده، به بازی گرفته شد
لبها به چوب کینه نوازی گرفته شد
(مجیدطاهری)

1403/2/18

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۱۸ساعت 17:15  توسط مجیدطاهری  | 

#قصیده

غرق گل شد کربلا چون رهگذار زینب است
یا که خونین مقتل یار و تبار زینب است

قامت موزون اکبر، سرو ناز کربلاست
چشمۀ این باغ، چشم اشک بار زینب است

گلبن قاسم دهد بر این گلستان خرمی
یادگار مجتبی، در روزگار زینب است

لالۀ عطشان این گلشن، علی اصغر بُوَد
شاهد این گفته، قلب داغدار زینب است

در کنار علقمه، سروی مگر آتش گرفت
یا سراپا غرقه در خون، جان نثار زینب است؟

این گلستانی که پامال سم اسبان شده
جسم و جان احمد و، دار و ندار زینب است

با چنین طوفان گلریزی، چه گل هایی شکفت
کس نمی‌داند، خزان یا نوبهار زینب است

تا بیاموزد رقیه، راه و رسم زینبی
در تمام صحنه ها، او هم کنار زینب است

گلشن آل خلیل از آتش بیداد سوخت
عقل در حیرت ازین صبر و قرار زینب است

از اسارت در ره آزادی او را ننگ نیست
بلکه فرمان بردن از کفار، عار زینب است

خطبه خوانَد چون علی، با آن حیای فاطمی
یادبود مَشیِ پیغمبر، وقار زینب است

نطق کردن در خیابان، بین آن غوغا گران
با وجود حضرت سجاد، کار زینب است

کوفه شد غرق سکوت آنگه که فرمود «اُسکُتوا»
رشتۀ جان ها مگر در اختیار زینب است؟

یاد بود احتجاج و نطق زهرا تازه شد
رنگ قرآن، در کلام زرنگار زینب است

حفظ جان حضرت سجاد، از تیغ عدو
جلوه ای از روح زهرا، شاهکار زینب است

روز عاشورا که شد روشنگر جان بشر
سایۀ غم های آن، از شام تار زینب است

گشت ظالم عاقبت از تخت عزت سرنگون
فتح مظلومان، ز یُمن اقتدار زینب است

این علم های سیاه و، این همه افغان و آه
پرچم فتح و، سرود افتخار زینب است

وقف باغ کربلا کن چشمۀ اشکت (حسان)
چون که این سان وقف کردن، یادگار زینب است

✍️حبیب الله چایچیان(حسان)
باحذف یک بیت
دیوان خلوتگاه راز، ص222-220

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۲/۱۱/۰۷ساعت 8:26  توسط مجیدطاهری  | 

#غزل

از خیر قَدَر، قضا گذشته
کار دلم از دعا گذشته
شب‌های بلند بی عبادت
در حسرت ربّنا گذشته
سلطان شده روز بعد، هر کس
از کوی تو چون گدا گذشته
گیرم که گذشت آه از حال
حالا چه کنیم با گذشته
طوری ز خطای ما گذر کرد
ماندیم ندیده یا گذشته
تصمیم به توبه تا گرفتم
فرمود گذشته‌ها گذشته
هر جا که رسید گریه کردیم
آب از سرِ چشم ما گذشته
در راه نجات امّت خویش
از خون خودش خدا گذشته
میخی که رسیده از مدینه
از سینۀ کربلا گذشته
یک تیر به حلق اصغرت خورد
از حنجر او سه تا گذشته
وا شد دهن کمان و حرفش
از گوش، هجا هجا گذشته
از روی تن تو یک نفر نه!
یک لشکر بی‌حیا گذشته
عباس کجاست تا ببیند
بر خواهر او چه‌ها گذشته

✍️ابوالفضل عصمت پرست

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۲/۰۹/۱۸ساعت 7:11  توسط مجیدطاهری  | 

غریب و بیکس و بی یار و آشنا زینب
به درد و رنج و غم و غصه مبتلا زینب
.
کنون که وقت وداع است زین جهان خراب
به حال خویش دمی نوحه سرنما زینب
.
فغان که جان به غریبی سپردی و نبود
کسی به دور تو از خویش و اقربا زینب
.
ز صبح روز ازل تا به شامگاه ابد
برون نشد ز تنت جامۀ عزا زینب
.
در این دو روزۀ عمر اندر این جهان خراب
زجور چرخ کشیدی چه ظلمها زینب
.
زگریه چشمۀ چشمت چوبحر شد چون دید
شکسته گوهر دندان مصطفی زینب
.
گشوده شد دَرِ غم بر رُخت دمی که شکست
ز ضرب در کمر خیرة النسا زینب
.
زمانه خاک غمت آن زمان فشاند بسر
که گشت شق سر سلطان اولیا زینب
.
توئی که با دل صد پاره در لگن دیدی
هزار پاره دل زار مجتبی زینب
.
تو آن اسیر بلائی که کاروان بلا
عنان کشید تو را سوی کربلا زینب
.
توئی که برتو بلا بر سر بلا آمد
چو گشت جای تو آن دشت پر بلا زینب
.
توئی که تشنه سر شش برادرت از تیغ
به پیش چشم تو شد از بدن جدا زینب
.
توئی که شمر ستمگر به پیش دیدۀ تو
سر حسین تو ببرید از قفا زینب
.
توئی که زیر سم اسب اشقیا دیدی
تن برادر خود را چو توتیا زینب
.
توئی که بر قد اکبر کفن تو پوشیدی
به جای خلعت شادی به صد نوا زینب
.
توئی که سینه نمودی ز پنجۀ غم چاک
چو چاک شد گلوی اصغر از جفا زینب
.
توئی که کتف تو باشد هنوز نیلی فام
ز تازیانۀ بیداد اشقیا زینب
.
توئی که بر سر بازار شام از ره ظلم
زدند برسر تو سنگ برملا زینب
.
توئی که با دل آزرده نزد ابن زیاد
بدی ستاده و می خورد او غذا زینب
.
توئی که بازوی زار تو از جفا بستند
ز ریسمان ستم قوم بی حیا زینب
.
توئی که بود تو را در خرابه شب تا صبح
ز خاک بستر و از خشت متکا زینب
.
به حال مرگ اگر دوش «جودیا» بودی
از این مکالمه دادی تو را شفا زینب

 

شاعر:عبدالجوادجودی خراسانی

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۴۰۰/۱۱/۲۸ساعت 6:17  توسط مجیدطاهری  | 

 

#مثنوی
#توسل_به_پنج_باب_الحوائج
#وزن_فاعلاتن_مفاعلن_فع_لن
🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲

جمله باب الحوائجند ایشان
هر یکی هل اتی علی الانسان

ما گرفتار رنج دورانیم
در حوائج همیشه می مانیم

دست بر دامنیم چون سائل
بین طوفان و چشم بر ساحل

ناله ها می کنیم یا زهرا
حق مولا نگاه کن ما را

وقت امن یجیب ای مادر
جرعه ای بخش آخر از کوثر

اهل این خانه درد می فهمند
زخممان را به مهر می بندند

تا سحر گریه کارمان شد شب
دستمان را بگیر یا زینب

ای نشسته نماز شب خوانده
بازکن در به روی درمانده

چشم بر دستتان که می دوزیم
بر حسینت چو شمع می سوزیم

حاجتم ای خدا گلوگیر است
حق ششماهه اش قسم دیر است

تیر صدشعبه بر گلو خواهم
تشنه ام تشنه ام عمو خواهم

یا اباالفضل کن علمداری
خم شده این کمر نما یاری

خیمه ها منتظر که برگردی
خیمه زن! ای پناه هر دردی

هرکه امروز آه ها دارد
یا که خانه به چاه ها دارد

راه هرگز نمی نماید گم
آیه ها خوانده است تا هفتم

این عدد می گشاید از او بند
یا خودش یا هزارها فرزند

جان پناه ست کاظم ست آقاست
در سیه چال گرچه او تنهاست

ای خدا دل شکسته ام رحمی
شافعم اوست خسته ام رحمی

قلب احمد شفیع و اقبالش
بر گدا رحم می کنند آلش
🤲🤲🤲🤲🤲


#مجید_طاهری
۱۷ آذر۱۳۹۹

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۹/۰۹/۱۷ساعت 13:31  توسط مجیدطاهری  | 

#حضرت زینب (سلام الله علیها)
#شهادت
#غزل_پیوسته

خون دلی که خورده ای آغاز راه بود
پرواز آسمانی ات از دودِ آه بود
خورشید خردسالی ات اندوه ابر داشت
وقتی ز داغ مادر تو تیره ماه بود
می دید موج مدّ نگاهت که همچو ماه
دریای ناله های علی رو به چاه بود
از روزهای زخم که بر مجتبی گذشت
خون لخته های طشت فقط عذرخواه بود
مثل تو شوق نیزه و شمشیر بوسه خواست
وقتی دلت به گوشه ای از قتلگاه بود
می سوختی که در تب حمله به یوسفت
کاری اگر ز دست تو آمد نگاه بود
رو کرده ای به سمت مدینه که ای رسول
این پاره تن، حسین تو روحی فداه بود

اندوه های قلب تو از سرمه رنگ داشت
از زخم صبح آینه ات شام زنگ داشت
خون بود لخته لخته به چشم تو می نشست
لختی اگر وداع برادر درنگ داشت
از روی تل برای پیمبر سخن بگو
این گیسوان کیست که قاتل به چنگ داشت؟
دیدی که از دلت عطش بوسه می چکید
از آن گلو که از شفق و لاله رنگ داشت
خطبه شکن شده است کسی که به نیزه ها
آیات وحی بر لبش آغوش تنگ داشت
سر را بزن به چوبه ی محمل که روی نی
پیشانیِ برادرت، اندوه سنگ داشت

تو صبح شبنمی که به خورشید رو کنی
حاشا که شام، با خبر از تار مو کنی
طوفانی و حماسه، اگر سر بر آوری
آتشفشان دردی، اگر سر فرو کنی
عطر حسین در همه جا می پراکنی
همچون نسیم تا سفر کو به کو کنی
پنهان شده است گل، پس خاشاک قتلگاه
باید که خاک را به تمنّاش، بو کنی
گاه وداع آمده با پاره های دل
یک بوسه وقت مانده که نذر گلو کنی
با سر برای چوبه ی محمل سخن بگو
سخت است از کجاوه به نی گفتگو کنی
پرده مزن کنار ز محمل، که باز هم
آئینه را به آینه ای روبرو کنی

سبز است باغ آینه از باغبانی ات
گل کرده شوق عاطفه از مهربانی ات
از بس که خار خاطره بر پای تو نشست
چشم کسی ندیده گل شادمانی ات
حتی در آن نماز شبی که نشسته بود
پیدا نشد تشهّدی از ناتوانی ات
آنجا که روز کوفه ز رزم تو شام بود
شوق حماسه می چکد از خطبه خوانی ات
اما شکست خطبه ی پولادی تو را
بر نیزه آیه های گل ناگهانی ات
با آن سری که در طَبق آمد شبی بگو
لبریز بوسه باد لب خیزرانی ات
عمر سه ساله صبر دل از لاله می گرفت
آتش نمی زنیم به داغ نهانی ات

#جوادمحمدزمانی

 

 

 

 


#مربع_ترکیب

زینبم نائبة الزهرایم
مادرم گفته که بی همتایم
بشنوید ارض و سما! آوایم
این حسینی که بُوَد، آقایم ...
... تا که دیده به روی من وا کرد
مهر خود را به دل من جا کرد

کوثر حضرت کوثر هستم
زین اَب هستم و زیور هستم
زیور فاتح خیبر هستم
خطبه ام گفت: که حیدر هستم
همه دیدند هنر دارم من
مثل عباس، جگر دارم من

ذوالفقار سخنم برّان است
یکی از لشکر من طوفان است
دشمن از «مردی» من حیران است
بی سبب نیست که سرگردان است...
... دیده هر بار، حریف همه ام
پروش یافته ی فاطمه ام

ای برادر! به دلم غم دارم
دل سوزان و قدی خم دارم
دم آخر شده ماتم دارم
خاطراتی ز محرّم دارم
لرزش دستم اگر جلوه نماست
همه اش زیر سر عاشوراست

همه جا پای به پایت بودم
دائماً زیر لوایت بودم
مثل یک کوه برایت بودم
شاهد کرب و بلایت بودم
من که بازیچه ی تقدیر شدم
از غم تو به خدا پیر شدم

روضه ی باز شنیدن سخت است
بار بر دوش کشیدن سخت است
تلخی آه چشیدن سخت است
سوی گودال دویدن سخت است
دیدم آن جا که چه غوغا کرده
بی حیا، کار خودش را کرده

حنجری سوخته شد بعد از آن ...
جگری سوخته شد بعد از آن ...
مادری سوخته شد بعد از آن ...
معجری سوخته شد بعد از آن ...
زیر و رو شد بدنت با نیزه
تا که شد در تن تو تا نیزه

وای از آن سفر شام، حسین!
وای از آن ملأ عام، حسین !
وای از طعنه و دشنام، حسین !
وای از سنگ لب بام، حسین !
آن دیاری که پر از بیداد است
شام نه، کشور کُفر آباد است

ذرّه ای رحم در آن ناس نبود
بینشان عاطفه بشناس نبود
حرفی از غیرت و احساس نبود
کاش آن جا سر عبّاس نبود ...
... تا نبیند سر بی معجر را
پای پر آبله ی خواهر  را

#محمد_فردوسی

 

 

 

 


#قصیده

کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است
پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است

شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه‌اش
بالِ عزرائیل پایِ شَهپَرَش اُفتاده است
 
چادرش را می‌تکاند می‌تکاند کوفه را
کیست زینب کوفه  یادِ حیدرش اُفتاده است

می‌کَنَد از جا زمینِ شام را با کاخ‌ها
راهِ مولا باز هم بر خیبَرَش اُفتاده است

 کیست زینب لحظه‌هایی که علی در رزم بود
ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است

قبل از آنیکه یزید از پیشِ خانم پا شود
دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است

مرتضیٰ بر دستمالِ زردِ خود میزد گِره
یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است

هرکجا می رفت چشمی سویِ او جرات نکرد
بر سرِ او سایه‌یِ آب آورش اُفتاده است

کارِ او پیغمبریِ کربلا تا شام بود
بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است

یادِ ایامی که شد سایه برادر با سرش
ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است

داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود
یادِ مادر یادِ روزِ آخرش اُفتاده است
 
رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او
باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است

بادِ گرمی می‌وزید و بویِ سیبی می‌رسید
دید از تَل آنطرف‌تَر پیکرش اُفتاده است

وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود
آه دستِ ساربان انگشترش اُفتاده است
 
محملش را دید وقتی می‌رود از کربلا
می‌رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است

می‌شنید از مَحمِلی لالاییِ گرمِ رُباب
حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است

خُطبه‌اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد
ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است
 
چشم را بالا گرفت اما برادر را ندید
تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است

زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین
دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است

#حسن_لطفی

 

منبع:کانال تلگرام شعر شیعه

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۲۲ساعت 6:41  توسط مجیدطاهری  | 
#حضرت_زینب_کبری_سلام‌الله‌علیها

(۱)
دوست دارم که ترک لاف کنم
خلوتی رفته، اعتکاف کنم
تا شوم مُحرم حریم دمشق
کعبه‌ی عشق را طواف کنم
سخن از کاف و ها و یا گویم
صحبت از عین و شین و قاف کنم
حرف از معنی حجاب زنم
یاد از بانوی عفاف کنم
اوّلین حرف و آخرین مطلب
السّلام علیکِ یا زینب!
(۲)
السّلام ای ملیکة الدّنیا!
السّلام ای شفیعة العقبا!
السّلام ای نبیره‌ی یاسین!
السّلام ای نتیجه‌ی طاها!
السّلام ای سلالة الحیدر!
السّلام ای سلیلة الزّهرا!
السّلام ای حسن ز پا تا سر!
السّلام ای حسین سر تا پا!
بردی ای نور عین و عین نور!
تو از این پنج نور، فیض حضور
(۳)
ای تو ناموس قادر متعال!
مایه‌ی افتخار احمد و آل
فاطمه عصمت و علی خصلت
مجتبی سیرت و حسین کمال
ای حریم تو احسن المأمن!
وی مدیح تو افضل الاعمال!
دم ز تو می‌زنیم در همه دم
یاد تو می‌کنیم در همه حال
ای که یادت نمی‌رود از یاد!
پدر و مادرم فدای تو باد!
(۴)
فاطمه زاده و علی حسبی
علوی ذات و فاطمی نسبی
کرمت شامل رجال و نسا
حرمت مستجار شیخ و صبی
ای ملقّب به زین اب! زینب!
تو سزاوار این‌چنین لقبی
زینبت خوانده است گر چه خدا
به خدا زِین جدّ و امّ و ابی
ای تو آیینه‌ی صفات حق!
عفّت تام، عصمت مطلق
(۵)
خطبه‌هایت مبلّغ مکتب
گریه‌هایت مروّج مذهب
از تو باید سرود در هر روز
بر تو باید گریست در هر شب
چه بگویم که در رساله‌ی عشق
عشق فتوا دهد بر این مطلب:
با ادب با وضو بباید برد
نام عُلیا مخدرّه زینب
وه! که نامت به وحی، تمثیل ست
زآن که نام‌آور تو جبریل ست
(۶)
ای خداوند عشق! یا زینب!
عبد در بند عشق یا زینب!
گر نبُد عشق تو جدا می‌گشت
بند از بند عشق یا زینب!
زیر و رو کرده‌ایم کون و مکان
نیست مانند عشق، یا زینب!
عشق اگر عشق توست ما همه‌ایم
آرزومند عشق، یا زینب!
کیستی؟ ای به عشق سنگ محک!
عشق را با تو هست حقّ نمک
(۷)
عقل، مجنون توست سیّدتی!
عشق، مفتون توست سیّدتی!
ماندگار است تا ابد اسلام
لیک مدیون توست سیّدتی!
حج و صوم وصلوة وخمس و زکات
همه مرهون توست سیّدتی!
نه فقط کربلا و کوفه و شام
کعبه ممنون توست سیّدتی!
همه هستیّ خود فدا کردی
دِین خود را به دین ادا کردی
(۸)
محو صبر تو حضرت ایّوب
مات اشک تو یوسف و یعقوب
یاد تو در ضمیر جان محفوظ
نام تو در کتاب دل مکتوب
گَرد و خاک حریم پاک تو را
حور با گیسویش کند جاروب
تویی آن کس که بس مصیبت دید
شد به امّ المصائبی منسوب
چه مصائب؟ که پیر کرده تو را
بلکه از عمر، سیر کرده تو را
(۹)
آن که از بار غم خمیده تویی
داغ بر روی داغ دیده تویی
آن که هم بوده مادر دو شهید
هم شده مادرش شهیده تویی
آن که از خیمه‌گاه تا گودال
همه‌ی راه را دویده تویی
آن که فریاد واحسینایش
از زمین بر فلک رسیده تویی
تویی آن زن که رفت مردانه
کوفه، زندان و شام، ویرانه
(۱۰)
تویی آن بانویی که فاضله بود
بری از نقص بود و کامله بود
تویی آن بانویی که در دل شب
گرم راز و نیاز و نافله بود
تویی آن بانویی که بر لب او
نه گلایه نه شِکوه نه گله بود
تویی آن بانویی که چل منزل
در اسیری امیر قافله بود
راه را با حسین کردی طی
تو به محمل، حسین بر سر نی
(۱۱)
چون که می‌رفتی ای علی‌رفتار
به سوی قبر احمد مختار
تا حریم رسول اکرم بود،
پیشگاه تو حیدر کرّار
هم حسن همرمت بدی ز یمین
هم حسین از پی‌ات شدی ز یسار
تو کجا روی ناقه‌ی عریان؟
تو کجا بین کوچه و بازار؟
خاطر عاطر تو آزردند
بزم نامحرمان تو را بردند
(۱۲)
ای مهین جلوه‌ی دلارایی!
وی بهین اسوه‌ی شکیبایی!
ما همه ذرّه و تو خورشیدی
ما همه قطره و تو دریایی
ای وجودت مطاف درد و غم
در لقب کعبة الرّزایایی
آن همه داغ دیدی و گفتی
من ندیدم به غیر زیبایی
همه مبهوت و مات بینش تو
آفرین‌ها بر آفرینش تو
(۱۳)
گر شود صبر با تو رو در رو
پیش پای تو می‌زند زانو
صابران را تو برترین اسوه
شاکران را تو بهترین الگو
درد جان را محبتت درمان
زخم دل را ولایتت دارو
ما فقیر تو و تو مستغنی
ما گدای تو و تو شه‌بانو
هر چه هستیم خوب یا که بدیم
چنگ بر تار چادر تو زدیم
(۱۴)
من کجا مدح دخت دخت رسول؟
نازپرورده‌ی علیّ و بتول
ای عقیله میان هاشمیان!
عاجز از درک تو تمام عقول
تا بیایم به آستان‌بوسی
کی به من می‌دهی تو اذن دخول؟
به سر آمد مدیحه و پایش
بزن از راه مهر، مُهر قبول
"تربتم" لیک کم‌ترم از خاک
باد ارواح العالمین فداک!

#ترکیب‌بند
(سروده‌ی جمادی الاولی ۱۴۲۰ و ۱۴۲۱ق؛ ۲۰ سال پیش)

🥀🥀بعقیلةبنی‌هاشم!
عجّل لولیّک الفرج😭😭

#جواد_هاشمی_تربت

@javadhashemi_torbat


برچسب‌ها: آموزش مداحی ولایت
+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۳ساعت 1:11  توسط مجیدطاهری  | 
●نوحه‌ی شهادت●

بسترم در  _ آفتاب و _ آفتابی _ در حجابم
من چگونه _ آب نوشم؟ _ آب آبت _ کرده آبم
ای حسین من! کجایی؟
دیدن زینب نیایی؟!
از جدایی سوختم من
ای امان از این جدایی!
☆ای حسینم ~~~ نور عینم☆
🥀🥀🥀🥀🥀

گر چه امشب _ تک‌درخت _ آرزویم _ زد شکوفه
کی رود از _ خاطر من _ خاطرات _ شام و کوفه؟
گوشه‌ی ویرانه رفتم
مجلس بیگانه رفتم
شمع بزم عشق بودم
لیک بی پروانه رفتم
☆ای حسینم ~~~ نور عینم☆
🥀🥀🥀🥀🥀

ای از اوّل _ دلبر من! _ لحظه‌های _ آخر آمد
دیده بگشا _ کن تماشا _ ای برادر! _ خواهر آمد
عاقبت دردم دوا شد
حاجت زینب روا شد
نینوا چون یادم آمد
سینه چون نی در نوا شد 
☆ای حسینم ~~~ نور عینم☆
🥀🥀🥀🥀🥀

▫️سروده‌ی سال ۱۳۷۹▫️

الهی و ربّی!
به پریشانی بی‌بی جانمان، امر فرج آقای ما را در کم‌تر از چشم به هم زدنی اصلاح بفرما...😭😭

#حضرت_زینب_کبری_سلام‌الله‌علیها
#نوحه
#بازنشر
#جواد_هاشمی_تربت

@javadhashemi_torbat

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۱ساعت 12:9  توسط مجیدطاهری  | 

باز آمد در نظر، بزمی پلید

وه! چه بزمی؟ بزم مِیْ شوم یزید

 

بود مست بادۀ کبر و غرور

خوانْد «آل‌الله» را اندر حضور

 

یک طرف شادی‌کنان، اهل جفا

هم‌چو دُر در رشته، آل مصطفی

 

پیش روی اهل بیت، آن دین‌تباه

چوب می‌زد بر لب و دندان شاه

 

گفت یک‌ تن از میان انجمن:

چوب کین بر این لب و دندان مزن

 

ظاهراً این چوب بر لب می‌زنی

باطناً بر قلب زینب، می‌زنی

 

کن ترّحم، هان! مزن زین بیش‌تر

ظالما ! بر قلب زینب، نیشتر

 

در حضور بلبلان گلسِتان

هی مزن بر گل، تو چوب خیزران

 

چوب کین و غنچه‌ی گل؟ شرم کن

از رخ بلبل، کمی آزرم کن

 

پیش روی عترت «خیرالانام»

ای سیه‌‌دل! نیست وقت انتقام

 

کم پریشان کن، دل این جمع را

نزد پروانه مسوزان شمع را

 

پس به ناگه دختر میر عرب

بازویش بسته ولی بگْشود لب:

 

اهل بیت توست در پرده، نهان

ما اسیر، این‌سان برِ نامحرمان

 

«لَیتَ اَشیاخی» مخوان، هان! ای دغل!

کم به خود گو «یا یَزیدَ! لاتَشَل»

 

چوب خوردن در ره حق، عار نیست

دخترش را طاقت دیدار نیست

 

ورنه آن کاو داده جان در راه دوست

کی شود افسرده از آزار پوست؟

 

هر که با آل علی در‌اوفتد

آخر از روی زمین براوفتد

 

آری، آری؛ آه «مظلوم» حزین

می‌دهد بر باد، کاخ ظلم و کین

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۲۵ساعت 11:50  توسط مجیدطاهری  | 

ازابرچشمام داره بارون مي باره

چشمام يكي اشك و يكي خون مي باره

 امان از كرببلا

همه گلام و تشنه از شاخه چيدند

  برادرام ُ يك به يك سربريدند

 جواب گريه هاي من مي خنديدند

امان از كرببلا

رونيزه ها سربدون تن ديدم

درخاك وخون كشتة بي كفن ديدم

يوسفمُ   بدون پيرهن ديدم

امان از كرببلا

من ديده ام تنهاي پاره پاره رو

گوشاي زخمي بي گوشواره رو

هم جنگ نامردا سر گهواره رو

امان از كرببلا[1]



[1] حیدرتوکلی

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۱۰/۳۰ساعت 9:57  توسط مجیدطاهری  | 

 

تنگِ غروب بود و دلش پُر شراره بود

چشمش ز اشک، چون فلک پُر ستاره بود

 

چون خیمه‌های شعله‌ور از آتش ستم

آتش‌ گرفته بود و سراپا شراره بود

 

زاری نکرد در بر دشمن، صبور بود

با آن‌ که داغ‌های دلش، بی‌شماره بود

 

بعد از وداع آخر و بوسیدن گلو

چشمش هنوز بر بدنِ پاره‌پاره بود

 

هر سنگ، خون گریست از این غم، ولی نسوخت

قلب عدو که سخت‌تر از سنگ خاره بود

 

وقتی که بود مصلحت دین، صبوری‌اش

غیر از شکیب و صبر، مگر راه چاره بود؟

 

درد رباب بر دل او چنگ زد که دید

چشمش به هر طرف ز پی شیرخواره بود

 

در رتبه‌ گفته‌اند گر «اُمّ‌‌ المصائبش»

دریای رنج و ماتم او، بی‌کناره بود

 

چشمان روزگار پس از رفتنش به شام

در انتظارِ تابشِ فجری دوباره بود

 

بار دگر شکست، «وفایی»!طلسم بغض

زیرا که باز، منتظر یک اشاره بود

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۱۰/۱۱ساعت 21:10  توسط مجیدطاهری  | 
این شعر از حافظ ،می تواند مناسب مرثیۀ حضرت زینب(سلام الله علیها)باشد:

زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۱۰/۰۴ساعت 0:29  توسط مجیدطاهری  | 

از سينه آه در غمت اي ماه مي کشم
بار غم تو را چو پر کاه مي کشم
بر نوک نيزه جان اخا غبطه مي خورم
او حنجر تو بوسد و من آه مي کشم

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۰۶ساعت 6:1  توسط مجیدطاهری  | 

 

نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن

نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن

اگر چه  غنچه ی بی آب، هرگز نشکفد اما

در فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن

به چشم خارجی ما را تماشا می کند، کوفی

به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن

اگر بهر نماز شُکر  می خواهی وضو سازی

ندارم آب با خاک سر زینب، تیمم کن

تو قلب عالم امکانی و آگاهی از قلبم

به دریا با نگاه خود بگو، کم تر تلاطم کن

نگه با اختیار و اشکِ من بی اختیار آید

ز برج نی، نظر، ای ماه من! امشب به انجم کن

اگرچه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز

ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن

انسانی ، علی

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۶/۰۹/۰۵ساعت 21:8  توسط مجیدطاهری  | 

صبر وقتی رو به سوی شام کرد    

آبرو از نام زینب وام کرد

ساقی میخانۀ قالوا بلی   

بوسه نذرهفت خط جام کرد

رود سرخ خون یاران حسین   

چهرۀ تاریخ را گلفام کرد

خطبه خوان خون که با یک «اسکتوا»     

آسمان را رام کرد آرام کرد

نام هفتاد و دو گل را سعی او      

نقش بر پیشانی ایام کرد

عصر عاشورا در آن غوغای عام      

ترجمان بوسه با پیغام کرد

با همه تلخی که در هر داغ دید   

لاله را بوسید و شیرین کام کرد

نبض هستی از تپش باز ایستاد    

تا حدیث عشق را اعلام کرد

وقتی از خورشید در خون خفته گفت    

صبح را در چشم هستی شام کرد

از فراز نی طلوع ماه را     

مطلع الفجر هدایت نام کرد

از بهار آرزو وقتی گذشت   

یک پرستو را سفیر شام کرد

 

{محمدجوادغفورزاده(شفق)، سلام بر حسین، ص 200}

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۶/۰۹/۰۳ساعت 8:31  توسط مجیدطاهری  | 

با خبر کرد نسیمی همۀ دنیا را

متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطرۀ شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شور می داد ز حال خوش خود بالا را

چشم هایی به روی چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوئیا بار دگر حضرت پیغمبر دید

عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

زینت خانۀ مهتاب به دنیا آمد

زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

چهره اش منعکس از طلعت روی زهراست

عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسی است

گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس، علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب

پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سورۀ مریم قرآن نَمی از تفسیرش

وسعت روح بزرگش چقَدَر نا پیداست

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد

حضرت فاطمۀ دیگر دنیا آمد


مسعود اصلانی

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۸/۲۹ساعت 22:12  توسط مجیدطاهری  | 
☘شور حضرت زینب و مدافعان حرم☘

جان نثار حضرت رقیه و
خاک پای زائرای زینبم
ایشالا یه روز به زودی ببینم
زائر صحن و سرای زینبم
گل زهرا،گل زهرا
یا بنتُ الحیدر یا زینبِ کبری

زینب زینب یا عقیلةَ العرب سیدتی سیدتی سیدتی...

حرم دختر زهرا و علی
وادیِ لطف و عنایت و کرم
صلوات همه ی حسینیا
به شهیدان مدافع حرم
چه ایرانی،چه افغانی
همه هستن قاسمِ سلیمانی

زینب زینب یا عقیلةَ العرب سیدتی سیدتی سیدتی...

ما ایشالا اهلِ کربلا بشیم
با ولای حضرت ابوتراب
هر کجا باشیم شعارمون اینه
هستیمون فدای فرزند رباب
همه هستیم،به سوز و آه
فدایی های سپاه ثارُالله

زینب زینب یا عقیلةَ العرب سیدتی سیدتی سیدتی...


(ازسایت آوینی-امیرعباسی)

فایل صوتی

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۰ساعت 20:54  توسط مجیدطاهری  | 
🍁سرود ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)🍁

ای که نور حقّی و لاله ی باغ احمدی

گل یاس فاطمه(س) خوش آمدی خوش آمدی

ای شرف دین و مذهب یا زینب

جلوه ی زیبای مکتب یا زینب

به آل طه ذکر لب یا زینب

هستی بابا یا زینب یا زینب

یا زینب یا زینب(3)سیدتی گل زهرا(س)

 

*ای دل فاطمی ات گشته گرفتار حسین

کرده ای دیده ی خود باز به رخسار حسین

گل بهار ثارا... یا زینب

ای بی قرار ثارا... یا زینب

یگانه یار ثارا... یا زینب

دار و ندار ثارا... یا زینب

یا زینب یا زینب(3)سیدتی گل زهرا(س)

 

*دل بیمار من از لطف خدا شفا گرفت

 به دعای زینبی برات کربلا گرفت

قسم به روز عاشورا یا زینب

 دعا کن ای دخت زهرا(س) یا زینب

کرببلایی شویم ما یا زینب

چو باکری و همّت ها یا زینب

یا زینب یا زینب(3)سیدتی گل زهرا(س)

ازسایت آوینی

فایل صوتی

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۵/۱۱/۱۰ساعت 20:46  توسط مجیدطاهری  | 
«الزيارة المفجعة» - زيارت حضرت زينب كبرى(عليها السلام)
كَيْفَ رَاَيْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخيكِ الْحُسَيْنِ؟ قـالَتْ: مـا رَاَيْتُ اِلاّ جَميلا، چگونه ديدى كار خدا را نسبت به برادرت حسين؟ فرمود: نديدم جز زيبايى.
حضرت زينب كبرى(عليها السلام) «الزيارة المفجعة» - زيارت حضرت زينب كبرى(عليها السلام)
به این مطلب امتیاز دهید
93.8% 6.3%

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

 

السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ سَیِّدِ الأَنبیاء السَّلامُ علیکِ یا بنتَ صاحِبَ الحَوضِ واللِّواءِ

درود بر تو باد ای دختر سرور پیغمبران درود بر تو باد ای دختر صاحب حوض کوثر و صاحب پرچم

 

السَّلامُ علیکِ یا بنتَ مَن عُرِجَ إِلی السَّماءِ و وُصِلَ

درود بر تو باد ای دختر کسی که بالا برده شد به سوی آسمان و وصل شد

 

إِلی مَقامِ قابَ قوسَینِ أَو أَدنی السَّلامُ علیکِ یا بنتَ نَبِیِّ الهُدی

به مقام مرتبه ی قاب قوسین یا نزدیکتر درود بر تو باد ای دختر پیغمبر که هدایت

 

وَسَیِّدِ الوَری و مُنقِذِ العِبادِ مِنَ الرَّدی السَّلامُ علیکِ

و سرور آفریدگان و نجات دهنده ی بندگان از هلاکت و نابودی، درود بر تو باد

 

یا بنتَ صاحِبَ الخُلُقِ العَظیمِ وَ الشَّرفِ العَمیمِ وَالآیاتِ والذِّکرِ الحکیمِ

ای دختر دارای خوی و خلق بزرگ و شرافت همه جانبه و صاحب نشانه ها و در آورنده ی قرآن حکیم و محکم و استوار،

 

السَّلام علیکِ یا بنتَ صاحِبَ المقامِ المَحمود وَ الحَوضِ المَورُود

درود بر تو باد ای دختر دارای مقام و مرتبت پسندیده و صاحب حوض که بر آن وارد می شوند

 

واللِّواءِ المَشهُودِ السَّلام علیکِ یا بنتَ مَنهَجِ دینِ الإِسلامِ وَ صاحِبِ

و صاحب پرچم روز قیامت، درود بر تو باد ای دختر راه آشکار دین و آئین اسلام و صاحب

 

القِبلَةِ وَ القرآنِ وَ عَلَمِ الصِّدقِ وَ الحَقِّ وَ الإِحسانِ السَّلام علیکِ

قبله و قرآن و پرچم راستی و درستی و نیکویی، درود بر تو باد

 

یا بِنتَ صَفوَةِ الأَنبیاء وَ عَلَمِ الأَتقیاء وَ مَشهُورِ الذِّکرِ فِی

ای دختر برگزیده ی پیغمبران و نشانه پرهیزگاران و ای دختر کسی که نامش

 

السَّماء وَ رَحَمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ خَیرِ خَلقِ اللهِ وَ

در آسمان معروف است و رحمت و برکات خدا بر تو باد، درود بر تو باد ای دختر بهترین آفریدگان خدا

 

سَیِّد خَلقِهِ وَ أَوَّلِ العَدَد قَبلِ إِیجادِ أَرضِهِ وَ سَماواتِهِ وَ آخِرِ الأَبَدِ

و سرور آفریدگان او و نخستین فرد پیش از آفریدن زمین خود و آسمانهایش را و تا پایان ابدیت

 

بَعدَ فَناءِ الدُّنیا وَ أَهلِهِ، الّذی رُوحُهُ نُسخَةُ الّاهوتِ وَ صُورَتُهُ

پس از نابودی و فانی شدن دنیا و اهل دنیا، آنکه جانش نسخه و کتاب لاهوت است و رویش

 

نُسخَةُ المُلکِ وَ المَلَکُوتِ وَ قَلبُهُ خَزانَةُ الحَیِّ الّذی لا یَموتُ

نسخه و کتاب پادشاهی و عظمت الهی است و قلبش گنجینه ی آن خدای زنده ای ست که نمی میرد

 

وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ المُظَلِّل بِالغَمام

و مهربانی خدا و برکتهای او بر تو باد، درود بر تو باد ای دختر کسی که سایه افکنده شد بر او با ابر

 

سَیِّدِ الکونَین وَ مَولِی الثَّقَلَین وَ شَفیعِ الأُمَّةِ یَومِ المَحشَر وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ

و سرور دنیا و آخرت و مولای جن و انس و شفاعت کننده امت در روز محشر و بر تو باد رحمت و مهربانی و برکات خداوند،

 

السَّلامُ عَلیکِ یا بنتَ سَیِّدِ الأوصِیاءِ السَّلامُ عَلیکِ یا بنتَ الإِمامِ

درود بر تو باد ای سرور جانشینان واوصیای پیامبرخدا درود بر تو باد ای دختر

 

الأَتقیاءِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ رُکنِ الأَولیاءِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ

پیشوای پرهیزکاران، درود بر تو باد ای دختر ستون و پایه اولیاء، درود بر تو باد ای دختر

 

عِمادِ الأَصفیاءِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ یَعسُوبِ الدِّینِ السَّلامُ علیکِ

رئیس و بزرگ برگزیدگان، درود بر تو باد ای دختر پیشوای بزرگ دین و آئین، درود بر تو باد ای دختر امیر و فرمانده مؤمنان،

 

یا بِنتَ أَمیرِ المؤمِنین السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ سَیِّدِ الوَصِیّینَ

درود بر تو باد ای دختر(علی علیه السلام) که سرور جانشینان است،

 

السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ قائِدِ البَرَرَةِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ قامِعِ الکَفَرَةِ وَ الفَجَرَةِ

درود بر تو باد ای دختر پیشوای نیکوکاران، درود بر تو باد ای دختر درهم کوبنده و خوار کننده کافران و بدکاران،

 

السَّلامُ عَلیکِ یا بنتَ وارثِ النَّبیِّین السَّلامُ علیکِ یا بنتَ

درود بر تو باد ای دختر وارث پیغمبران، درود بر تو باد ای دختر

 

خَلیفَةِ سَیِّدِ المُرسَلین السَّلامُ علیکِ یا بنتِ ضِیاءِ الدِّین السَّلامُ

(علی علیه السلام) جانشین بهترین پیغمبران، درود بر تو باد ای دختر روشنایی دین و آئین، درود

 

علیکِ یا بِنت النَّبأِ العَظیمِ عَلَی الیَقین السَّلامُ علیکِ یا بِنت مَن

بر تو باد ای دختر خبر عظیم و بزرگ از روی یقین، درود بر تو باد ای دختر کسی که

 

حِسابُ النَّاسِ عَلَیه وَ الکَوثَرُ فِی یَدَیهِ وَ النَّصَّ یَومَ الغَدیرِ

رسیدگی به کارهای مردم بر اوست و حوض کوثر به دست او می باشد و نص صریح روز غدیر خم

 

عَلَیه وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرکاتُهُ السَّلامُ عَلیکِ یا بِنتَ

درباره آنحضرت است و بر توباد رحمت خدا، درود بر تو باد ای دختر

 

مَن قادَ زِمامَ ناقَتِها جَبرائیلُ وَ شارَکَها فِی مُصابِها إِسرافیلُ

(حضرت زهرا سلام الله علیها) که بدست گرفت مهار شترش را جبرائیل و شرکت کرد در مصیبتهای او اسرافیل

 

وَ غَضَبَ بِسَبَبِها الرَّبُّ الجَلیلُ وَبَکی لِمُصابِها إِبراهیمُ الخَلیلُ وَ نوحٌ

و خشمگین شد به خاطر او پروردگار بزرگ و گریه کرد برای مصیبت او ابراهیم خلیل و نوح

 

وَ مُوسَی الکَلیمُ فِی کَربلاءِ الحُسَینِ الشَّهیدُ الغَریبُ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ البُدُورِ السَّواطِعِ

و موسی کلیم در کربلای حسین شهید غریب، سلام بر تو باد ای دختر ماههای شب چهارده درخشان،

 

السَّلامُ علیکِ یا بنتَ الشُّموسِ الطَّوالِعِ وَ رَحمَةُ اللهِ وَبَرکاتُهُ

درود بر تو باد ای دختر خورشیدهای فروزان و بر تو باد رحمت و مهر خدا و برکتهای او،

 

السَّلام عَلیکِ یا بنتَ زَمزَمَ وَصَفا السَّلام علیکِ یا بِنتَ مَکَّةَ وَ مِنا

درود بر تو باد ای دختر زمزم و صفا، درود بر تو باد ای دختر مکه و منا،

 

السَّلام علیکِ یا بِنتَ مَن حُمِلَ عَلَی البُراقِ فِی الهَواءِ

درود بر تو باد ای دختر کسی که سوار شد بر براق در میان زمین وآسمان،

 

السَّلامُ عَلیکِ یا بنت مَن حَمَلَ الزَّکاةِ بِأَطرافِ الرِّداءِ وَ بَذَلَها عَلَی

درود بر تو باد ای دختر کسی که حمل کرد زکات را با گوشه های عبا و بخشید آن را بر

 

الفُقَراءِ السَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ مَن أُسرِیَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی

مستمندان و فقیران، درود بر تو باد ای دختر کسی که سیر داده شد او از مسجد الحرام به

 

المَسجِدِ الأَقصی السَّلامُ عَلیکِ یا بِنتَ مَن ضَرَبَ بِسَیفَینِ السَّلامُ علیکِ

مسجد الأقصی درود بر تو باد ای دختر کسی که جنگید با دو شمشیر، درود بر تو باد

 

یا بِنتَ مَن صَلّی قِبلَتَینِ السَّلامُ عَلیک یا بِنتَ مُحَمَّدٍ المُصطَفی

ای دختر کسی که نماز خواند بر دو قبله و درود باد بر تو ای دختر محمد برگزیده(از میان مردم)،

 

السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ عَلیٍّ المُرتَضی السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ فاطِمَةَ الزَّهراءِ

درود بر تو باد ای دختر علی مرتضی(علیه السلام)، درود بر تو باد ای دختر فاطمه زهرا (سلام الله علیها)،

 

السَّلام علیکِ یا بِنتَ خَدیجَةِ الکُبری السَّلامُ عَلیکِ وَ عَلی جَدِّکِ مُحَمَّدٍ المُختارِ

درود بر تو باد ای دختر خدیجه کبری، درود بر تو باد و بر جدّ تو محمد مختارو برگزیده،

 

السَّلامُ عَلیکِ وَ عَلی أَبیکِ حَیدرِ الکَرَّارِ السَّلامُ علیکِ وَ

درود بر تو باد و بر پدر تو حیدر کرار، درود باد بر تو و

 

عَلی السّاداتِ الأَطهارِ الأَخیارِ وَ هُم حُجَجَ اللهِ عَلی الأَقطارِ ساداتِ

بر بزرگان سادات پاکان و نیکان، و آنان حجتهای خدا هستند بر همه ی سرزمینها،

 

الأَرضِ وَ السَّماءِ مِن وُلدِ أخیکِ الحُسَینِ الشَّهیدِ العَطشانِ الظَّمآنِ وَ

بزرگان زمین و آسمان از فرزندان برادرت حسین شهید تشنه و

 

هُوَ أَبُو التِّسعَةِ الأَطهارِ وَ هُم حُجَجُ اللهِ فِی الشَّرقِ وَ الغَربِ وَ الأَرضِ وَ السَّماءِ

او که پدر نه نفر از پاکان و اطهار است و آنان حجّت های خدایند در مشرق و در مغرب و در زمین و آسمان

 

الَّذینَ حُبُّهُم فَرضٌ عَلی أَعناقِ کُلِّ الخَلائِقِ

آنان که دوستی شان واجب است بر گردن هر یک از آفریدگان و مخلوقات

 

المَخلوقِینَ لِلخالِقِ القادِرِ السُّبحانِ السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ وَلیِ اللهِ الأَعظَم

که آفریدگان آفریدگار قادر و توانای منزّه اند، درود بر تو باد ای دختر ولیّ بزرگوار خدا،

 

السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ وَلیِ اللهِ المُعَظَّم السَّلامُ علیکِ یا عَمَّةَ

درود بر تو باد ای دختر ولیّ عظمت داده شده ی خداوند. درود بر تو باد ای عمّه

 

وَلِیِ اللهِ المُکَرَّم السَّلامُ عَلیکِ یا أُمُّ المَصائِبِ یا زَینَب وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ

ولیّ گرامی خدا، درود بر تو باد ای مادر مصیبتها ای زینب و بر تو باد رحمت و برکات خدا،

 

السَّلامُ علیکِ أَیّتُهَا الصِّدیقَةِ المَرضِیَّة السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا

درود بر تو باد ای بانوی بسیار راستگو و صدیقه ی پسندیده، درود برتو باد ای

 

الفاضِلَةُ الرَّشیدَة السَّلامُ عَلَیکِ أَیَّتُهَا الکامِلَةُ العالِمَةِ العامِلَةُ

بانوی فاضله با شجاعت، درود بر تو باد ای بانوی کامله عالمه و دانای عمل کننده،

 

السَّلامُ عَلیکِ أَیَّتُها الکَریمَةُ النَّبیلة السَّلامُ علیکِ

درود بر تو باد ای بانوی گرامی بزرگوار و با نجابت و شریف درود بر تو باد

 

أَیَّتها التَّقِیةُ النَّقِیَّةُ السَّلامُ علیکِ یا مَن ظَهَرَت مَحَبَّتُها لِلحُسَینِ المَظلوم

ای آنکه آشکار شد دوستی او با حسین مظلوم (علیه السلام)

 

فِی مَوارِدِ عَدیدةٍ وَ تَحَمَّلَت المَصائِبَ المُحرِقَةَ لِلقُلوبِ

در موارد متعدد و بیشمار و بر دوش کشید و تحمل کرده مصیبتهای آتش زننده ی قلبها

 

مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةِ السَّلامُ علیکِ یا مَن حَفِظَتِ الإِمامَ

به همراه تحمل کردنهای بسیار سخت، درود بر توباد ای کسی که سر کشی می کرد به امام حسین (علیه السلام)

 

فِی یَومِ عاشُوراءَ فی القَتلا وَ بَذَلَت نَفسَها فی نَجاةِ زَین العابِدین

در روز عاشورا در گودی قتلگاه و فداکرد جانش را در نجات امام زین العابدین(علیه السلام)

 

فِی مَجلِسِ أَشقََی الأَشقِیاءِ وَ نَطَقَت کَنُطقِ عَلِیٍّ علیه السلام

در مجلس (یزید) بدبخت ترین بد بختها و سخرانی کرد مانند سخنرانی پدرش علی (علیه السلام)

 

فِی سَکَکِ الکوفةِ وَ حَولَها کَثیرٌ مِنَ الأَعداءِ

در کوچه های کوفه در حالی که در اطراف او بودند بسیاری از دشمنان،

 

السَّلامُ علیکِ یا مَن نَطَحَت جَبینَها بِمُقَدَّمِ المَحمِل إِذ رَأَت رَأسَ سَیِّدِ الشُّهداءِ

درود بر تو باد ای کسی که پیشانیش را به جلو کجاوه محمل کوبید آنگاه که دید سر مطّهر سید الشهدا را

 

وَ یَخرُجُ الدَّمُ مِن تَحتِ قِناعِها وَ مِن مَحمَلِها بِحَیثُ یَری مِن حَولِها الأَعداءُ

و بیرون می آمد خون از زیر مقنعه او و از کجاوه ی او به طوری که می دیدند از اطراف او دشمنان،

 

السَّلامُ علیکِ یا تالِی المَعصوم السَّلام علیکِ یا مُمتَحَنَةً فِی تَحَمُّلاتِ المَصائِبِ

درود بر تو باد ای تالی تلو و در حکم معصوم، درود بر تو باد ای آزمایش شده در بردباری مصیبتها

 

کَالحُسَینِ المَظلُوم وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا البَعیدةُ عَن الأَوطانِ

همانند حسین (علیه السلام) مظلوم و بر تو باد رحمت و برکات خدا، درود بر تو باد ای بانوی دور از وطنها،

 

السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا الأَسیرَةُ فِی البُلدان السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّزَةُ فِی

درود بر تو باد ای بانوی به اسارت رفته در شهرها و سرزمینها، درود برتو باد ای بانویی که جای گرفتی در

 

خَرابَةِ الشّام السَّلامُ علیکِ أَیَّتُها المُتَحَیِّرَةُ فِی وُقُوفِکَ عَلی جَسَدِ سَیِّدِ الشُّهَداءِ

ویرانه شام درود بر تو باد ای بانوی سرگردان به هنگام توقف نمودن و ایستادنت بر بالای بدن سرور شهیدان

 

وَ خاطَبَتِ جَدَّکِ رَسولَ اللهِ (صَلّی الله علیهِ وَآلِهِ) بِهذا النِّداءِ

و خطاب کردی به جدّت پامبر خدا که درود خدا بر او و خانواده اش باد به این نداء:

 

صَلَّی عَلیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ مَسلُوبُ العِمامَةِ وَ الرِّداءِ

که درود فرستادند بر تو فرشتگان آسمان این است حسین در بیابان که از تنش ربوده اند عمامه و عبا را،

 

مُقَطَّعُ الأَعضاءِ وَ بَناتُکَ سَبایا وَ إِلَی اللهِ المُشتَکی وَ قالَت

اعضای او پاره پاره است، و دختران تو اسیرانند و به سوی خداست شکایت و گله و گفت

 

یا مُحَمَّدُ هذا حُسَینٌ تُسفی عَلیهِ رِیحُ الصَّبا

ای حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) این است حسین(علیه السلام) که می وزد بر او باد صبا و می ریزد بر او خاکهای بیابان

 

مَجذوذُ الرَّأسِ مِنَ القَفا قَتیلُ أَولادِ البَغایا وا حُزناهُ عَلیکَ یا أَبا عَبد الله  

و بریده سر است از پشت گردن، کشته شده به دست فرزاندان زناکار، وای از حزن و اندوه بر تو ای أباعبدالله(علیه السلام)،

 

السَّلامُ عَلی مَن تَهَیَّجَ قَلبُها لِلحُسَینِ المَظلُومِ الْعُرْيـانِ، الْمَطْرُوحِ عَلَى الثَّرى،

سلام بر بانويى كه دلش از جاى كنده شد براى حسين مظلوم كه باتنى برهنه بر خاك افتاده.

 

وَقـالَتْ بِصَوْت حَزين: بِاَبي مَنْ نَفْسي لَهُ الْفِداءُ،

و (در آن حال) با صدايى غمگين گفت: پدرم به فداى كسى كه جانم به

 

بِاَبِى الْمَهْمُومُ حَتّى قَضى، بِاَبِى الْعَطْشـانُ حَتّى مَضى،

قربانش، پدرم به قربان آن كه با دلى پر اندوه از دنيا رفت، پدرم فداى كسى كه لب تشنه شهيد شد

 

بِاَبي مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمـاءِ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْ عَلى جَسَدِ اَخيهـا

پدرم به قربان كسى از محاسنش خون مى چكيد. سلام بر كسى كه گريست بر بدن برادرش

 

بَيْنَ الْقَتْلى، حَتّى بَكى لِبُكـائِهـا كُلُّ عَدُوّ وَصَديق، اَلسَّلامُ عَلى

در ميان كشتگان تا آنجا كه از گريه او هر دشمن و دوستى گريست سلام بر كسى

 

مَنْ تَكَفَّلَتْ وَاجْتَمَعَتْ في عَصْرِ عـاشُوراءَ بِبَنـاتِ رَسُولِ اللهِ

كه سر پرستى كرد و گرد آورد در عصر عاشورا دخترانِ رسول خدا

 

وَاَطْفـالِ الْحُسَيْنِ، وَقـامَتْ لَهَا الْقِيـامَةُ في شَهـادَةِ

و كودكان حسين(عليه السلام) را و قيامت براى او برپا شد در شهادت

 

الطِّفْلَيْنِ الْغَريبَيْنِ الْمَظْلُومَيْنِ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ

دو طفل غريب و مظلوم (امام حسين (عليه السلام)). سلام بر كسى

 

لَمْ تَنَمْ عَيْنُهـا لاَِجْلِ حِراسَةِ آلِ رَسُولِ اللهِ في طَفِّ نَيْنَواءَ،

كه چشمش به خواب نرفت، به خاطر نگهبانى از خاندان رسول خدا در سرزمين طفّ (نينوا)

 

وَصـارَتْ اَسيراً بِيَدِ الاَْعْداءِ، اَلسَّلامُ عَلى مَنْ رَكِبَتْ بَعيراً بِغَيْرِ وَطـاءِ،

و به دست دشمنان اسير گرديد. سلام بر بانويى كه بر شتر بى جهاز سوار

 

وَنـادَتْ اَخـاها اَبَا الْفضْلِ بِهذَا النِّداءِ: اَخي اَبَاالْفضْلِ!

گشت و برادرش ابوالفضل را اينگونه ندا كرد: برادرم! ابوالفضل،

 

اَنْتَ الَّذي اَرْكَبْتَني اِذا اَرَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدينَةِ،

تو بودى كه مرا سوار مى كردى وقتى مى خواستم از مدينه بيرون روم.

 

اَلسَّلامُ عَلى مَنْ خَطَبَتْ في مَيْدانِ الْكُوفَةِ بِخُطْبَة نـافِعَة حَتّى سَكَنَتِ

سلام بر كسى كه سخنرانى كرد در ميدان شهر كوفه; سخنرانى سودمندى كه آرام شد

 

الاَْصْواتُ مِنْ كُلِّ نـاحِيَة، اَلسَّلامُ عَلى مَنِ احْتَجَّتْ في مَجْلِسِ ابْنِ زِيـاد بِاحْتِجـاجـات واضِحَة،

صداها از هر سو. سلام بر كسى كه در مجلس پسر زياد استدلال كرد با دلائل آشكار

 

وَقـالَتْ في جَوابِه بِبَيِّنـات صـادِقَة، اِذْ قـالَ ابْنُ زِيـاد لِزَيْنَبَ سَلامُ اللهِ عَلَيْهـا

وگفته هاى او را با دليلهاى روشن و درست پاسخ داد، آنگاه كه پسر زياد به زينب(عليها السلام) گفت:

 

كَيْفَ رَاَيْتِ صُنْعَ اللهِ بِاَخيكِ الْحُسَيْنِ؟ قـالَتْ: مـا رَاَيْتُ اِلاّ جَميلا،

چگونه ديدى كار خدا را نسبت به برادرت حسين؟ فرمود: نديدم جز زيبايى.

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا اَسيرَةً بِاَيْدِى الاَْعْداءِ فِى الْفَلَواتِ، وَرَأَيْتِ اَهْلَ الشّـامِ

سلام بر تو اى بانوى اسير به دست دشمنان در بيابانها، كسى كه مردم شام را

 

في حـالَةِ الْعَيْشِ وَالسُّرُورِ وَنَشْرِ الرّايـاتِ، السَّلامُ عَلى مَنْ أدخَلُوهـا

در حال خوشحالى و سرور با پرچمهاى برافراشته مشاهده كردى! سلام بر كسى كه وارد كردند او را

 

في مَجْلِسِ يَزيدَ مَعَ الأُسَراءِ مِنْ آلِ رَسولِ اللهِ وَقـالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ لِيَزيدَ:

در مجلس يزيد با اسيرانى از خاندان رسول خدا و حضرت على بن الحسين(عليه السلام) به يزيد فرمود:

 

يـا يَزيدُ مـا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِه لَوْ رَآنـا عَلى هذِهِ الْحـالَةِ؟

اى يزيد! چه گمان دارى به رسول خدا صلى الله عليه و آله اگر ما را در اين وضعيت ببيند؟

 

ثُمَّ قـالَتْ اُمُّ الْمَصـائِبِ زَيْنَبُ لِيَزيدَ: تَقوُلُ غَيْرَ مُتَأَثِّم وَلا مُسْتَعْظِم:

سپس زينب مادرِ همه مصيبت ها فرمود: يزيد! تو بدون احساس گناه و بى آنكه آن را بزرگ بشمارى مى گوئى:

 

«لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً، ثُمَّ قـالُوا: يـا يَزيدُ لا تَشَلْ»

كاش اجدادم بودند و با شادى مى گفتند: يزيد! دستت درد نكند

 

مُنْتَحِياً عَلى ثَنـايـا اَبي عَبْدِ اللهِ سَيِّدِ شَبـابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ تَنْكِتُهـا بِمِخْصَرَتِكَ،

در حالى كه متوجه دندانهاى ابى عبدالله(عليه السلام) سرور جوانان بهشت شده اى و با چوب به آنها مى زنى

 

ثُمَّ قـالَتْ: وَلَئِنْ جَرَّتْ عَلَىَّ الدَّواهي مُخـاطَبَتُكَ، وَاِنّي لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ،

سپس گفت: اگر مصيبتهاى روزگار مرا وادار كرد با تو سخن بگويم امّا من قدر تو را پست مى دانم و پستى

 

وَاَسْتَعْظِمُ تَقْريعَكَ وَاَسْتَكْثِرُ تَوْبيخَكَ، لكِنَّ

وفرومايگى ترا بزرگ مى شمارم و بسيار سرزنشت مى كنم، اما عظمت مصيت

 

الْعُيُونَ عَبْرى وَالصُّدُورَ حَرّى اَلا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ مِنْ اِقْدامِكَ

چشمها را گريان و سينه ها را سوزان كرده است. بسيار شگفت انگيز است اقدام تو

 

عَلى قَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَبـاءِ بِحِزْبِ الشَّيْطـانِ الطُّلَقـاءِ،

براى كشتن حزب برگزيده خدا به وسيله حزب شيطان كه آزاد شده پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند

 

وَلَئِنِ اتَّخَذْتَنـا مَغْنَماً لَتَجِدُنـا وَشيكاً مَغْرَماً، حينَ لا

و اگرچه ما را به غنيمت گرفته اى ولى بزودى ما را خسارتى براى خويش مى بينى در روزى كه

 

تَجِدُ اِلاّ مـا قَدَّمَتْ يَداكَ، وَمـا رَبُّكَ بِظَلاّم لِلْعَبيدِ، فَاِلَى اللهِ الْمُشْتَكى

جز به نتيجه عملت نرسى و پروردگارت به بندگان ستم نمى كند. پس شكايت بدرگاه او است،

 

وَعَلَيْهِ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخـاءِ، فَكِدْ كَيْدَكَ، وَاسْعَ سَعْيَكَ،

و بر اوست اعتماد در حال سختى و آسودگى، پس تمام مكرت را بكار بر و همه سعيت را بكن

 

وَنـاصِبْ جَهْدَكَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِكْرَنـا، وَلا تُميتُ وَحْيَنـا، وَلا تُدْرِكُ اَمَدَنـا،

وتا مى توانى بكوش، به خدا نخواهى توانست ياد ما را از بين ببرى و دين ما را نابود كنى و به روزگار ما پايان دهى،

 

وَلا تُرَخِّصُ عَنْكَ عـارَهـا، وَهَلْ رَاْيُكَ اِلاّ فَنَداً، وَاَيّـامُكَ اِلاّ عَدَداً،

وننگ اين جنايت را از دامنت بزدائى، آيا انديشه ات جز خطا و روزگارت جز اندك

 

وَجَمْعُكَ اِلاّ بَدَداً، يـا يَزيدُ! اَمـا سَمِعْتَ قَوْلَ اللهِ تَعـالى:

ويارانت جز پراكنده نخواهند بود. اى يزيد! نشنيده اى فرموده خداى تعالى را:

 

 (وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْيـاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ)

«گمان نبريد كشته شدگان در راه خدا مردگانند بلكه زنده اند و نزد او روزى مى خورند»

 

وَحَسْبُكَ بِاللهِ حـاكِماً، وَبِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِه خَصيماً،

كافيست خداوند در اين باره حكم كند و حضرت محمد صلى الله عليه و آله دشمن تو

 

وَبِجِبْريلَ ظَهيراً، ثُمَّ قـالَتْ: اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذي

و جبريل(عليه السلام) پشتيبان آن حضرت باشد، سپس فرمود: حمد مخصوص خداوندى است

 

خَتَمَ لاَِوَّلِنـا بِالسَّعـادَةِ وَالْمَغْفِرَةِ، وَلاِخِرِنـا بِالشَّهـادَةِ وَالرَّحْمَةِ،

كه پايان نخستين فرد ما (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) را سعادت و آمرزش و سرانجام آخرين فرد ما (امام حسين(عليه السلام)) را شهادت و رحمت قرارداد،

 

اِنَّهُ رَحيمٌ وَدُودٌ، وَهُوَحَسْبُنـا وَنِعْمَ الْوَكيلُ،

اوست پروردگار بسيار مهربان و او ما را كفايت مى كند و خوب نماينده اى است

 

وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد وَآلِه وَاَهْلِ بَيْتِهِ الطّـاهِرينَ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ

و درود و رحمت خدا بر محمد و خاندان و اهل بيت پاكش كه همان امامان معصوم اند،

 

آمينَ يـا رَبَّ الْعـالَمينَ.

پروردگارا دعاى ما را مستجاب فرما.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۵/۰۲/۰۴ساعت 15:30  توسط مجیدطاهری  | 

آخرین شب خواهره کاشکی امشبم بگذره

زنده میشه پیش چشام روز وشب همین منظره

یادمه تب داغ صحراو لب خشک دریاو

یه امام تنهاو من وکربلا

یادمه یه غروب دلگیرو یه صدای تکبیرو

تو وتیروشمشیرو من وکربلا

چه کربلایی برا ما غیرغم نداشت

چه کربلایی داغ تو رو دلم گذاشت

 

گریه کنِ روز وشبه جون من دیگه برلبه

روضه های تو همدمه لحظه لحظه زینبه

یادمه یه صدای محزون و آسمون گریون و

نفسی پرازخون و من وکربلا

یادمه وقتی خنجرافتادو یه طرف سرافتاد وباتومادرافتاد و من وکربلا

چه کربلایی دل من غم گرفت چه کربلایی تو رو ازم گرفت

زندگی برام شدعذاب لحظه هام پرازاضطراب

تومیون طشت طلا خواهرت توبزم شراب

یادمه کوچه ها وبازارو خواهرت گرفتارو

من وجمع اغیارو تو و نیزه ها

یادمه همه درد وغم ها رو طعنه ها ودشنام و

من ومردم شام و تو ونیزه ها

چه نیزه هایی تن تو پاره پاره کرد چه نیزه هایی خواهرتُ بیچاره کرد

****

بذاربگم من ازدل خرابمُ بذاربگم برات چی بود عذابم ُ

رسیده لحظه های آخرمن ُ رسیده دیگه وقت انتخابم ُ

ازداغت کبابم ُ هنوزاسیرناله های کودک ربابمُ

دلتنگ توأم داداش یه شب نمی تونم بدون فکرتو بخوابم

بغضی مونده تو گلوم پرازغمم چرانمی رسم دیگه به آرزوم

ازوقتی سه ساله رفت دیگه براهمیشه رفت داداش پیش تو آبروم

بسم بود یه سال ونیم پیش چشام نگاه زار چند تا بچّۀ یتیم

کاش تقدیرعوض می شد دلم می خواست همه دوباره تو مدینه جمع بشیم

بسه فراق قدیه سال ونیم

دیگه می خوام کنارهم باشیم

حسین من

بگوششون رسیده بودپیامم و به دل اثر نکرده بود کلامم و

اگر که کشتنت میون قتلگاه منم شهید قتلگاه شامم و

خواهراماممُ ولی اسیرزخم سنگ روی پشت باممُ

یک دنیا جماعت اند دریغ ازاین که یک نفربده جواب سلامم ُ

غم بادردتلاقیه نگاه گریه داربچه ها به چشم ساقیه

شرمندم نکردی و نپرسیدی چراسکینه گونه هاش اقاقیه

رونیزه برابرم نشسته بودی و می خوندی روضه واسه معجرم

من موندم چیکار کنم یه تیکه پارچه هم نمونده بود برا روی سرم

بسه فراق قدیه سال ونیم

دیگه می خوام کنارهم باشیم

حسین من

****

از ابر چشمام داره بارون میباره

از غم یکی اشک و یکی خون می باره

امون از کرببلا

کی میدونه چه ها که برسرم اومد

چی برسر ، گلای پرپرم اومد

چی برسر راس برادرم اومد

امون از کرب و بلا

همه گلا مو تشنه از شاخه چیدن

مردای ما رو یک به یک سر بریدن

جواب گریه های من می خندیدن

امون از کرب و بلا

من دیده ام تنهای پاره پاره رو

گوشای زخمی بی گوشواره رو

جنگ نامردا سراون گهواره رو

امون از کرببلا0

سری جدا به نیزه از بدن دیدم

رو خاک یه غنچه ی بی پیرهن دیدم

یوسفم و بی سر و بی کفن دیدم

امون از کرب و بلا

یه سبد یاس و دیده ام رو نیزه ها

عشق و احساس و دیده ام رو نیزه ها

اشک عباس و دیده ام رو نیزه ها

امون از کرب و بلا

صدای قرآن از رو نیزها میاد

غریبونه صدایی ازلبا میاد

بچه ها گوش بدین صدابابا میاد

داره قرآن می خونه.

****

پناه حرم کجا داری میری بگو برادرم

بدرقۀ راه تو اشک چشم ترم

آهسته تر برو داداش ببین مضطرم

پناه حرم بیا ببین نامحرما رو دور وبرم

خاکی شده دوباره چادرمادرم

تورفتی و کشیدن از سرم معجرم

پناه حرم هنوز یادت نرفته لحظۀ رفتنت

بمیره خواهرت چقدرغریب کشتنت

یه جای سالمم نمونده روی تنت

پناه حرم یکی داره پیرهن خونیت و می بره

اومده ساربان به فکر انگشتره

به روی نیزه ای سر علی اصغره

پناه حرم جلو چشای مادرم زدی دست وپا

بانیزه زد تو دهنت یکی بی هوا

زدن یه عده پیرمرد تورو با عصا

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۵/۰۲/۰۳ساعت 11:42  توسط مجیدطاهری  | 
از عرش برین قدم چو بگذاشت زمین
گردید زمین ز مَقدمش عرش برین
وقتی که در آغوش حسین جای گرفت
شد ماه رُخش به نور خورشید قرین


علی اصغر انصاریان
 

ازسایت حسینیه

 

 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ساعت 20:50  توسط مجیدطاهری  | 

كوثر به ظهور گوهري آوردست

زهراي بتول دختري آوردست

تا در غم كربلا كند مادريش

از بهر حسين خواهري آوردست

 

(موحدیان) از کتاب گلچین نور،ص237

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ساعت 20:41  توسط مجیدطاهری  | 

زینب که علی با جلوات دگری است
زهرای بتول در حیات دگری است
از عشق حسین و فیض هم صحبتی‌اش
او نیز سفینة النجات دگری است

سیدرضامؤید-ازکتاب گلچین نور،ص235

🌷مثنوی ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها)🌷

دوباره در دل ظلمت شهاب گل کرده
ترنج نقره ای ماهتاب گل کرده
در اوج آبی گردون ستاره های صبور
گرفته اند به کف مشعل طلایی نور
کشیده صف همه در انتظار خورشیدند
چنان سهیل سحر بی قرار خورشیدند
سپیده در دل شب التهاب می ریزد
به جان ساکن هستی شتاب می ریزد
نسیم عشق شمیم پیاله می آرد
پیام واشدن چشم لاله می آرد
دمیده لاله و نسرین و یاسمن از خاک
شکفته خوشۀ پروین به دامن افلاک
دلم چو غنچۀ خندان شدست مست نسیم
کتاب عشق ورق می خورد به دست نسیم
طنین سبز اذان بلال می آید
برون ز پرده عروس کمال می آید
نشسته بر سر سجاده بانوی گل سرخ
نهاده لاله سرش را به زانوی گل سرخ
امین وحی خدا ذکر نور می خواند
به لحن،رایحه،شعرشعور می خواند
دیارخاک چو باغ بلور گردیده
سرای فاطمه لبریز نور گردیده
دهید مژده که نور دوعین می آید
علم به دوش قیام حسین می آید
هلا هلا دل عاشق ترانه ای سر کن
دوباره آیۀ تطهیر را مکرّر کن
بهار دل شده عقلم پیاله می خواهد
پیالۀ می هم رنگ لاله می خواهد
خمار بادۀ نورم کجایی ای ساقی
غلام بزم حضورم کجایی ای ساقی
جنون زده به سرم ساقیا شرابم ده
شراب شب شکن از خم آفتابم ده
خبر دهیدبه حیدرکه نورنورآمد
عزیزفاطمه بانوی دل صبور آمد
مبارک است مبارک هلا غزل خوانید
به خاک مقدم او جای گل سرافشانید
رسول عشق و شهامت قدم به عالم زد
چو آفتاب به بام کمال پرچم زد
کسی که وارث بانوی آب می باشد
وجود اطهر او نور ناب می باشد
کسی که همچو علی خطبه خوان بیداری است
پیام اهل ولا از زبان او جاری است
کسی که خُلق حسن دارد و حسینی خوست
یگانه ای که کلید بهشت در کف اوست
کسی که صیت جلالش ز هر کران گذرد
به راه حق چو حسین از سر جهان گذرد
شب ظهورو تجلای زینب است امشب
حریم وحی پذیرای زینب است امشب
رسید آنکه دو عالم گواه عصمت اوست
ثبات مکتب قرآن نشان همت اوست
یگانه مظهر صبر خدای عشق آمد
سفیر شب شکن کربلای عشق آمد
به چشم شب زدگان ماهتاب را ماند
اگر غلط نکنم آفتاب را ماند
وجود اوست وجودی که نیست مانندش
از آنکه هست به نور وجود پیوندش
کمال دیدن حق در دوعین می باشد
حسین زینب و زینب حسین می باشد
چو نور دیده که در هر دو عین خورده گره
وجود او به وجود حسین خورده گره
«احد»زقول احد این سروده می خواند
که نور فیض به نور وجود می ماند

با حذف ابیات:
نفس نفس دمد از آینه شکوفۀ نور
خدای عاطفه و عشق می رسد به ظهور
بریز باده که دم از سپیده دم بزنم
حدیث بارقۀ عشق را رقم بزنم
(احد ده بزرگی-ازکتاب پنجره های همیشه باز،ص156)

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۴/۱۱/۲۳ساعت 20:25  توسط مجیدطاهری  |