📚جامعۀ مداح یک شنبه(پانزدهم خرداد۱۴۰۰)📚

وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى بازدارند و آنان همان رستگارانند (۱۰۴)آل عمران

🤲خداوند متعال را سپاسگزاریم که ما را از جمله مداحان اهل‌البیت(علیهم‌السلام) قرار داد که بقول بزرگان جامعه:«مداح حداقل چهار واجب از واجبات دین و مذهب را عمل می‌نماید:
۱.امربه معروف
۲.نهی از منکر
۳.تولی
۴.تبری»

🍃امروز بحمدالله توفیق داشتیم تا از مداحی مداحان بزرگوار اهل‌البیت(علیهم‌السلام) و مرثیه‌سرایی آنان بهره‌مند گردیم و به فیض این روضۀ مقدس نایل گردیم؛ در همین راستا نکاتی به ذهن حقیر رسید که به یاری برخی اساتید، لازم دانستم به عرض دوستان برسانم. جای دارد از مداحان بیدار و هوشیاری که یاد و خاطرۀ امام راحل و یوم‌الله پانزدهم خرداد را گرامی داشته و به خواندن اشعار خوبی پرداختند قدردانی ویژه شود؛ زیرا همانا انقلاب اسلامی ما مرهون خون شهدای عزیزی است که در چنین روزهایی با خون خویش این انقلاب را آبیاری نمودند.

خیز و بنگر که ز غم لاله به فریاد آمد
خون به بار ای دل من نیمه ی خرداد آمد
حاج محمودتاری

📁۱.در موقعیتی که ناآگاهان بر طبل معرفی جانشین برای رهبری می‌کوبند، تا انتخابات ریاست جمهوری را از مسیر اصلی خویش خارج سازند و یک نامزد را با چالش ریاست‌طلبی و جاه و مقام‌خواهی، مورد تخریب قرار دهند، بر جامعۀ مداح است که در جلسات خویش، بیش از پیش به تنویر افکار و خواندن اشعار انتظار موعود الهی و فرج ظهور ولی الله الاعظم بپردازند تا جامعه را نسبت به این امر که تا حد بسیار زیادی بر عهدۀ ما است آگاه نماییم، تا ان‌شاء الله این آرزوی دیرین که رسیدن پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران به دست امام زمان(عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف) است، محقق گردد.

📁۲. در مربع ترکیبی که خوانده شد؛ مصراعی تأمل برانگیز وجود داشت که پیشنهاد می‌شود اصلاح گردد:
داغ‌هــا دیـدم ز اولاد پیمبـر صبر کردم
ظلم‌ها دیدم ز منصـور ستمگر صبر کردم
زیرا اگر منظور از «اولاد پیمبر» منصور(دومین خلیفۀ عباسی) است که او از نوادگان عباس بن عبدالمطلب می‌باشد و در موارد دیگر نیز غلط به نظر می‌رسد.
 
📁۳. در قصیده‌ای که با این بیت خوانده شد؛ حرف« هـ » درکلمۀ«هَماره‌ات» باید با فتحه خوانده شود و اگر با کسره خوانده شود، معنی خوبی ندارد:
سبّوحیان فریفتۀ ذکر دائمت
قدّوسیان مدیحه سرای هَماره ات

📁۴.از گذشته تا امروز، عبارتی معیوب در مصیبت و نوحه‌ها خوانده می‌شود که صحیح نیست و مضمون آن مثلاً این است:«امام صادق در آتش دیدنی است» و نظایر آن؛ زیرا معمولاً«دیدنی» به چیزی گفته می‌شود که جالب و شگفت‌آور باشد و نه درد و رنج‌آور.

📁۵. امروزه برای تشییع یک بدن مطهر و مقدس گفته نمی‌شود:«تشییع جنازه» و نیز خطاب‌های مکرر با ضمیر«تو» در زمانی که به افراد محترم با لفظ:«شما» خطاب می‌شود.
ای مسیحا جاری ازلعل لب خندان تو    
عالمـان دهر، خـاک راه شاگردان تو    
آفتاب فضل و دانش چهرۀ حمران تو    
علـم شیمـی یادگـار جابـر حیـان تو  
 
📁۶.در کتاب سوگنامۀ آقای اشتهاردی نظر شد و مطلبی دربارۀ اینکه امام صادق(علیه‌السلام) فرمایشی دربارۀ آتش گرفتن در خانۀ حضرت زهرا(سلام الله‌علیها) فرموده باشند یافت نشد.

📁۷.نسبت دادن این عبارت به امام صادق(علیه‌السلام) صحیح نیست:«خسته‌ام از کوچه گردی»

⚘والسلام⚘


باتشکر از توجه شما

✍مجیدطاهری

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۱۷ساعت 0:26  توسط مجیدطاهری  | 

#امام_صادق_علیه_السلام

#غزل

#مرثیه

 

بیت شما و خانۀ دل ما سوخت ای دریغ

لاله سیاه‌پوش و غرق عزا سوخت، ای دریغ

 

شبنم به روی برگ چهرۀ نالان روانه شد

از گریه بر مصیبتت به خدا سوخت، ای دریغ

 

مرثیه‌خوانی است مسلک مداح این دیار

دیگر چه چاره‌ای‌ست مدح و ثنا سوخت، ای دریغ

 

«بَرداً سَلاماً»ست آتش دشمن به جانتان

جان خلیلِ حق، ز ظلم و جفا سوخت، ای دریغ

 

بر پهلوی شکسته و غم آن گریه می کنید!

شهرمدینه غرق حُزن و نوا سوخت، ای دریغ

 

از ظاهر بقیع شده آشکار این سخن

مانند شمع، این حرم به خفا سوخت، ای دریغ

 

شمشیر می‌کشند بر روی بانی روضه‌ها

عمری برای داغ کرببلا سوخت، ای دریغ

 

مقرون راستی‌ست مکتب شیعه ز اصل خود

صادق، اماممان به صبح و مَسا سوخت، ای دریغ

 

سوی مزار «جعفربن محمد» سلام ماست

بادی کجاست تا برد که صبا سوخت، ای دریغ

 

فرمایش شماست آینۀ غیبت، انتظار

کی دست می‌دهد لقا که لقا سوخت، ای دریغ

 

راه فرج دعاست تا بشود ختم انتظار

از بس که دیر گشت ذکر و دعا سوخت، ای دریغ

 

«طاهر» ترانه‌های تو شده بیدادِ مرثیه

یک عمر گشت نغمه‌ها و صدا سوخت، ای دریغ

 

مجیدطاهری

28خرداد99

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۳/۲۸ساعت 12:21  توسط مجیدطاهری  | 

منصور به حاكم خود در مكه و مدينه به نام «حسن بن زيد» پيام داد كه خانه امام صادق(عليه السلام) را بسوزان»

حاكم، اين دستور را اجرا كرد، و به خانه امام صادق(عليه السلام) آتش افكند به طورى كه شعله هاى آن به در خانه و راهرو آن رسيد.

امام صادق(عليه السلام) بيرون آمد و به درون آتش رفت و در حالى كه در ميان آتش قدم مى زد، مى فرمود:

انا بن اعراق الثرى انا بن ابراهيم خليل الله:

«من پسر ريشه هاى زمين هستم، من پسر ابراهيم خليل(عليه السلام) مى باشم.»(1)

يعنى همان گونه كه ابراهيم خليل الله(عليه السلام) جدم(2) در آتش نمرودى نسوخت، من هم به اذن خدا نمى سوزم و همان گونه كه لقب جدم اسماعيل (اعراق الثرى) است يعنى فرزندان او مانند رگ و ريشه درخت در اطراف زمين پراكنده اند، ونابود نمى شوند، ما هم نابود نمى شويم.

يكى از شيعيان مى گويد: يك روز بعد از آتش زدن خانه امام صادق(عليه السلام) در مدينه به محضرش رفتم، ديدم بسيار غمگين است، و اشك از ديدگانش بر صورتش مى ريخت، عرض كردم: «چرا ناراحت و گريان هستى؟»

فرمود: «وقتى كه روز قبل آتش در دالان خانه ام زبانه كشيد، با اينكه من در خانه بودم، ديدم بانوان خانه ، شيون زنان براى حفظ جان خود از آتش، از اين سو به آن سو مى دوند، به ياد ترس و هراس اهل بيت جدم امام حسين (عليه السلام) افتادم كه در روز عاشورا، دشمن به خيمه هاى آنها هجوم كرد، در حالى كه منادى دشمن فرياد مى زد، خانه ظالمان را بسوزانيد.»(1)

يعنى ياد اين خاطره جانسوز مرا غمگين و ناراحت نموده است، نگران خودم نيست، نگران آن همه ستمهاى هستم كه يزيديان به اهل بيت مظلوم حسين(عليه السلام) وارد ساختند.

--------------------------------------------------------------------------

1-اصول كافى، ج 1، ص 473.

2-ابراهيم(عليه السلام) جد سى ام پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) بوده است.

 

 

منبع:سایت آیت الله شاهرودی http://www.shahroudi.net

http://www.shahroudi.net/client/farsi/monasebatha/emamsadeg.php

کتاب چهارده اختر تابناک(کتابخانه الکترونیکی)

 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۸ساعت 14:39  توسط مجیدطاهری  | 
به سائلیِ کویت،کِی گردد این دل لایق

تو حُجّتُ الّلهی و،مُصحفِ حَیّ و ناطق

مولا امامِ صادق...

ای بَحر لطف و رحمت،خورشیدِ روزِ محشر

ای یوسف زهرا و سُلالهٔ پیغمبر

مولا امامِ صادق...

عِلم تو تا روز حشر،بَقا به مکتب داده

ای دلِ مشتاقانت،به عشق تو دلداده

مولا امامِ صادق...

هر که مُحِبَّت باشد،ای نورِ چَشم زهرا

باید رَوَد در راهِ،صِدق و خُلوص و تقویٰ

مولا امامِ صادق...

هر که مُحِبَّت باشد،ای جلوهٔ ذوالجلال

باید کند مُراعات،رَسمِ حرام و حلال

مولا امامِ صادق...

هر که مُحِبَّت باشد،شَوَد به عالَم خوشبخت

رِزقش شود طاعات و،نمازِ اوّلِ وقت

مولا امامِ صادق...

کلام تو نور است و،کارِ تو لطف و احسان

اهمّیتْ بر نماز،پیامِ تو بر یاران

مولا امامِ صادق...

سوزد دلم از داغت،ای نورِ قدر و کوثر

به زَهرِ ظلم و کینه،شدی تو پاره جگر

مولا امامِ صادق...

هدایتِ این امّت،داغِ دلِ زارت شد

شدی شهیدِ دین و، زهرا عزادارت شد

مولا امامِ صادق...

کَفَن به جِسمت کردند،ای نورِ حیّ اعلا

گریان بُوَد چشمانم،زِ داغ کرببلا

حسین اباعبدالله...

غریب کرببلا که بر خدا دل داده

بی کفن و غرقِ خون،به قتلگَه افتاده

حسین اباعبدالله...

شاعر:امیرعباسی

فایل صوتی

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۴/۲۸ساعت 16:8  توسط مجیدطاهری  | 
گفتم خلیل زاده ام آتش عقب کشید  

دستى به روى شانه من با ادب کشید

لعنت بر انکه آتش از او با حیاتر است  

از پشت سر لباس مرا با غضب کشید  

با آنکه در مقابل خانه مرا زدند  

همسایه اى ندید و کتک ها به شب کشید

اینجا میان روز زمین خورد مادرم  

رویش عباى خویش امیر عرب کشید  

شهر مدینه شهر زمین خورده ها شده  

سجاده را ز پاى من آن بى نسب کشید

در کربلا زمانه ي غارت، غلام شمر

در خیمه ها رداى تنى غرق تب کشید  

شبهاى جمعه مادر ما داد میزند  

گیسو گرفت قاتل و سر را عقب کشید  

بازار کوفه گریه کنان عمه جان ما  

از دست بچه ها همه نان و رطب کشید  

صحبت ز شام و هلهله ها مى کُشد مرا  

آن لحظه اى که کار به بزم طرب کشید

می خواست داد عمه ما را در آورد  

آتش به قلب سوخته آن بى ادب کشید  

اول شراب خورد و به سر یک نگاه کرد  

با خنده چوب دستى خود روى لب کشید  

یک سرخ مو بلند شد از ما کنیز خواست  

ترسید دخترى و خودش را عقب کشید

قاسم نعمتی

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۵/۰۵/۰۷ساعت 18:4  توسط مجیدطاهری  | 

گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
*
هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
*
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
*
عاقبت در یکی از آن شب ها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
*
پیرمرد قبیله ی ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
*
ناجوانمردهای بی انصاف
سن و سالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
*
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
*
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
*
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
*
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر و خُولی نبوده دور و برت
*
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا؟
*
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته ی محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
*
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی
***وحید قاسمی***

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۵/۰۵/۰۴ساعت 12:45  توسط مجیدطاهری  | 

پیرمردی که حضرت جبریل
زائر غربت نگاهش بود
کوچه ها را همین که طی میکرد
صد فرشته کنار راهش بود

**
با ارادت تمامی ارکان
پیش پایش خشوع میکردند
بر قد و قامت کهن سالی
آسمان ها رکوع میکردند
**
نفس قدسی پُر اعجازش
مایه ی اعتبار عیسا بود
جانماز ِ فرشته بارانش
افتخار تبار عیسی بود
**
حرف هایش برادر قرآن
سخنش بوی انما میداد
از همان مال فاطمی ِخودش
خرجی راه کربلا میداد
**
در و دیوار خانه ی آقا
وقف مرثیه های عاشوراست
بخدا خانه نیست این خانه
این حسینیه ی بنی الزهراست
**
این حسینیه ایست که مردم
از حضورش ستاره میگیرند
هر شب جمعه بین این خانه
روضه ی شیر خواره میگیرند
**
از سر بی کسی و بی یاری
در و دیوار خانه یارش شد
بهر غم های مادرش آنقدر
گریه کرد عاقبت دچارش شد
**
آی مردم دویدن آقا
از نفس های خسته اش پیداست
آی مردم شکستگی دلش
از صدای شکسته اش پیداست
**
خوب شد شب  شد و تو را بردند
دور تا دور شهر گرداندند
خوب شد در شلوغی این شهر
کوچه کوچه تو را نچرخاندند
**
گریه کردی و زیر لب گفتی
این تو و ریسمان و این سر من
آه ، پیراهنم شده خاکی
آه ، افتاده است پیکر من
 شاعر:علی اکبر لطیفیان

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۵/۰۴/۲۶ساعت 9:33  توسط مجیدطاهری  | 
ای خوشه ای ز خرمن فیضت تمام علم 
با منطق تو اوج گرفته مقام علم 
پرواز کرده دور سرت مرغ بام علم 
برپا به پای کرسی دَرست قیام علم 
با صد زبان به علم کلامت سلام علم 
هر جا که علم بود تو بودی امام علم 
تو وارث کمال و جلال محمدی 
مصداق صدق و صادق آل محمدی 

میلاد دانش از نفس مشک بوی توست 
آیینة تمام کمالات روی توست 
یادآور رسول خدا خلق و خوی توست 
دارالشفای هر دل بیمار کوی توست 

پیوسته علم تشنه لب آب جوی توست 
گلواژه های وحی پر از رنگ و بوی توست 
علم و کمال بر سخنت بوسه می زند 
آیات وحی بر دهنت بوسه می زند 

دانشوران چو مرغ اسیرند رام تو 
آب حیات خورده فضیلت ز جام تو 
بگرفته هوش از سر دشمن هشام تو 
دل نیست آن دلی که نیفتد به دام تو 
علم و کمال و فضل و ادب فیض عام تو 
جوشد هماره علم کلام از کلام تو 
ملک وجود محفلی از یادواره ات 
هر لحظه از گذشت زمان یک هزاره ات 

بی منطق رسای تو قرآن زبان نداشت 
بی معجز کلام تو، توحید جان نداشت 
بی طاعت تو پیکر تقوی روان نداشت 
بی مکتب تو طایر وحی آشیان نداشت 
بی همت تو دین، شرف جاودان نداشت 
بی سینة وسیع تو دانش مکان نداشت 
گفتار علمی تو فزون از شماره بود 
درس تو انقلاب حسینی دوباره بود 

ملک خداست معرکة اقتدار تو 
خوبان دهر جد تواند و تبار تو

 
توحید معتبر شده از اعتبار تو 
گلخانة وسیع امامت بهار تو 
بحرالعلوم قطره ای از جویبار تو 
شیخ مفید لاله ای از لاله زار تو 
طوسی و مجلسی و صدوقت سه آیتند 
با نور دانش تو چراغ ولایتند 

آنانکه راه عترت و قرآن گرفته اند 
تو نیستی و از نفست جان گرفته اند 
فضل و کمال و دانش و عرفان گرفته اند 
قدر و جلال و عزت و ایمان گرفته اند 
نور از زُراره فیض ز حمران گرفته اید 
بینش ز بوبصیر فراوان گرفته اند 
ای وارث علوم امامان راستین 
داری هزار جابر حیان در آستین 

بی نطق تو ریاض نیایش ثمر نداشت 
دریای موج خیز ولایت گهر نداشت 
در سینه آسمان امامت قمر نداشت 
آیات روحبخش الهی اثر نداشت 
قرآن زبان و دین سند معتبر نداشت 
نخل امید خون خداوند بر نداشت 
ای در تو هیبت حسن و غیرت حسین 
فرقی نداشت نطق تو و نهضت حسین 

با آنکه خاک پاک مدینه دیار توست 
ویرانة بقیع دل ما مزار توست 
تا روز حشر سینة ما دغدار توست 
هر شیعة شکسته دلی اشکبار توست 
قلبش ز دور مشعل شب های تار توست 
هر شب امام منتظران بی قرار توست 
صورت نهاده یوسف زهرا به خاک تو 
گرید هماره بر جگر چاک چاک تو 

ای آفتاب زائر صحن و سرای تو 
عمری مدینة دل ما کربلای تو 
گردون پر از ستارة اشک عزای تو 
خاموش شد چگونه صدای دعای تو 
چون شمع آب گشت ز سر تا به پای تو 
چشمی بده که گریه کنم از برای تو 
جرمت چه بود ای پسر فاطمه ، چرا 
منصور کشت از ره کین بارها تو را 

شرح غم تو خون به دل سنگ خاره کرد 
منصور دون به تو ستم بی شماره کرد 
مانند شمع، آب تنت را هماره کرد 
قلب تو را ز زهر جفا پاره  پاره کرد 
با کشتن تو بغض دل خویش چاره کرد 
در نای سوخته نفست را شراره کرد 
تنها نه در غم تو روان اشک "میثم" است 
گریان به یاد غربت تو چشم عالم است

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۵/۰۴/۲۶ساعت 9:31  توسط مجیدطاهری  |