غزل مصیبت حمزه سیدالشهدا علیه السلام

گریز روضه کوتاه به کربلا

واحمزتا... چه آمده بر روز پیکرت
واحمزتا... رسیده کنار تو خواهرت

واحمزتا... به روی تنت می کشم عبا
مثله شده رشیدِ حرم ؛پای تا سرت

واحمزتا... اگر چه تنت ریخته بهم
با احترام دفن کنم جسم اطهرت

واحمزتا...شکافته شد سینه ات ولی
در زیر سم اسب نشد نرم پیکرت

واحمزتا ... چه خوب که دختر نداشتی
کاری نداشت وحشیِ قاتل به دخترت 

واحمزتا... عموی دلاور برو دگر 
یک دختری  زمین نخورد در برابرت

واحمزتا ... بریده شد انگشت تو ولی 
غارت شدی قبول نه در پیش مادرت
#قاسم_نعمتى 
@karimegharib

باحذف یک بیت

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۰۶ساعت 9:47  توسط مجیدطاهری  | 

نقد5

این حمزه است و چاک روی خاک بسترش

سرتا به پای زخمی و خون پای تا سرش

بنوشت سیدالشهدایش کتاب عشق

این رهروی که داشت بصیرت به رهبرش

این پیکرست یا جگر چاک مصطفی‌ست

او جان فدای احمد و زهرا و حیدرش

باورمدار دین خدا و پیمبرش

یارب بر این بدن نفتد چشم خواهرش

پوشاند مصطفی به عبا عمه چون رسید

می‌خواست پاره پاره نبیند برادرش

خواهر اگر چه دید تنِ چاک او ولی

خنجر دگر ندید به «گلبرگ حنجرش»

سرداشت پیکر و تن او جای بوسه داشت

سر را ندید بر سر نی در برابرش

شد باز راه کوچه و سیلی به فاطمه

بیت علی و آتش بیداد بر درش

(علی انسانی)

لینک گروههای انجمن ادبی مداحان اهل بیت(علیهم السلام)

https://chat.whatsapp.com/G6dIas3OD6Y1TiG9kQeQNZ

https://t.me/joinchat/AAAAAEHXkQyeL1Ro6pB6aQ

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۱۰ساعت 23:37  توسط مجیدطاهری  | 

#غزلمثنوی
#غزلوی
#حضرت_حمزه_ره

سرم سودای جان دادن به پای مصطفی دارد
به پای دوست جان دادن در این عالم صفا دارد

اگر دندانی از یارم شکسته وای برحالم
به جایش مُثله گردد عضوعضوِ حمزه، جا دارد

تمام کینه های دشمنانش را خریدارم
شفاعت کاش مولایم به سردارش روا دارد

بگِریید ای زنان بر من به امر یار در بیتم
ولیکن روضه ها زهرا به خاکم در خفا دارد

اگرچه آیه ی قرآن مرا از سابقون داند
دلم "یا لیتنی" گویان، هوای کربلا دارد

چه غافل بود ابوسفیان که کشته یک مدافع را
حریم یار، مهد صد مدافع مثل ما دارد

 

سلام خاصه ی حق بر تمام اولیای او
مجاهد عهد می بندد دهد جان بر رضای او

پرنده بال می خواهد کند پرواز در افلاک
مدافع، گوی سبقت را ربوده در ره ادراک

برای درکِ راه حق سراپا شور باید بود
درونِ بینشی از "نور فوقَ نور" باید بود

مجاهد داشته در حصنِ آن بینش، به غیب ایمان
گِلِ او بوده از عترت، سرشته گشته با قرآن

به انگشت اشاره می دود در جنگ با دشمن
تسامح نیست در راهش همیشه هست چون آهن

تسامح با تساهل با تغافل سَمّ مهلک ساخت
به جان هر تماشاچی و جامانده ز یاری تاخت

 

کنار تربت حمزه صدای گریه ی زهراست
صدای سوره ی یاسین و رحمان، نور و اعطیناست

به سوز و اشک، پیچیده فراق صاحب قرآن
کنار تربت حامیِ او هنگامه ها برخاست

مدافع نیست مرده، تربتش تصویرها دارد
برای فاطمه مرثیه ی کرب و بلا اینجاست

نگه داریدش از سیلی که دیگر جا به صورت نیست
مشخص گشته از چشمان خونینش که او تنهاست

به پا هر روز می آید بَرَد یک چادر خاکی
به چادر، چکه های اشک های مرتضی پیداست

مدافع نیست مرده، ناله اش از غربت یار است
صدای نعره ی او از پسِ تاریخ، جان افزاست

 

مدافع، جان خود را کرده موقوف نگهبانی
مدافع ها مجزّایند از  ترس و پریشانی

نشانِ دست حمزه از کمک بر شانه ها دارند
کنار هر حرم از دل همه کاشانه ها دارند

مثال حمزه در این عصر چون کوهی ست پابرجا
که با وهابی و داعش کند یک جنگ بی همتا

نهیب حاج قاسم هست در هر جا طنین افکن
مدافع ها و قدسی ها، به فرمانش زره بر تن

به تیپ فاطمیون، حمزه ها درصف به خط هستند
چو دانه دانه ی تسبیحِ زهرا مختلط هستند

به آهنگ تبعیت سرود رهبری خوانند
ز خضر خامنه ای مثنویِ دلبری خوانند

مجیدطاهری(طاهر)
۱۷خرداد۹۹

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۹/۰۳/۱۷ساعت 13:3  توسط مجیدطاهری  |