خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده
چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده

نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر می‌گویم
که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده

عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد
کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده

نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت
خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده

همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت
دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده

ولی جنت نمی‌آید به چشم زائرت وقتی...
...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده

خجالت می کشم وقتی که می‌آیم حضور تو
ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده

به سقاخانه‌ات بردم پناه از درد و بیماری
چه سقاخانه‌ای که درد عالم را دوا کرده

همه آیینه‌ها لبیک می‌گویند آن کس را
که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده

قسم بر خطّۀ طوست، قسم بر شوق پابوست
زیارت‌های مخصوصت، دلم را مبتلا کرده

دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش
ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده

معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست
به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده

نمی‌گوید گنهکاری، نمی‌گوید خطا داری
فقط آغوش بگشوده، محبت‌ها به ما کرده

نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون
حوائج را به لطف و رحمتش یک‌یک روا کرده

تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست
یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده

قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که
خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده

چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می‌آید
تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده
**
صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و
دو چشمم اشک می‌بارد، هوای نینوا کرده

قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو
تو می‌دانی که عاشورا به قلب ما چه‌ها کرده

قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت...
چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟

برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل
چگونه نیزه‌ها را در دل گودال جا کرده؟

تو را گیرم که دشمن کشت با لب‌های عطشانت
تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟

صدای مادرت پیچیده در عالم که می‌گوید:
بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده

بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم
چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده

️ مجتبی شکریان

+ نوشته شده در  جمعه ۱۴۰۲/۱۱/۱۳ساعت 14:32  توسط مجیدطاهری  | 

حال و روز ما در این روزهای نزدیک به عرفه:

ای عراقَ الله جارَک، سخت مشعوفم به تو
وی خراسان عَمرَکَ الله سخت مشتاقم تو را
گر چه جان از روزن چشم شما بی روزی است
از دریچۀ گوش می بیند شعاعات شما
عذر من دانید کاخِر پای بست مادرم
هدیۀ جانم روان دارید بر دست صبا

✍️#خاقانی

(خاقانی،۱۳۹۳، ۲)

منبع:خاقانی، بدیل بن علی، (۱۳۹۳). دیوان خاقانی شروانی، مقابله و تصحیح و مقدمه و تعلیقات:دکتر سید ضیاء الدین سجادی، چاپ یازدهم، تهران:زوّار.

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۲/۰۴/۰۳ساعت 6:47  توسط مجیدطاهری  | 

 🤲السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🤲

یارضا در موج دریایت تلاطم می کنم

خویش را در مهربانی هایتان گم می کنم

گرچه صدها بار دل پرواز کرده سویتان

جان خود قربانیِ خورشید هشتم می کنم

مادرم تا آسمانی گشت اینجا دیدمش

چون کبوترها وجودش را تجسم می کنم

می شناسی زائرت بوده ست عمری در حرم

فاتحه هدیه برایش نذر گندم می کنم

مادرت باشد الهی دستگیرش آخرت

یا رضا اینجا تقاضا حق خانم می کنم

دردمندم اشکهایم راه دریا برده اند

چون به صحنت می رسم تنها تبسم می کنم

 

مجیدطاهری

۷فروردین۱۴۰۱

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۴۰۱/۰۱/۰۷ساعت 16:8  توسط مجیدطاهری  | 

امام رضا(علیه السلام)
غزل

آمدم توشه بگیرم به شما برگردم
راه برمن بنمایی به خدا برگردم

یارضاجان مددی تا به نوایی برسم
هیچ جایی نروم تا به رضا برگردم

تا مرادم بدهید آمده ام در بزنم
حاجتم را نظری تا که روا برگردم

همه دل داده ی وصلند و به دلبر مایل
می دهم دل که به دریای وفا برگردم

بی قراری چه کنم زد به نهادم آتش
خرمنم سوخته اینجا نه، کجا برگردم

پاره ای از تن پیغمبر اکرم باشید
جان من! مُعجزه ای معجزه تا برگردم

پای هر مرثیه را کرببلا وا کردید
آمدم نزد شما کرببلا برگردم

مجیدطاهری
سوم آبان۱۴۰۰

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۰/۰۸/۰۳ساعت 9:56  توسط مجیدطاهری  | 

 

ایام زیارتی امام رضا(علیه‌السلام)

 

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن

در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه

بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم

تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:

که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم

(سیدحمیدرضا برقعی)

 

وقتی حضرت امام رضا(علیه‌السلام) داخل نیشابور شدند، دو محدث معروف، یعنی: ابوزرعه و ابن اسلَم به خدمت حضرت آمدند و ایشان را به اجدادگرامی‌شان قسم دادند که لطف فرمایند و صورت مبارک خویش را به آنها نشان دهند و سپس حدیثی از پدران خود برای آنها روایت فرمایند. چون آنها این خواهش را نمودند حضرت اسب خود را نگاهداشتند و بعد روپوش خود را برداشتند؛ در این حال گروههای مختلف مردم ایستاده بودند و این صحنه را تماشا می‌کردند؛ تا چشمانشان به روی مبارک حضرت افتاد، بعضی از شوق، فریاد شدید می‌زدند، گروهی گریه می‌کردند و بعضی لباس خود را از دلتنگی پاره می‌کردند و برخی خود را به خاک افکنده بودند و آنها که نزدیک بودند، زین اسب امام(علیه‌السلام) را می‌بوسیدند و بعضی نیز تلاش می‌کردند تا چهرۀ حضرت را ببینند. از این صحنه چنان شوری در مردم افتاده بود که روز به نیمه رسید و آنقدر گریه کردند که اگر اشکها جمع می‌شد مثل رودی جاری می‌گشت. رهبران و بزرگان جامعه فریاد می‌زدند که ای مردم گوش بدهید و با صداهای خود حضرت را اذیت نکنید و بگذارید ایشان بتوانند حدیثی بفرمایند، همانا اذیت آن حضرت، اذیت پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است.

      اینجا مردم آنقدر ارادت خویش را به اهل بیت(علیهم‌السلام) و امام رضا(علیه‌السلام) نشان دادند که حضرت مهلت سخن گفتن نداشتند؛ اما روز عاشورا هم وقتی حضرت سیدالشهدا(علیه‌السلام) مقابل لشگر کوفه آمد و خواست آنها را موعظه و نصیحت فرماید آن بدبخت‌ها، صداهای خویش را بلند کردند وگوش نمی‌دادند؛ حضرت فریاد می‌زدند وای بر شما که به سخن من گوش نمی‌دهید تا شما را به راه صحیح هدایت  نمایم و نبود در آنجا یک خداپرستی که فریاد بزند، مردم! این پسر پیغمبر است؛ چرا او را اذیت می‌کنید، چرا ساکت نمی‌شوید که موعظۀ خود را بفرماید و کلام خود را به پایان برساند؟

کمیت شاعر در شعر خود به آن اشاره کرده و بر حضرت امام باقر(علیه‌السلام)خوانده و آن حضرت را به گریه درآورده:

وَ قتیلٌ بالطّفِّ غودرَ فیهمُ             بَینَ غوغاءِ اُمةٍ و طَغامٍ

یعنی شهید در کربلا مانده و گرفتار شد در میان مردمان نانجیبی، بین غوغای جماعتی از ناکسان و فرمایگان.

(قمی، 1377، ج2، 336)
 
نرفته از نظرم ذوالجناح بر مي گشت
كه رفته رفته صدايت ضعيف تر مي گشت
 
ز بس كه بر بدنت زخم هاي كاري بود
كه زخم ِ تازه اگر بود بي اثر مي گشت
 
در ازدحام حرامي و نيزه هايِ بلند
شكافِ زخم ِ تنت باز و بازتر مي گشت
 
ميان حلقه ي نامحرمان خودم ديدم
كه شمر با سرت از قتلگاه بر مي گشت
 
غروب بود و ربابَت ميانِ آتش و دود
هنوز بين ِ مزاري پي ِ پسر مي گشت

 

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۰/۰۴/۱۲ساعت 10:17  توسط مجیدطاهری  | 

#مثنوی
#زیارت
#امام_رضا_علیه_السلام
#مستفعلن_مستفعلن_مستفعلن_فع

👇👇👇

زائر شده روح نیازم در زیارت
هر بار می گیرد ز جسم من نیابت

کم می شود با پای ظاهر پا گذارند
چون زائران اینجا دلی آماده دارند

سبقت گرفته چشم، از دل بارِ دیگر
اشک آمده تا که بیفتد پای دلبر

 صحن شما صحن سبکبالان نور است
این گنبد پُرنورتان چون کوه طور است

تابیده از نور حرم تا دورها دور
اینجا سلیمان بشنود آوای هر مور

از آمریکا و قلب آفریقا به اینجا
دلها شده جذب تجلی های آقا

آهن شده ذوبِ تجلیِ الهیش
*پس* بوده گردیده به دربار رضا *پیش*

اینجا نفس ها زیر زانو نیست محبوس
بین پَرِ خُدّام، زائر گشته پابوس

تا پاگذاری در سپهرِ شمس هشتم
در مهربانی های سلطان می شوی گُم

با هر زبانی سوی این درگاه آیی
بر درد خود خواهی گرفت اینجا دوایی

حاجات، در پای ضریح او برآید
گرنام مهدی را بیاری او فزاید

برچوب های خشکِ دل "طاهر" زد آذر
هر نامه محتاج ست بر امضای آخر

#طاهر
#مجید_طاهری

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۹/۰۴/۱۳ساعت 23:35  توسط مجیدطاهری  | 

یاد تو شفاست حضرت معصومه

نام تو دواست حضرت معصومه

درمانده ام و دوای دردم بانو

در دست شماست حضرت معصومه

*

ای روح ادب فاطمه ی معصومه

ای زینت اَب فاطمه ی معصومه

تا آنکه به پابوسیِ تو ، دل برسد

مارا بطلب فاطمه ی معصومه

 

سیدمجتبی شجاع
 

 

 

مشهد حرم مطهر سلطان است

قم مرقد پاک بانوی باران است

گویند که حد فاصل این دو حرم

بین الحرمین کشور ایران است

(اسماعیل شبرنگ)
 

 

صد شُکر که در بَحر کرم گُم هستیم

خوشبخت ترین طیف زِ مَردُم هستیم

معصومه به قم سایه یِ رحمت دارد

ما سایه نشین بانویِ قُم هستیم...

 

(مجتبی دسترنج)
 

 

دهه کرامت


این جا که پُر از فروغ باور شده است

گنجینه ی نور حق مصّور شده است

از شعشعه ی مشهد و قم دانستم

ایران ز دو خورشید منّور شده است

*

هرکس به صراط مستقیم آمده است

برباغ بهشت این حریم آمده است

مانند تمام روزها یابن کریم

ایام کرامت کریم آمده است

 

(سیدهاشم وفایی)
 

 

 

خورشیدِ نجیبِ آسمان٬ معصومه

محجوبهٔ زینبی نشان؛ معصومه

او فاطمهٔ ثانی و در حجب و حیا؛

الگوی تمام دختران؛ معصومه

 

(مرضیه عاطفی)
 

 

 

کرم از دست تو ای دست عطا میچسبد

در شبستان  تو  قرآن  و دعا  میچسبد

بارها تجربه کردم به خدا در حرمت...

بیشتر از همه جا ذکر "رضا" میچسبد

(محدحسن بیات لو)
 

 

 

حضرت معصومه(س)-ولادت


گل وا شد و شد فاطمه ی معصومه

زیبا شد و شد فاطمه ی معصومه

علم و ادب و نور و کرامت امشب

یکجا شد و شد فاطمه ی معصومه

(سیدمجتبی شجاع)
 

 

 

حضرت معصومه(س)-ولادت


یزدان به بشر آینـه ای انور داد

یک عالِمــه و کریمــۀ دیگـر داد

امروز خدا به دست جبریل امین

یک دستۀ گل به موسی جعفر داد

 

(سیدهاشم وفایی)
 

 

 

حضرت معصومه(س)-ولادت


از خاک در عشق تیمم گیرید

در دست گلی غرق تبسم گیرید

از یمن قدوم حضرت معصومه

عیدی زکف امام هشتم گیرید

 

(سیدهاشم وفایی)
 

 

 

دهه کرامت


ای دل همۀ آل عبا را صلوات

با فاطمه حجت خدا را صلوات

هرکس که محمدی است همراه علی

با حضرت معصومه رضا را صلوات

 

(محمودژولیده)

 

دهه کرامت


ایران که بهشت در دل قم دارد

در مشهد خود امام هشتم دارد

در این دهۀ کرامت و رحمت و نور

خورشید به خورشید تبسّم دارد

 

(سیدهاشم وفایی)
 

 

 

حضرت معصومه(س)-مدح


باغ حرم تو گلشن رضوان است

قم، جلوه ای از تجلی ایمان است

بین حرم تو و امام هشتم

بین الحرمین کشور ایران است

 

(سیدهاشم وفایی)
 

 

 

امام رضا(ع)-مناجات

 

بگذار ز شنبمی چو گل تر گردیم

از عطر ولایتت معطر گردیم

گویند که ایام کرامت شده است

آقا نکند دست تهی برگردیم

(سیدهاشم وفایی)
 

 

 

حضرت معصومه(س)-مناجات


با روی سیاه و بارِ سنگین گناه

با خجلت و شرمساری و حال تباه

بر حضرت معصومه گرفتیم پناه

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله

 

(آیت الله صافی گلپایگانی)
 

 

 

حضرت معصومه(س)-ولادت

 

در صبر و وفا حلیمه ای آمده است

در علم و عمل فهیمه ای آمده است

در گلشن پُر نور امام كاظم

معصومه ای و كریمه ای آمده است

×××

گفتند گلی عرش مقام آمده است

آئینۀ نور ذوالكرام آمده است

از یُمن قدوم حضرت معصومه

لبخند به لب های امام آمده است

 

(سیدهاشم وفایی)
 

 

امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س)-مدح


دارد دل ما راه نجاتی دیگر

در مشهد و در قم، عتباتی دیگر

بر بانوی با کرامت قم صلوات

بر شاه خراسان صلواتی دیگر

 

(سیدمحمدجوادشرافت)

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۹/۰۴/۰۳ساعت 16:5  توسط مجیدطاهری  | 

تضمین و الهام در سرودن شعر

استفاده از تضمین در شعر، در حقیقت یکی از راهها و نیز مقدمۀ الهام است و شاعر می‌تواند از وزن عروضی و قافیه و ردیف شعری که خوانده و از آن لذت برده است بهره ببرد؛ مانند این شعر از «علی انسانی» که از غزل «مولوی» در دیوان شمس تبریزی، الهام یافته و یک مصراع«تونازنینِ جهانی کجا توانی کرد»را تضمین کرده است:

غزل مولوی:👇
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
اگر به آب ریاضت برآوری غسلی
همه کدورت دل را صفا توانی کرد
ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی
نزول در حرم کبریا توانی کرد
درون بحر معانیِ لا، نه آن گهری
که قدر و قیمت خود را بها توانی کرد
به همت ار نشوی در مقام خاک مقیم
مقام خویش بر اوج علا توانی کرد
اگر به جیب تفکر فروبری سر خویش
گذشته‌های قضا را ادا توانی کرد
ولیکن این صفت ره روان چالاکست
تو نازنین جهانی کجا توانی کرد
نه دست و پای اجل را فرو توانی بست
نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد
تو رستم دل و جانی و سرور مردان
اگر به نفس لئیمت غزا توانی کرد
مگر که درد غم عشق سر زند در تو
به درد او غم دل را روا توانی کرد
ز خار چون و چرا این زمان چو درگذری
به باغ جنت وصلش چرا توانی کرد
اگر تو جنس همایی و جنس زاغ نه‌ای
ز جان، تو میل به سوی هُما توانی کرد
همای سایۀ دولت چو شمس تبریزی‌ست
نگر که در دل آن شاه جا توانی کرد

غزل علی انسانی👇

کجا سرِ من از این در جدا توانی کرد
«تونازنینِ جهانی کجا توانی کرد»
اگر تو دست کرم زآستین برون آری
به خود هزار چو حاتم گدا توانی کرد
تویی طبیب همه دردهای بی‌درمان
به یک نظر همه یک جا دوا توانی کرد
کجا نهم سر خود جز به آستانۀ تو
تویی فقط که مس جان طلا توانی کرد
نقاره خانۀ تو مثل صوراسرافیل
چه بنده‌ای تو که کار خدا توانی کرد؟
مگو کی‌ام که در این خانه بوده‌ام عمری
به کوچه کی سگ خانه رها توانی کرد؟

انسانی، علی، (1394). گلاب و گل(ص331)، چاپ اوّل، تهران:منیر.

 

 

لینک گروه انجمن ادبی مداحان اهل بیت(علیهم السلام) در واتساپ

https://chat.whatsapp.com/G6dIas3OD6Y1TiG9kQeQNZ

 

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۹/۰۳/۱۰ساعت 17:17  توسط مجیدطاهری  | 

شبي در حرم قدس

ديده فرو بسته‌ام از خاکيان

تا نگرم جلوۀ افلاکيان

شايد از اين پرده، ندائي دهند

يک نفسم، راه بجائي دهند

اي که بر اين پردۀ خاطر فريب

دوخته اي ديدۀ حسرت نصيب

آب بزن، چشم هَوَسناک را

با نظر پاک ببين، پاک را

آنکه در اين پرده، گذر يافته است

چون سحر از فيض نظر يافته است

خوي سحرگير و نظر پاک باش

راز گشايندۀ افلاک باش

خانۀ تن، جايگه زيست نيست

در خور جانِ فلکي نيست، نيست

آنکه تو داري سر سوداي او

برتر از اين پايه بَُود، جاي او

چشمۀ مسکين، نه گهرپرور است

گوهر ناياب، به دريا در است

ما که بدان دريا، پيوسته ايم

چشم ز هر چشمه، فرو بسته ايم

پهنۀ دريا، چو نظرگاه ماست

چشمۀ ناچيز، نه دلخواه ماست

پرتو اين کوکب رخشان نگر

کوکبۀ شاه خراسان نگر

آينۀ غيب نما را ببين

ترک خودي گو و خدا را ببين

هرکه بر او نورِ  رضا تافته‌ست

در دل خود، گنج رضا، يافته‌ست

سايۀ شه، مايۀ خرسندي است

ملک رضا ملک رضامندي است

کعبه کجا؟ طوف حريمش کجا؟

نافه کجا، بوي نسيمش کجا؟

خاک ز فيض قدمش، زر شده

وز نفسش، نافه معطر شده

من کي‌ام؟ از خيل غلامان او

دست طلب سوده به دامان او

ذرۀ سرگشته خورشيد عشق

مرده، ولي زندۀ جاويد عشق

شاه خراسان را، دربان منم

خاک در شاه خراسان منم

چون فلک آئين کهن ساز کرد،

شيوۀ نامردمي، آغاز کرد،

چاره گر، از چاره گري بازماند،

طاير انديشه، ز پرواز ماند،

با تن رنجور و دل ناصبور

چاره از او خواستم از راه دور

نيم شب، از طالع خندان من

صبح برآمد، ز گريبان من

رحمت شه، درد مرا چاره کرد

زنده ام از لطف، دگرباره کرد

بادۀ باقي، به سبو يافتم

وين همه از دولت او يافتم

 

 

مشهد اول تيرماه ١٣٤٧

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۹/۰۲/۱۲ساعت 21:38  توسط مجیدطاهری  | 

نوحه ی زمینه۲۸صفر،رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)

مدینه غم‌بار است زهرا عزادار است
چشمان طاها بسته شد مرثیه بسیار است
شد بپا عاشورا
می‌گرید مرتضی
چون دگر شد تنها...واویلتا
سیدی یا احمد...واویلتا
امام ارض و سما کرده کفن طاها
دارد تسلی می دهد به حضرت زهرا
لطمه ها از دشمن
خورده او صد خرمن
ریسمان برگردن...واویلتا
سیدی یا احمد...واویلتا
وصیت احمد رفته به زیر پا
به روز و شب در حق او ظالم کند غوغا
غصب حق مولا
نیلی روی زهرا
کشته ذوی القربی...واویلتا
سیدی یا احمد...واویلتا
-------------------------------------------------------------------------

نوحه ی زمینه امام حسن مجتبی(علیه السلام)

کریم آل الله   پاره جگر شد آه
مسموم زهر همسر شد بی‌جرم و بی‌گناه
عمری کرده عطا
خورده او صد جفا
کن نظر ای خدا...مظلوم حسن
واویلا واویلا...مظلوم حسن
یارب چه تقدیر است   بدن پر از تیر است
تشییع یک مظلوم است این   چه سخت و دلگیر است
امام و مقتدا
رفته سوی خدا
کشیده صد بلا...مظلوم حسن
واویلا واویلا...مظلوم حسن

زینب زند بر سر  نالان شده خواهر
دوطشت پرخون را بیند از جگر و از سر
یا گرید برطاها
یاکه بر مجتبی
یا که بر سر جدا...ای بی کفن
واویلا واویلا...مظلوم حسین

-----------------------------------------------------------------------------

نوحۀ زمینه امام رضا(علیه السلام)

مسموم زهر جفا معین الضعفا
سلطان جان و جهان مولا غریب الغربا(2)
حبیبم یا رضا
طبیبم یا رضا
مجیبم یا رضا...امام رضا
یارضا یا رضا...امام رضا
شهید ماه صفر  ای پاره پاره جگر
زهرا به حجره به صد افغان می زد به سینه و سر
جانان زهرایی
ریحان زهرایی
رضوان زهرایی...امام رضا
یارضا یا رضا...امام رضا
ازمجلس مأمون چون آمدی بیرون
کرببلا آمد یادم  چون پیکر در خون
یادگارحسین
جان نثار حسین
بی قرارحسین...امام رضا
یارضا یا رضا...امام رضا

(مجیدطاهری)
 

فایل صوتی

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۸/۰۸/۰۳ساعت 9:51  توسط مجیدطاهری  | 

حجره ی در بسته گشته قتلگاهم
کی میرسد از مدینه قرص ماهم
از پا فتادم     برس بدادم
اجل بده مهلت تا آید جوادم

مولا رضا جان
مولا رضا جان مولا  مولا رضا جان


از تب زهر کین پا تا سر من سوخت
بسکه زدم پرپر  بال و پر من سوخت
عبا روی سر     شد رستخیزم
چه دیدنی در کوچه شد افت و خیزم


در حجره رو به قبله شد دست و پایم
زاده ی زهرا ، علی موسی الرضایم
پاره ی قلب     پاک پیمبر
شد پاره پاره قلبش ، الله اکبر

مولا رضا جان

(میثم مؤمنی نژاد)

فایل صوتی

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۸/۰۱ساعت 16:9  توسط مجیدطاهری  | 

واحد

زمان رها گشتن از خود/زمان سفر تا خدا شد
دوباره دل عاشق من/هوایی صحن رضا شد
غریب غریبان رضا جان/شهید خراسان رضا جان
تو را خوانم از عمق جانم/به چشمان گریان رضا جان
دخیلک یا مولا/گل باغ زهرا
علی بن موسی علی بن موسی
یا مولا یابن الزهرا...
خوشا بر کسی که اسیر ِ/تولای آل عبا شد
خوشا بر کسی که گدای ِ/سر کوی لطف رضا شد
رضا رأفت و لطف و غفران/رضا عادتش جود و احسان
خوشا بر کسی که بخواند/رضا را به چشمان گریان
نوای دل ما/مدد یابن الزهرا
علی بن موسی علی بن موسی
یا مولا یابن الزهرا...
غریبی او گشته معلوم/ز زهر جفا گشته مسموم
دل از شرح این ماجرا سوخت/که جان داده در حجره مظلوم
جواد از مدینه رسیده/به آن حجره و چشم او تر
سرش را به دامن گرفته/فلک غرق غم شد سراسر
ولی وا مصیبت/ازین داغ عظمی
ز قلب حسین و/تن ارباً ارباً
یا حسین یابن الزهرا...

(امیرعباسی)

فایل صوتی

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۸/۰۱ساعت 15:51  توسط مجیدطاهری  | 
قامت سرو در آن کوچه بهم ریخته بود 

زهر انگار ز سر تا به قدم ریخته بود

 

هر قدم، زیر لبش نالهٔ یا زهرا داشت

دردها بود که بر زانوی خَم ریخته بود

 

گفته بود از غمِ خود پیشِ اباصلت کمی

وای اگر دیدی عبا روی سرم ریخته بود...

 

با سر و صورت و زانو وسط حجره فتاد

همهٔ عرش، کفِ حجرهٔ غم ریخته بود 

 

مثل یک مار گزیده، بخودش می پیچید

یادِ گودال در آنجا ز قلم ریخته بود 

 

خوب شد زودتر از مرگ، جوادش آمد

دید بر جان پدر، زهرِ ستم ریخته بود 

 

روی زانوی پسر، جان پدر بر لب شد

روی لبهای پسر نوحه و دم ریخته بود

 

آه، این واقعه در کرب و بلا بر عکس است

اشکِ بابا به پسر، پیش حرم ریخته بود 

 

پدری پیش پسر با سرِ زانو آمد

چه پسر، آه که سر تا به قدم ریخته بود

 

إرباً إربا شده بود آن قد و بالای رشید

یک بدن بود ولی چند رقم ریخته بود 

 

دست خواهر که سرِ دوش برادر افتاد

دید احوال حسینش چه بهم ریخته بود

 

خوب شد آمدی ای خواهر مظلومهٔ من

غم عالم بخدا روی سرم ریخته بود

-------------------------------------------------

خوانده شده توسط حاج منصور ارضی در 17مرداد96

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۸ساعت 23:42  توسط مجیدطاهری  | 
miracles of Imam Reza4 کرامات و معجزات امام رضا (ع)

 

داستان مـرگ یک کودک و زنـده شدن دوبـاره پس از چند ساعت توسط امـام رضـا(ع)

خاطره  از عبدالله :

این اتفاقی را که می خواهم نقل کنم با یک واسطه از یکی از خادمان حرم رضوی شنیده ام. وی قسم جلاله خورد که این داستان واقعیت دارد حال می خواهید باور کنید یا نه:

” روزی پیرمردی به همراه دختری که رویش را با چادر پوشانده بود و وی را روی زمین می کشید وارد صحن روضه منوره حضرت رضا شد.

جلوی او را گرفتم و پرسیدم با این وضع کجا میخواهی بروی.

جواب داد این دخترم هست و برای گرفتن شفا به محضر حضرت می برم.

با درخواست من صورتش را باز کرد و شگفت زده دیدم که وی مُرده است و بی روح می باشد. برای اطمینان بیشتر به چند نفر از خادمان خانم گفتم که او را معاینه کنند و بعد از معاینه یقین حاصل شد که علایم حیاتی ندارد و از دنیا رفته است.با عصبانیت به پیرمرد گفتم که ای مرد تو حرم را با غسال خانه اشتباه گرفته ای.

امام رضا مُرده زنده نمی کند بلکه مریض شفا می دهد و آن هم اگر مصلحت باشد.با التماس و تضرع فراوان پیرمرد به من گفت که اجازه بدهید او را به حرم ببرم،آخه این که برای شما ضرری ندارد و اگر هم شفا نیافت برمیگردانم و دفن می کنیم.دلم به رحم آمد و با خود گفتم حداقل برای زیارت وداع اجازه دهم که او را داخل حرم ببرد.

بعد از ساعتی دیدم ولوله ای در حرم به پا شد و با چشمان خودم دیدم که آن دختر مرده زنده شد.

 

(نقل از سایت وارث-تاریخ انتشار: ۰۲ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۱-کد خبر: ۷۶۰۱۵-http://vareth.ir )

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۵/۰۵ساعت 22:17  توسط مجیدطاهری  | 

miracles of Imam Reza1 کرامات و معجزات امام رضا (ع)

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، زمان و مکان نمی‌شناسد؛ می‌خواهد مسیحی، یهودی یا مسلمان باشی فرقی نمی‌کند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرت‌های پاک را به خوبی راهنمایی می‌کند، کافی است که از با عمق وجود او را صدا بزنید و او را بخوانید.

آنچه که در ادامه می‌آید شرح حال یکی از این جوانان‌پاک ضمیر است که با اعجاز رضوی از کانادا راهی مشهد الرضا(ع) می‌شود تا با محبوب خویش ملاقاتی داشته باشد، این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی انصاری نقل می‌شود:

*همه چیز از جشن میلاد شروع می‌شود

در یک شب سرد زمستانی سال 1372 وارد صحن انقلاب شدم، سرما تا عمق استخوان‌های انسان نفوذ می‌کرد و کمتر کسی در آن شرایط از خانه خود می‌زد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقه‌ای خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود 35 سال سن شدم که چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی ـ دو نفر چیزی پرسید، ولی انگار آن‌ها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی من آمد و گفت: شب‌ بخیر آقا!

به زبان انگلیسی حرف می‌زد، آنهم با لهجه‌ آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد:

ـ ببخشید! آقای علی ‌بن موسی‌الرضا، کجا هستند؟ می‌خواهم ایشان را ببینم.

راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم:

ـ معذرت می‌خواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟

ـ من دانشجوی رشته‌ حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتاً لبنانی‌ام، ولی در کانادا متولد شده‌ام و دینم «مسیحیت» است.

ـ یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟

ـ بله، یک مسیحی کاتولیک.

با تعجب پرسیدم:

ـ پس اینجا چه کار می‌کنید؟!

ـ دعوت شده‌ام که آقای علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را ملاقات کنم.

ـ چه کسی شما را دعوت کرده است؟

ـ خود ایشان.

دیگر حسابی گیج شده بودم، با وجود آن همه سابقه‌ تبلیغ دینی در داخل و خارج کشور، تا کنون نشنیده بودم که حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) شخصاً از کسی دعوت کرده باشد که به دیدارش بیاید، آن هم از یک جوان مسیحی کانادایی! ادامه دادم:

ـ شما ایشان را دیده‌اید؟

ـ بله سه یا چهار بار.

این دیگر برایم باور کردنی نبود، از این رو پرسیدم:

ـ یعنی شما با چشمان خودتان علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را دیده‌اید؟!

ـ بله دیده‌ام، البته در عالم رویا.

ـ یعنی اگر الان او را ببینید می‌شناسید؟

ـ بله، البته.

موضوع دیگر خیلی جالب شده بود، از او خواهش کردم چند دقیقه‌ای وقتش را به من بدهد و با هم در کناری بنشینیم و صحبت کنیم، او هم قبول کرد، کم کم داشت هیجان بر من غلبه می‌کرد، ضربان قلم تند‌تر شده بود، پرسیدم:

ـ ممکن است نحوه‌ آشنا شدنتان با آقای علی‌بن موسی الرضا(ع) را از اول و به طور کامل برای من بیان کنید؟

ـ بله، البته. یک شب داشتم در یکی از خیابان‌های شهر تورنتو قدم می‌زدم که دیدم جمعیت زیادی در جایی تجمع کرده‌اند و رفت و آمد زیادی در آنجا صورت می‌گیرد، آن ساختمانی را هم که مردم به آنجا رفت و آمد می‌کردند، چراغانی کرده و حسابی آذین بسته بودند. رفتم جلو و سؤالاتی کردم.

معلوم شد آنجا مسجد مسلمانان ایرانی است و در آن یک جشن مذهبی برپا است.

وارد شدم ببینم چه خبر است، چند نفر از آن‌ها به احترام من از جایشان بلند شدند و پس از خوشامد‌گویی مرا در کنار خود نشاندند و بلافاصله با شربت و شیرینی و بستنی و شکلات از من پذیرایی کردند، مرشد آن‌ها داشت به زبان انگلیسی سخنرانی می‌کرد و همه با دقت به سخنانش گوش فرا می‌دادند، من هم محو گفته‌هایش شدم و برای اولین بار، به طور مستقیم و از زبان یک مرشد مسلمان با اسلام آشنا شدم.

هنگام خروج از مسجد، به هر کس یک کتاب هدیه می‌کردند، یکی هم به من دادند، من هم خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم، وقتی قدم زنان در پیاده‌رو خیابان به سوی خانه‌ام حرکت می‌کردم، همه هوش و حواسم به حرف‌هایی بود که از آن مرشد مسلمان شنیده بودم، به طوری که متوجه اطرافم نبودم و اصلاً نفهمیدم کی به منزلم رسیدم.

وقتی لباس راحتی پوشیدم و به رختخواب رفتم، آن کتاب را هم برداشتم تا یک نگاهی به آن بیندازم چون فردایش فرصت این کار را نمی‌یافتم.

*دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما!

هر ورقی از آن کتاب را که می‌خواندم وسوسه می‌شدم ورق بعدی را هم بخوانم! نشان به این نشان که تا وقتی کتاب را تمام نکردم نتوانستم آن را زمین بگذارم! آن کتاب درباره قدیس مسلمانی به نام «علی‌بن موسی‌الرضا» بود، شخصیت و سخنان زیبا و روحانی آن قدیس آسمانی مرا مجذوب خود کرده و تمامی قلمرو اندیشه‌ام را تسخیر کرده بود، لحظه‌ای نمی‌توانستم از فکر آن قدیس خارج شوم، در رختخواب خودم دراز کشیده بودم و با آنکه تا صبح چیزی نمانده بود نمی‌توانستم بخوابم، بالاخره متوجه نشدم که کی خوابم برد زیرا با خواب هم وارد سرزمینی شدم که در آن کتاب ترسیم شده بود، سرزمینی روحانی، معنوی و آسمانی! سرزمینی که هرگز همانند آن را حتی در فیلم‌های تخیلی هم ندیده بودم و همه کاره‌ آن سرزمین، مردی نورانی و آسمانی بود که هرگز از تماشایش سیر نمی‌شدی، از او خواهش کردم که چند لحظه‌ای با من بنشیند، او هم قبول کرد وقتی نشست با خوشرویی پرسید:

ـ با من کاری دارید؟

من هم با دستپاچگی و من و من کنان جواب دادم:

ـ ب ... ب.. بله! متأسفانه من شما را نشناختم!

ـ مرا نشناختی؟! من «علی بن موسی‌الرضا» هستم.

ـ علی‌بن موسی‌الرضا؟! این اسم را شنیده‌ام اما به خاطر نمی‌آورم...

ـ من همان کسانی هستم که شما تا پایان شب کتاب مرا مطالعه کردید و در پایان، توی دلتان گفتید؛ «خدایا اگر چنین قدیسی وجود دارد دوست دارم او را ببینم».

این را که شنیدم، گل از گلم شکفت و پرسیدم:

ـ در حال حاضر، پیش تو و میهمان توام.

ـ دوست دارم بتوانم بیایم پیش شما.

ـ خب می‌توانی میهمان من باشی.

ـ میهمان شما؟ اینکه عالی است. ولی جای شما کجا است؟

ـ ایران.

ـ کجای ایران؟

ـ شهری به نام مشهد.

چند لحظه رفتم توی فکر؛ من ایران را می‌شناختم، اما هرگز اسم مشهد را نشنیده بودم!

رفتن به چنین شهری برای من چندان آسان نبود، هم از نظر اقتصادی، هم از نظر ناآشنایی به منطقه و هم از جهات دیگر، این بود که پرسیدم:

ـ آخر من چه طور می‌توانم به دیدار شما بیایم؟!

ـ من امکانات رفت و برگشت شما را فراهم می‌کنم.

*خرج سفری که از سوی ضامن آهو(ع) پرداخت شد

بعدش هم آدرس و شماره تلفن یکی از نمایندگی‌های فروش بلیت هواپیما را به من دادند به همراه یک نشانی و علامت و گفتند:

ـ به آنجا که رفتی، می‌روی سراغ شخصی که پشت میز شماره‌ چهار است، نشانی را می‌دهی، بلیت را می‌گیری و به ملاقات من می‌آیی.

وقتی که از خواب بیدار شدم آن را جدی نگرفتم، ولی چند شب پیاپی دیگر هم ایشان را در خواب دیدم، آخرین شب به من گفت:

ـ چرا نرفتی بلیتت را بگیری؟

تا این جمله را گفت از خواب پریدم، خیس عرق بودم و قلبم به شدت می‌زد، دیگر خوابم نبرد و برای شروع ساعت اداری لحظه شماری می‌کردم.

اول وقت به راه افتادم، همه نشانی‌ها درست بود، وقتی نام و نشانی خود را به کارمندی که پشت میز شماره‌ چهار نشسته بود گفتم، اظهار داشت:

ـ چند روز است که بلیت شما صادر شده است، چرا نیامده‌اید آن را دریافت کنید؟! تا زمان پرواز فرصت زیادی ندارید!

خواستم از مبلغ هزینه‌ بلیت بپرسم که کارمند هواپیمایی گفت:

ـ تمام هزینه‌ بلیت شما قبلا پرداخت شده است.

بعد هم بلیت را دستم داد، بلیتی که به نام من صادر شده بود با این مسیرها:

«تورنتو، لندن، تهران، مشهد، تهران، لندن، تورنتو».

پس از شنیدن این حرف‌ها از یک جوان مسیحی کانادایی، دیگر بیش از حد هیجان زده شده بودم، رنگ چهره‌ام کاملاً عوض شد و ضربان قلبم شدید‌تر گردید و تنم شروع کرد به لرزیدن گفتم.

ـ همین الان از راه رسیده‌ام و به تاکسی فرودگاه گفتم که مرا ببرد به منزل آقای علی‌بن موسی‌الرضا، او هم مرا آورد اینجا و پیاده کرد. حالا نمی‌دانم که چه طور می‌شود ایشان را ملاقات کرد؟

دیگر چنان هیجان زده شده بودم که جوان کانادایی هم متوجه لرزش تن و تغییر رنگ چهره‌ام شد و پرسید:

ـ آیا طوری شده است؟! چرا این جوری شده‌اید؟! نکند حالتان خوب نیست؟!...

ـ نه، نه، حال من کاملاً خوب است، فقط از اینکه که می‌بینم شما مورد توجه آقا علی‌ بن موسی‌ الرضا(ع) واقع شده‌اید خوشحال و خرسندم و کمی دچار هیجان گشته‌ام.

ـ آخر برای چه؟

ـ برای اینکه این شخص از بزرگ‌ترین قدیسان آسمانی است که خدا او را در بین ما زمینیان قرار داده و هر کسی که او را می‌شناسد آرزو می‌کند بتواند مورد توجه او قرار گیرد، حتی برای لحظه‌ای کوتاه !...

جوان کانادایی، انگار که دیگر تاب تحمل شلاق انتظار را نداشته باشد، ملتمسانه به من گفت:

- ممکن است که از شما خواهش کنم هر چه زودتر مرا پیش این آقا ببرید؟

چمدان و کفش‌ها را به کفشداری مسجد گوهرشاد سپردیم و وارد شدیم.

هنوز از پله‌های تالار مقابل ضریح پایین نیامده بودیم که ازدحام جمعیت را دید:

- این جمعیت انبوه، در این وقت شب این جا چه کار می‌کنند؟!

- این‌ها هم مثل من و شما برای ملاقات علی بن موسی الرضا(ع) به این جا آمده‌اند.

- اما من فکر می‌کردم ایشان تنها از من دعوت کرده‌اند که به دیدارشان بیایم، آن هم یک دیدار خصوصی! حالا... حالا توی این شلوغی، چه طور می‌توانیم از ایشان وقت ملاقات بگیریم؟ من دوست دارم ایشان را به تنهایی ملاقات کنم.

- مگر ایشان شما را دعوت نکرده؟

- چرا.

- پس خودشان هم با تو ملاقات خواهند کرد.

- حالا ما چه طور خودمان را به ایشان معرفی کنیم؟

- او نیازی به معرفی ندارد، همان‌طور که قبلاً به دیدار تو آمده، خود او همین جا صدایت خواهد کرد.

به خوبی می‌شد برق شگفتی و تعجب را در چشمان او دید، اما دیگر چیزی نپرسید و با هم از پله‌ها پایین رفتیم و به سمت ضریح حرکت کردیم، او نمی‌دانست که ضریح چیست! گفت:

- حتما ایشان در جای بلندی نشسته‌اند و مردم هم اطراف او را گرفته و با او ملاقات و گفتگو می‌کنند.

- نه!

- نکند این شخص، یک موجود خیالی است و وجود خارجی ندارد؟

- نه! کاملاً واقعی است. یک موجود خیالی نمی‌تواند از تو دعوت کند که از آن طرف دنیا به دیدارش بیایی، آدرس این جا را هم به تو بدهد و بلیت رفت و برگشت تو را نیز برایت تأمین کند و ...

کم کم دیگر به ضریح نزدیک شده بودیم.

پرسید:

- چرا این مردم به این صندوق چسبیده‌اند؟!

- آخر، آقا علی بن موسی‌الرضا(ع) داخل آن هست.

- آیا می‌شود او را دید؟

- بله.

- چطور؟

- همان گونه که خدا را در دل می‌بینی.

- بله، درست است.

- آیا تا به حال حضرت عیسی(ع) را دیده‌ای؟

- بله، بارها، اما در خواب.

- آقای علی بن موسی الرضا هم همان طور برایت مجسم خواهد شد، زیرا او در بیش از هزار سال قبل به دست دشمنانش شهید شده است.

- حالا ایشان چه گونه با ما ارتباط برقرار می‌کند؟

- مگر تو نحوه‌ ارتباط خدا با بشر را نمی‌دانی؟ اصلاً تو چطور با حضرت مریم(س) و حضرت عیسی(ع) ارتباط برقرار می‌کنی؟

- خب ما یک چیزی در جهان غرب داریم که دانشمندان و روانکاوان درباره‌ آن صحبت می‌کنند...

- بله، ارتباطی به نام «تله پاتی»، یعنی ارتباط روحی بین دو انسان، از راه دور، درست است؟

- بله، همین طور است.

پس از رد و بدل شدن این حرف‌ها، برای اینکه در میان ازدحام جمعیت، اذیت نشود، او را از سمت بالا سر حضرت به نزدیک ضریح هدایت کردم و گفتم:

- تو در همین جا بایست تا خود آقا به دیدارت بیاید.

بعد هم کتاب دعایی را باز کردم و در کنار وی مشغول خواندن زیارت‌نامه شدم، اما راستش را بخواهید تمام هوش و حواسم متوجه جوان کانادایی بود و از خواندن زیارت‌نامه چیزی نفهمیدم.

او هم به ضریح زل زده بود و انگار که رفته باشد توی یک عالم دیگر ناگهان به زبان آمد و گفت:

- آقای علی بن موسی الرضا ...

و بی آنکه سلامی بکند ادامه داد:

- شما مرا دعوت کردید، من هم آمدم و ...

حدود یک ساعت و نیم با امام رضا(ع) حرف زد و اشک ریخت، اشکی به پهنای تمام صورتش! من بعضی از حرف‌هایش را می‌فهمیدم و بعضی را نه، وقتی ملاقاتش به پایان رسید به او گفتم:

- گمان نمی‌کردم شما این همه راه را برای دیدن کسی آمده باشی و آن وقت با دیدنش این چنین گریه کنی!

*صحبت‌هایی که امام رضا(ع) با این جوان کانادایی کرد

- بله، خودم هم گمان نمی‌کردم، اما جذابیت فوق‌العاده‌ای این قدیس آسمانی، بی‌اختیار مرا به گریه وا می‌داشت، به خصوص لحظه‌ پایانی دیدار که به من گفت:

«شما دیگر خسته شده‌اید، بروید و استراحت کنید، فردا منتظر شما هستم».

این جدایی و انفصال برایم خیلی سخت بود و اشک مرا بیشتر درآورد!...

بی ‌آنکه جوان کانادایی نمازی بخواند یا دعایی بکند، از حرم خارج شدیم.

در هتل تهران یک اتاق دو نفره برایش گرفتم تا بتوانم خودم هم در کنارش باشم و ماجرا را پی بگیرم. پس از صرف شام، پرسیدم:

- با آقای علی بن موسی‌الرضا (ع) چه صحبت‌هایی کردی؟

- از ایشان سؤال‌هایی کردم و ایشان هم جوابم را داد، سؤال‌هایی درباره دنیا، آخرت، انسانیت، عاقبت انسان و آینده‌ بشریت. بعد هم به من سفارش کردند که «اگر می‌خواهی درهای روشن زندگی و بهشت دنیا و آخرت را ببینی حتماً به قرآن سری بزن»

گفتم: اسم قرآن را شنیده‌ام، ولی تا به حال به آن سر نزده‌ام.

آقا هم مدتی برای من قرآن خواند، آن هم با لحنی جذاب و ملکوتی! چنان جذب آوای ملکوتی قرآنش شده بودم که یکسره و بی‌اختیار، اشک می‌ریختم! از همان جا حسابی شیفته‌ قرآن شدم و اظهار داشتم:

- امیدوارم من هم بتوانم قرآن بخوانم و از آن لذت برده و استفاده کنم.

- گفت: به شرطی می‌توانی از این کتاب بهره‌‌ کامل ببری که اصل و ریشه‌ آن را بپذیری.

گفتم: اصل و ریشه‌ این کتاب چیست؟

آن وقت برایم سلسله‌‌ پیامبران الهی را توضیح داد که از حضرت آدم(ع) آغاز شده و با حضرت محمد(ص) پایان می‌پذیرد، حضرت محمد(ص) هم جانشینانی دارد که آقای علی بن موسی الرضا، هشتمین جانشین ایشان است و من باید همان‌گونه که حضرت عیسی(ع) را پذیرفتم، سایر پیامبران و جانشینان آخرین پیامبر را نیز بپذیرم، در این صورت است که ایمانم کامل شده و می‌توانم از قرآن، بیشترین بهره را ببرم...

من که با حرص و ولع به سخنان جوان کانادایی گوش می‌دادم با کنجکاوی فراوان پرسیدم:

- خب، آقا چیز دیگری هم برای تو فرمودند؟

- بله، ایشان پنج اصل اعتقادی را به من فهماندند.

- خب، آن پنج اصل چه بودند؟

کاغذی را که پس از مکاشفه بر روی آن چیزهایی را یادداشت کرده بود، از جیبش درآورد و از روی آن خواند:

«توحید، نبوت، عدل، امامت و معاد»

بعد هم اعتقاد به قیامت را شرح داد و گفت:

- من تاکنون این پنج اصل را در هیچ سبک و روش دینی نشنیده بودم!

- درباره‌ اسم دین برای شما توضیحی نداد؟

- اتفاقاً چرا! زیرا من پرسیدم؛ «دین شما چه دینی است؟» و ایشان پاسخ داد:

«دین اسلام، و تا کسی مسلمان نباشد در دنیا و آخرت، خوشبخت نخواهد شد.»

- خب تو چه کردی؟

- من هم به دست ایشان مسلمان شدم.

با هیجان و شگفتی و با حالت ذوق زدگی سؤال بعدیم را مطرح کردم:

- چه گونه مسلمان شدی و چه کلماتی را بیان کردی؟

- من برای اولین بار این کلمات را یاد گرفتم و با بیان آن‌ها مسلمان شدم...

و آن‌گاه به زبان عربی شکسته گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمداً رسول الله، واشهد ان علیاً ولی الله»

من هم خیلی خسته‌اش نکردم و گذاشتم در حال خودش باشد. آن شب را آرام گرفتیم و استراحت کردیم، وقتی من طبق عادت، پیش از اذان صبح از خواب بیدار شدم تا به حرم امام رضا (ع) مشرف شوم، او هم بیدار شد و پرسید:

- کجا می‌روی؟

- می‌روم به دیدار علی بن موسی الرضا(ع)‌

- صبر کن! من هم با تو می‌آیم.

- تو که همین چند ساعت قبل با او صحبت کردی آن هم به مدت یک ساعت و نیم...

- ولی من خیلی حرف‌های دیگر هم دارم که باید با او بزنم. حرف‌های من به این زودی‌ها تمام نمی‌شود.

وقتی دوباره در قسمت بالا سر حضرت(ع) ایستاد و به ضریح زل زد، دوباره ارتباطش با امام رضا(ع) برقرار شد و شروع کرد به صحبت کردن. حرف‌هایش که تمام شد، وضو گرفت و به نماز ایستاد و بی‌ آنکه کسی قبلاً به او حمد و سوره و سایر کلمات عربی نماز را یاد داده باشد، با زبان عربی لهجه‌‌دار و شکسته بسته نماز خواند! بعد هم گفت:

در پایان دیدارم با آقای علی بن موسی الرضا، گفتم:

- دلم می‌‌خواهد باز هم به دیدار شما بیایم.

(به نقل از خبرگزاری فارسhttps://www.farsnews.com)

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۷/۰۵/۰۵ساعت 20:45  توسط مجیدطاهری  | 

به هوش ای آستان بوسان که خفته آسمان اینجا

ببین هفت آسمان دارند سر بر آستان اینجا

ره ایمان اگر پویی مقام امن اگر جویی

از این مأمن مرو سویی امین اینجا امان اینجا

بیا اذن دخول انبیا را در حرم بشنو

ببین داود پیغمبر زیارت‌نامه خوان اینجا

صفا و مروه گرخواهی به صحن کهنه و نو رو

مقام حج مشکورت بگو با حاجیان اینجا

مگر نقاره خانه صور اسرافیل را مانَد

که از نفخش هزاران مُرده دل گیرند جان اینجا

دو گلدسته که می‌بینید دو انگشت پیروزی است

نشان فتح شیعی داده بر عالم نشان اینجا

ببین هر صحن مالامال دل آرام پابگذار

که باشد دلربای هشتمِ صاحبدلان اینجا

گهی شیرآفرین بود و گهی آهونوازی کرد

نشان قدرت و رأفت نگر از خاندان اینجا

ببین یک پنجره فولاد با صد حنجره فریاد

نظرکن وحدت وکثرت که گشته توأمان اینجا

هزاران دست و، دامانش همه مهمان سرخوانش

نه یک ملت که یک امت نه امت یک جهان اینجا

در و دیوار، هم گیرد سر زائر به دامانش

همه چون صاحب خانه به مهمان مهربان اینجا

فضائل را معارف را مکارم را چه حد من؟

نی‌ام جز نیم قطره نزد بحر بی‌کران اینجا

اگر معراج می‌جویی به روی خاک‌ها بنشین

به بام عرش بنگر پای خود زین نردبان اینجا

(علی انسانی)

***کتاب گلاب و گل(1394)، ص327-328، نشرمنیر تهران.

رضا جانم رضا رضا جانم رضا

***فایل صوتی***

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۳ساعت 12:6  توسط مجیدطاهری  | 

شور -

مهرت در فطرت ما/خورشید رحمت ما/ای ولی نعمت ما

ای روح و روان من/السلطان ابالحسن...

نام تو ذکر لبم/روی تو ماه شبم/بنگر بی تاب و تبم

ای آرام جان من/السلطان اباالحسن...

ثامنُ الائمه ای/تو مولای همه ای/فرزند فاطمه ای

ای تاب و توان من/السلطان اباالحسن...

جلوه ات نور هُدی/کِی هستی ز حق جدا/مدح تو کار خُدا

برتر از بیان من/السلطان اباالحسن...

عالم ِ آل عبا/کن رزق اهل ولا/عرفه کرببلا

یار مهربان من/السلطان اباالحسن...

***فایل صوتی***

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۲ساعت 17:18  توسط مجیدطاهری  | 

دل با صفا شد، شب جشن رضا شد

حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد

ارض و سماوات،پر از نور خدا شد

حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد

بوسیده بابا صورت تمام بود و هست خود،جانم جانم

حضرت نجمه دسته گل گرفته روی دست خود،جانم جانم

مولا مولا علی بن موسی...

مظهر سبحان،بهار عشق و ایمان

ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان

حاجتمان است،فدای تو کنیم جان

ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان

از قدمَت جان و دل ما همه با صفا شده،مولا مولا

پر از شمیمِ رحمت و رایحه ی خدا شده،مولا مولا

مولا مولا علی بن موسی...

همیشه هر جا،خوبه با شما باشیم

آرزو داریم عرفه کربلا باشیم

مثل شهیدا،به راه خدا باشیم

آرزو داریم عرفه کربلا باشیم

دعا کن آقا که ما هم فداییِ مکتب بشیم،ان شاءالله

همسُفره ی مدافعان حرم زینب بشیم،ان شاءالله

مولا مولا علی بن موسی.

(امیرعباسی)

***فایل صوتی***

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۲ساعت 17:15  توسط مجیدطاهری  | 

اللهم صل علی محمد و آل الاطهار

مرغ دلم      از قفس سینه به آسمان رها شد

بالی زد و      از زائران کوی مشهدالرضا شد

ای تاج خورشید     امام رضا

بهشت جاوید...

کلید امید....

ای شرط توحید...

اللهم صل علی محمد و آل الاطهار

دعای تو     باران رحمت بود و هم گنج سعادت

یا ضامن      آهو بگیر دست مرا جان جوادت

ای قدر و قرآن      امام رضا

شمس خراسان...

حب تو ایمان...

بغض تو نیران...

 اللهم صل علی محمد و آل الاطهار

چون فاطمه     پارۀ پیکر خاتم الانبیایی

ای قبله ام    یا ثامن الحجج تو حج فقرایی

دلم چو پر زد      امام رضا

به مشهد آمد...

به طوف گنبد...

تو را صدا زد...

اللهم صل علی محمد و آل الاطهار

 (مؤمن نژاد)

***فایل صوتی***

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۲ساعت 17:5  توسط مجیدطاهری  | 

 

از دامن نجمه گل طوبی سر زد

از شهر مدینه نور طاها سر زد

از نسل محمد و علی و زهرا

عیسی نفسی ز بیت موسی سر زد

نادعلی کربلایی

*****

میلاد رضا امام امجد آمد

هشتم ولی خدای سرمد آمد

یعنی گل باغ علوی شمس شموس

در جلوه به گلشن محمد آمد

مردانی

 

****

از دامن نجمه کوکبی خواسته شد

از رونق آفتاب و مه کاسته شد

برمسند دین نشست با جامه ی سبز

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

رسا

 

نوری زفروغ حی سرمد آمد

گنجینه ی علم آل احمد آمد

با آمدن امام هشتم گفتند

آئینه ی رافت محمد آمد

سیدهاشم وفایی

*****

میلاد مبارک غریب الغربا

مسعود و مبارک است بر اهل ولا

یا رب به مقام این گل مصطفوی

کن قسمت ما زیارت کرب وبلا

نورالدین رسولی

***

بر خیز که حضرت رضا می آید

سلطان سریر ارتضی می آید

ای تشنه ی آب چشمه ی رحمت حق

سرچشمه ی رحمت خدا می آید

رسا

 

*****

امشب که صفا در همه جا می ریزد

چون برگ خزان گناه ما میریزد

از یمن ولادت رضا رحمت حق

در بزم محبان رضا میریزد

موید

*****

 

عطر نفس سبز خدا ، مي‏ آيد

عطر خوش عشق ، سوي ما مي ‏آيد

يعني : که پس از شبان يلدايي ما

خورشيد گل روي رضا مي ‏آيد

***

گل افشاني

گل آمد و هنگام گل ‏افشاني شد

رفع غم و ماتم و پريشاني شد

شب رفت و مدينه رو به خورشيد نشست‏

از نور رضا، مدينه نوراني شد

***

عطر گل

عطر گل سرخ مصطفي مي ‏آيد

از عرش صلا به جان ما مي ‏آيد

از وسعت آسمان مهتابي دل‏

فرياد رضا، رضا، رضا، مي ‏آيد

***

مژده‏ ي ميلاد

از روي تو عطر نوبهاران جاري‏ست‏

عطر نفس بنفشه‏ زاران جاري‏ست‏

از مژده‏ي ميلاد تو از چشمانم‏

صد چشمه زلال سبز باران جاري‏ست‏

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۲ساعت 17:4  توسط مجیدطاهری  | 

ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید 
شب را در این بهشت الهی سحر کنید 
با زائرین این حرم الله سر کنید 
مدح رضا چو آیة قرآن ز بر کنید 
عید بزرگ شیعة آل پیمبر است 
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است 

ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن 
بر چهرة حقیقت ایمان نظاره کن 
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن 
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن 
میلاد پارة تن زهرا و احمد است 
شمس الشموس عالم آل محمد است 

این مظهر جمال خداوند اکبر است 
آیینة تمام نمای پیمبر است 
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است 
قرآن روی سینة موسی ابن جعفر است 
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این 
جان رو نما دهید که روی خداست این 

روشن هزار سینة سینا به نور او 
چشم هزار موسی عمران به طور او 
صف بسته اند خیل رسل در حضور او 
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او 
ریزد برات عفو خدا از نظاره اش 
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش 

هر قامتی که سرو لب جو نمی شود 
هر صورتی که وجه هوالهو نمی شود 
هر پادشه که ضامن آهو نمی شود 
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود 
در طوس پارة تن احمد بود یکی 
آری رئوف آل محمد بود یکی 

ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج 
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج 
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج 
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست 
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست 

گردون هماره دور زند در طریق تو 
خورشید خشت گوشة صحن عتیق تو 
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو 
خود را شمرده اند گدایان رفیق تو 
دستی که دست لطف خدا می شود تویی 
شاهی که خود رفیق گدا می شود تویی 

یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام 
فرقی نمی کند به درت شاه یا غلام 
سلطان ندیده ام ز گدا گیرد احترام 
پیش از سلام زائر خود را کند سلام 
پیوسته دست بر سر زوار می کشی 
تو کیستی که ناز گنه کار می کشی 

پاییز بوستان دل ما بهار توست 
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست 
گل بوسة امام زمان بر مزار توست 
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست 
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا 
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا

شرمنده ام از این که بپرسند کیستم 
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم 
در پرتو کرامت خورشید زیستم 
روزی که نیستم به کنار تو نیستم 
با یک دم تو صبحدم عید می شوم 
در آفتاب صحن تو، توحید می شوم 

گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت 
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت 
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت 
بی آبرو ز خاک درت آبرو گرفت 
من دور گندم کرم تو کبوترم 
ردّم نکن که از همه بی آبروترم 

ای نقش دیده و دل ما جای پای تو 
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو 
مضمون بده که از تو بگویم برای تو 
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو 
راهم بده که ذاکر ناقابل توام 
انگار اینکه خاک ره دعبل توام 

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۱ساعت 20:20  توسط مجیدطاهری  | 
أعوذُ مِن کُرُباتِ السَّواحَل المَنحوس
به چشم‌های بلاخیز شاه اقیانوس

فرار می‌کنم از کوخ‌های خاک‌آلود
به ابرهای طهورای حضرت قدّوس

 هراس وافرم از شام‌های تیره و تار
روانه کرد مرا تا حریم شمس شموس

وجوب شرعی و عقلی است این روانه شدن
برای من نه فقط! که برای گبر و مجوس

هر آنچه کرد که از زلف او جدا بشوم
گرفت باد ز دستم نتیجه‌ی معکوس

ستاره در حرمش می‌کند گدائی نور
و ماه از غم دوریش میخورَد افسوس

نوشته اند: «عَلَیک الرّفیقُ ثمّ طریق»
شروع و ختم ره عشق: یک سفر پابوس

«غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود»
از آستان رضا(ع) لحظه‌ای نشد مأیوس

خموش باش کنیسا! سکوت بانگ جرس!
خموش باش کلیسا! سکوت کن ناقوس!

سکوت، اسقف و پاپ و برهمن و خاخام!
که میرسد دم نقّاره از مناره‌ی طوس

«رواق منظر چشم من آشیانه‌ی توست»
بیا و پا بگُذار ای طبیب کلّ نفوس

بزرگ و کوچک و پیر و جوان و مرد و زن
تو با تمامی عشّاق می‌شوی مأنوس

منجّمان همه مات تلألؤات تو‌ اند
و محو صبغه‌ی فیروزه‌ای اورانوس

توئی خدای خدایان مردم یونان
که خوانده‌اند تو را در زبان خویش: «زئوس»

اگر به «خاتِم مهر طبیب‌ها» شهره‌ست
کمی ز علم تو در سینه داشت جالینوس

مناره‌های تو سرتر ز هر چه برج بلند
رواق‌های تو برتر ز قصر کیکاووس

قسم به هر چه که زیباتر است از زیبا
کبوتران تو زیباترند از طاووس

چقدر تا سر زلف تو پر زده سیمرغ
چقدر سوخته پیش قدوم تو ققنوس

شبیه خانه‌ی کعبه حریم تو امن است
گناهکارم و در مرقد تو ام محروس

«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی!»
که دست رد زدنت هست بدترین کابوس

علَی الصّباح قیامت به نعره خواهم گفت:
که من اسیر تو بودم ز عهد دقیانوس

سجاد شاکری

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۷/۰۵/۰۱ساعت 20:17  توسط مجیدطاهری  | 
کاشکی می‌شد در حرم امام رضا پر می‌زدم
مثـــلِ گــدای آشنــا، حلقه بر این در می‌زدم
اینجا پناه عالمینه                         یا حرم امام حسینه؟
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم

 

کاش می‌شد کبوتر صحن امام رضا بودم
مشغول اشک و ناله و زمزمه و دعا بودم
کنـــار ایــــوون طــلایـش             یه لحظه می‌شدم فدایش
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم

 

امام رضا هم خوبا هم بدا رو دعوت می‌کنه
نــاز گـــدا رو می‌خــره، با او رفـاقت می‌کنه
زوّارشو تحویل می‌گیره                    سـوا نکـرده می‌پذیره
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم 

 

مهـــربون مهــربونا، از همه مهربون‌تره
می‌دونه من کیَم، ولی آبرومو نمی‌بره
رخصت میده دورش بگردم              انگار که من گناه نکردم
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم 

 

غیر امام رضا، کسی ضامن آهو نمی‌شه
حتـی شتـر هم ناامید از کرم او نمی‌شه
به زائرش داده بشارت                    سه مرتبه میاد زیارت
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم

 

بـس‌کــه آقــا مهــربونه بــه من زیادی رو داده
می‌خواسته رسوام نکنه هی به من آبرو داده
مهربونه به روم می‌خنده             به روی کسی در نمی‌بنده
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم

 

خــــدا کنــــه اجـــــازۀ عــــــرض ارادتم بده
به این ارادت شب و روز همیشه عادتم بده
یه شب در این حرم بمونم                  بالای سر نماز بخونم
رضا گل و باغ و بهارم
رضا همه دار و ندارم
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۱۵ساعت 19:49  توسط مجیدطاهری  | 
ازخاک کفش داریِ تان می‌توان گرفت

عزت برای روز قیامت اباالحسن!

خُدّام کفش داری ِتان اذن می‌دهند

ما را برای وقت شفاعت ،اباالحسن !

.......

چشمم که ازضریح شما چشم می‌گرفت

می خواست تا که شاهد قدسی ببیندَش

حاجت بهانه بود که بالای اشک ها

گلچین بدون جرم و گناهی بچیندَش

.........

نیت اگر چه دائماً از یاد می‌رود

دائم ولی خداست به دل، جان من رضاست

با بوسه‌های دور درآن موج ازدحام

نقش ضریح گشت که ایمان من رضاست

.........

با اینکه دست خالی و درخواب آمدم

برگشتم از همان در وبیدار درحرم

دل تنگ آمدم که به  میقات خوانی ام

احرام بسته ام شوم احضار در حرم

.......

اینجا اگر که تشنه و با درد آمدم

دردم دوا و سائل سیراب می‌شوم

گاهی به پشت پنجره فولاد می‌روم

از سوز تشنگان حرم آب می‌شوم

.......

اینجا زنی  نشسته و با قلب پُرامید

طفلی دخیل بر حرم یار کرده است

یا یک جوان عاشقی از شهرهای دور

پای پیاده، رهرو ِ دلدارکرده است!

.......

نزدیک حوض مثل کبوتر نشسته است

آبی ودانه ای و گذرنامه ای و باز

درهای آسمان همه گویا گشوده شد

تا سوی کربلای حسینی بَرَد نماز

.....

شب‌ها رقیه‌ها همگی جمع می‌شوند

در روضه ، روضۀ لب عطشان گرفته اند

لب تشنه در حضور طبیب رئوف ِ ما

گریان به قلب سوخته درمان گرفته اند

.......

هر دفعه جان من به خراسان مُشرّف است

اشکم درانتظار زیارت به کربلاست

فرموده اند اشک فقط درغم حسین

بانی اشک من بخدا حضرت رضاست

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۲۳ساعت 19:50  توسط مجیدطاهری  | 

کلامش نور ، فعلش خیر ، نامش دلنشین باشد
دلیل عالم ایجاد باید اینچنین باشد
یکی از معجزات حضرت موسی بن جعفر اوست
علی سوم و دست خدا در آستین باشد

هوالاول هوالاخر هوالظاهر هوالباطن
رضا آئینه ی فضل امیرالمومنین باشد “

رضی الله عنهم و رضوا عنه است” شأن او
به قرآن بهترین مصداق آیات مبین باشد
حدیث سلسله پای دلم را قرص و محکم کرد
ولای حضرتش تنها مرا حصن حصین باشد
شبیه تک تک اجداد خود باب نجاتم شد
نخی از ریشه ی سجاده اش حبل المتین باشد
به جز او چه کسی با حسن رفتار و صمیمیت
سر هر سفره با جمع غلامان همنشین باشد ؟؟
کجا رد میکند از محضر خود سائلانش را
کسی که دامنش باب الحوائج آفرین باشد
ادب شرط قدم برداشتن در نزد آقایی ست
که دربان حریمش حضرت روح الامین باشد
شکوه بارگاهش را که دیدم با خودم گفتم
بهشتی هم اگر روی زمین باشد همین باشد
از اینجا دل به سوی آسمانها راه پیدا کرد
حریمش مهبط الوحی و به نوعی مهد دین باشد
تلاقی میکند اینجا نگاه سائل و سلطان
چرا که آستان اش نقطه ی عطف زمین باشد
گره وا میشود از کارها با یک “امین الله”
به قدر یک سر سوزن اگر در دل یقین باشد
اگر مولا سراغم را نگیرد روز وانفسا
بدون شک حسابم با کرام الکاتبین باشد
منِ بد را ضمانت میکند جای تعجب نیست
تعجب میکنم روزی اگر که غیر از این باشد
همیشه وقت پابوسی تمام ترسم از این است
مبادا این زیارت…این سلام آخرین باشد
کسی از عهده ی مدح و ثنایش بر نمی آید
همیشه سهم بیت آخر من نقطه چین باشد

علیرضا خاکساری

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۱۱ساعت 18:37  توسط مجیدطاهری  | 

یم توحید! گوهر آوردی
شجر نور! نوبر آوردی
مه ذیقعده! چشم ما روشن
که ز خورشید بهتر آوردی
نجمه، ای مادر امام رضا
تو علی یا پیمبر آوردی
پسری بهتر از همه پدران
بهر موسی‌بن‌جعفر آوردی
حرم الله را چو بنت اسد
حجةالله اکبر آوردی
نام فرزند خود علی بگذار
تا ببینند حیدر آوردی
چارده روح پاک را امشب
در یکی پاک‌پیکر آوردی
این پسر مثل مادرش زهراست
پــارۀ پیکـر رسـول خـداست

بند دوم


آفرینش تن است و او جانش
پدر و مادرم به قربانش
چشم حور و ملک به ماه‌ رخش
دست جن ‌و بشر به دامانش
می‌زند بوسه موسیِ جعفر
بر سراپای همچو قرآنش
گوهر هفت ‌بحر نور است این
که بوَد چار درّ غلطانش
پورموسی که بحر عرض ادب
آید از طور، پور عمرانش
ملک هستی بوَد مدینۀ او
قلب امکان بوَد خراسانش
پی عرض سلام از دل کوه
سنگ آید به سوی ایوانش
می‌گریزد شتـر ز قربانگاه
تا که آرد بر این مزار پناه


بند سوم

بوی ریحان و عطر و عود آمد
روح توحید در وجود آمد
گوش جان را به لحن جبراییل
برهمه خلق این سرود آمد
که جمال خدا تجسّم یافت
غیب درکسوت شهود آمد
با طلوع مه جمال رضا
هرچه پیدا نبود و بود آمد
"ماه احمد به دامن نجمه
با جمال خدا فرود آمد
ذات خالق به خویش تحسین کرد
خلقت آن لحظه درسجود آمد
عید میلاد ضامن آهوست
که به وی از خدا درود آمد
مرحبا نجمه احمد آوردی
هم علی هم محمّد آوردی

بند چهارم

به چنین ماه‌ و منظرش صلوات
به جمال مُنورش صلوات
نجمه آورده جان پاکی را
که به جسم مُطهرش صلوات
هم ز خالق سلام بر پدرش
هم زخلقت به ‌مادرش صلوات
هم به ریحانه‌اش جواد درود
هم به معصومه خواهرش صلوات
هم ز پیغمبران سلامش باد
هم ز آل پیمبرش صلوات
هم به ‌آن هفت‌ یم‌‌ که‌ دُرّش اوست
هم به آن چارگوهرش صلوات
هم حسین و حسن ثناگویش
هم ز زهرا و حیدرش صلوات
عقل در شرح و وصف او مانده
مصطفـی پـارۀ تنش خوانـده

حاج غلامرضا سازگار، وب سایت نخل میثم، با حذف 8 بند

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۰۹ساعت 23:51  توسط مجیدطاهری  | 

مژده ای اهل رضا، روی رضا پیدا شد

جلوۀ حُسن الهی به فضا پیدا شد

ضعفا! روی به گلزار ولایت آرید

که گل روی معین الضّعفا پیدا شد

غنچۀ نجمه به دامان سحر گاه شکفت

بوی گل در نفس باد صبا پیدا شد

علوی طلعت او آینۀ حُسن خداست

بر همه آینۀ حسن خدا پیدا شد

موسی آن طلعت نادیده که در طور ندید

صبحدم در حرم موسی ما پیدا شد

جلوۀ باطن اسرار نهان را نگرید

به خدا آینۀ غیب نما پیدا شد

جان فشانید که جانان دو عالم آمد

درد آرید که ناگفته دوا پیدا شد

نجمه را نجمه نخوانید خدا می داند

این سپهری است کز او شمس ضحی پیدا شد

به دعا دست بر آرید چرا خاموشید

قبلۀ حاجت ارباب دعا پیدا شد

کعبۀ جان به حرم خانۀ موسی آمد

یا که در مروۀ دل، نور صفا پیدا شد

سورۀ فتح بخوانید علی می آید

آیت صبر بیارید رضا پیدا شد

اهل ایران همه جان از پی ایثار آرید

که ولی نعمت و مولای شما پیدا شد

کیمیائی نظری آمده کز یک نگهش

از درون سیه سنگ، طلا پیدا شد

اختر برج ولایت چه مبارک سر زد

ماه افلاک ولایت چه بجا پیدا شد

گر چه گفتند که در خوف و رجا باید بود

خوف از خویش برانید رجا پیدا شد

ای زغم خسته برو غصّه به دریا افکن

ای گره بسته بیا عقده گشا پیدا شد

برق رحمت زد و اوراق غضب را سوزاند

قلم عفو پی محو خطا پیدا شد

نقش شیر از نگهش شیر ژیانی گردید

بی عصا معجز موسی و عصا پیدا شد

نه به محشر نه به برزخ نه به میزان نه صراط

این چراغیست که نورش همه جا پیدا شد

لالۀ آرزوی آل محمّد (ص) رویید

گوهر گمشدۀ اهل ولا پیدا شد

تا چو (میثم) به درش دست گدائی نگرفت

کس ندانست در این خانه چه ها پیدا شد

 

حاج غلامرضاسازگار-وب سایت نخل میثم-(باحذف3 بیت)

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۶/۰۵/۰۹ساعت 23:35  توسط مجیدطاهری  | 
دل پر از بهونه ی من – کبوتر گنبد طلاته
تموم زندگیم آقا جون – بسته به یک نیمه نگاته
خونه ی قشنگت آقا – پره از شور و هیاهو
پایتخت کشور ماست – حرم ضامن آهو
امام رضا امام رضا جان 4
—-------
یه جرعه از حوض گهر شاد – حل تموم مشکلاته
قرار امشبم باهاتون – تو صحن اسماعیل طلاته
خدا از ازل که وقتی – ورق علم و رقم زد
تو شدی باب علوم و – عالم آل محمد
امام رضا امام رضا جان 4
—---—
لطف و وفا و مهربونی – هزار ساله توی چشاته
بال ملائک الهی – به زیر پای زائراته
خدا رو شکر که شدی تو – توی کشور ما مهمون
حرم تو و خواهرت - بهترین نقطه ی ایرون

امام رضا امام رضا جان  4

(ازکانال@m_ruhi با تغییر)

 

فایل صوتی

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۵/۰۵/۲۲ساعت 19:11  توسط مجیدطاهری  | 
شمیم جنت می وزه از حرم قدس خراسان
پیچیده توی همه عالم نغمۀ رضارضا جان
عشق من ایوون طلا رضا رضا
ای عالم آل عبا رضا رضا
نمی شوم از تو جدا رضارضا
جانم علی موسی الرضا رضارضا
—---—
شورقیامت کرده برپا نوای نقاره خونه
بازازعنایت داده حاجت بسکه آقا مهربونه
امیروادی وفا  رضارضا
تو پایۀ ارض و سما رضارضا
دست من و بگیر شما رضارضا
جانم علی موسی الرضا رضارضا
—-------
پاشیم دوباره راه بیافتیم همگی بریم به مشهد
یه کارت دعوت بنام ما آقامون امام رضا زد
پیش خدا عزیزترین رضا رضا
حلقۀ هستی را نگین رضا رضا
مشعل انوار یقین رضا رضا
جانم علی موسی الرضا رضارضا

 

فایل صوتی

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۵/۰۵/۲۲ساعت 17:40  توسط مجیدطاهری  | 

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

ای رُخَت چشمۀ خورشید رضا                                         مهر تو مایۀ امید رضا
قبلۀ اهل محبت حرمت                                                  کعبۀ عشق سیه پوش غمت
باز در سینه  شکسته است دلم                                      در عزای تو نشسته است دلم

(راوی)می گوید: موقع شهادت امام رضا(ع)،  مأمون (علیه اللعنه) از راه رسید و گریه کنان به بالین آمد و شروع به گفتگو با امام کرد ( این را بگویم می خواهم دلها را ببرم کربلا) حضرت تنها یک مطلب به آن ملعون فرمود (به این مضمون):« ای مأمون! جان تو وجان فرزندم جواد » برای همین علاقه است که گفته اند هرکس حاجت دارد امام رضا(ع) را بحق جوادش قسم بدهد)؛ اینجا امام رضا (ع) قبل ازاینکه بی حرمتی به جوادش شود سفارش او را کردند؛ چراکه حتماً می دانستند امام حسین(ع) را به همین نحو آزردند (لایوم کیومک یا اباعبدالله) کربلا هنوز او را نکشته بودند که به خیمه هاش حمله ور شدند، حضرت وقتی این صحنه را دیدند به شمر فرمودند« من با شما می جنگم شما با من ، زنها که تقصیری ندارند» شمرلعین هم رو به سپاه کرد ودستور داد حالا همه به حسین حمله کنید وکار پسرفاطمه را تمام کنید؛ آنقدردشمن به آقا حمله کرد تا تمام بدنش پر از زخم شد.

یکی بانیزه اش از پشت می زد      یکی باچکمه و بامشت می زد

خودم دیدم سنان دائم الخمر        حسینم را به قصد کُشت می زد

فایل صوتی

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۵/۰۱/۱۴ساعت 22:5  توسط مجیدطاهری  |