#غزل

از خیر قَدَر، قضا گذشته
کار دلم از دعا گذشته
شب‌های بلند بی عبادت
در حسرت ربّنا گذشته
سلطان شده روز بعد، هر کس
از کوی تو چون گدا گذشته
گیرم که گذشت آه از حال
حالا چه کنیم با گذشته
طوری ز خطای ما گذر کرد
ماندیم ندیده یا گذشته
تصمیم به توبه تا گرفتم
فرمود گذشته‌ها گذشته
هر جا که رسید گریه کردیم
آب از سرِ چشم ما گذشته
در راه نجات امّت خویش
از خون خودش خدا گذشته
میخی که رسیده از مدینه
از سینۀ کربلا گذشته
یک تیر به حلق اصغرت خورد
از حنجر او سه تا گذشته
وا شد دهن کمان و حرفش
از گوش، هجا هجا گذشته
از روی تن تو یک نفر نه!
یک لشکر بی‌حیا گذشته
عباس کجاست تا ببیند
بر خواهر او چه‌ها گذشته

✍️ابوالفضل عصمت پرست

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۲/۰۹/۱۸ساعت 7:11  توسط مجیدطاهری  | 

🌺سرود سه مولود🌺
ماه شعبان شد بی قرار
از قدوم سبز نگار
سومین روز آمد ز راه
خنده زد ماه من سه بار
مدینه شد سوره ی محمدی
یک یک آیند آیه های احمدی
از قرآن جانفزای سرمدی
یا ثارالله آمدی خوش آمدی(۳)
بی دریغ آمد یار عشق
جان نثار دربار عشق
ساقی دشت کربلا
تکسوار بازار عشق
ام البنین مه گرفته روی دست
گوئی علمداری آمد از الست
که پشت هر دشمنی از او شکست
ابوفاضل آمدی خوش آمدی(۳)
شکرلله از این برات
داده حق چون آب حیات
آمده زین العابدین
تا عبادت گردد نبات
فصل باران و طراوت آمده
آئینه ی روح و رحمت آمده
مرد دعا و عبادت آمده
ابن الحسین آمدی خوش آمدی(۳)


#مجید_طاهری

+ نوشته شده در  شنبه ۱۴۰۱/۱۲/۰۶ساعت 17:21  توسط مجیدطاهری  | 

‍ شعر پنج میلاد ماه شعبان 

🌺🌺🌺🌺🌺🌺

رستخیزشادمانی ماه شعبان آمده
آیۀ انا فتحنا جان قرآن آمده
صبح سوم، از ره یا نور و یا قدوس ها
آیۀ سوم ز آیات درخشان آمده
مهر تابیده ز انوار علی و فاطمه
تا حسین از عرش حق بر روی دامان آمده
بی قرینی مه جبینی از تبار پاکها
نورهستی آفرینی، رکن تبیان آمده
زهرۀ ازهر بتابد، ماه از او نور گیرد
از حسین آرام یابد تا به امکان آمده
صبح چهارم آمده پروانه ای از باغ وصل
تا شود او شمع جمع اهل ایمان آمده
نام او هم قافیه با یاس، عباسِ حسین
با دلی اردیبهشتی مثل باران آمده
آمده در دست گیرد پرچم الله را
در میان معرکه بر عهد و پیمان آمده
با وجودش تا قیامت می‌تراود کربلا
تا رود بی دست علیین انسان آمده
صبح پنجم جوشش زمزم به یارب شد فزون
آنکه بود از ابتدا مشهور عرفان آمده
زندگی اش یک صحیفه بود از مشق دعا
او علی دست و علی هست و علی سان آمده
مقتدای سالکان و مبتدای ساجدان
هم به عاشوراییان تا حشر برهان آمده
ماه شعبان، روز روزش شربت و شیرینی است
هریکی بر غم هزار امضای پایان آمده
شاد صبح یازده از ماه، دارد مژده ای
که علی اکبر ز لیلا در گلستان آمده
روزگار از این جوانه شد جوان و سرو قد
بر جوان الگوست او آنکه مسلمان آمده
خَلق رویش، خُلق و خویش، رزم و بزمش احمدی
با دوای روضه بر مردم به درمان آمده
شاد صبح پانزده از ماه، روی سامره
شد شکوفا چون بهاران، لیک پنهان آمده
حضرت مهدی موعود آنکه بود و باید است
جان جانان صاحب عصر و دل و جان آمده
دین و دل هر دو خراب است از غیابش در دو چشم
او که قرآن گفت از حق، بهر عمران آمده
نیمۀ شعبان نسیمی از سرکویش رسید
چشم واکن تا ببیند دیده طوفان آمده
خندۀ گل خواندن بلبل بگوید آشکار
شعر جانبخش تو طاهر! جان دیوان آمده
 
مجیدطاهری

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۴۰۰/۱۲/۱۵ساعت 22:27  توسط مجیدطاهری  | 

اى گل، گل پرور ام البنین
سومین شیر امیرالمؤمنین
خالق احساس، اى روح ادب
اى امیر عشق، اى عشق آفرین
صد هزاران ماه از هفت آسمان
نور گیرند از تو اى ماه زمین
اى بزرگى، خاكسار مقدمت
اى شرف در محضرت ویران نشین
اى به انگشت ولا، انگشترى
اى میان حلقه‏ ى عصمت نگین
پنج معصوم خدا بوسیده‏ اند
بارها این دستهاى نازنین
سوره ‏ى عشق نماز كربلا
پاسبان خیمه‏ ى ناموس دین
اى به تو چشم امید عالمین
سیّدى یا كاشف‏ الكرب الحسین
با نگاهى از همه دل مى ‏برى
غارت دل مى‏ كنى با دلبرى
زیر پر، بهر تبرك جبرئیل
از مهار ناقه ‏ات برده پرى
رقص تیغت در شجاعت بى ‏نظیر
در رگت جارى است خون حیدرى
واى مقیاس تو و سلمان كجا
با نگاه خویش سلمان پرورى
اى نگاه آل هاشم سوى تو
در وفا آئینه دار كوثرى
میر و سردار سپاه عترتى
هم علمدارى و هم آب آورى
بر مقامت غبطه دارد هر شهید
روز محشر آبروى محشرى
اى به تو چشم امید عالمین
سیدى یا كاشف‏ الكرب الحسین
از فروغت عشق معنا مى ‏شود
قطره از لطف تو دریا مى ‏شود
سایه ‏اى از قامت رعناى تو
در بهشت عدل طوبى مى ‏شود
تا در این بیت العزاى تو حسین
  جان فشانم از براى تو حسین

شاعر؟

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۲۶ساعت 20:5  توسط مجیدطاهری  | 

 

#مثنوی
#توسل_به_پنج_باب_الحوائج
#وزن_فاعلاتن_مفاعلن_فع_لن
🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲🤲

جمله باب الحوائجند ایشان
هر یکی هل اتی علی الانسان

ما گرفتار رنج دورانیم
در حوائج همیشه می مانیم

دست بر دامنیم چون سائل
بین طوفان و چشم بر ساحل

ناله ها می کنیم یا زهرا
حق مولا نگاه کن ما را

وقت امن یجیب ای مادر
جرعه ای بخش آخر از کوثر

اهل این خانه درد می فهمند
زخممان را به مهر می بندند

تا سحر گریه کارمان شد شب
دستمان را بگیر یا زینب

ای نشسته نماز شب خوانده
بازکن در به روی درمانده

چشم بر دستتان که می دوزیم
بر حسینت چو شمع می سوزیم

حاجتم ای خدا گلوگیر است
حق ششماهه اش قسم دیر است

تیر صدشعبه بر گلو خواهم
تشنه ام تشنه ام عمو خواهم

یا اباالفضل کن علمداری
خم شده این کمر نما یاری

خیمه ها منتظر که برگردی
خیمه زن! ای پناه هر دردی

هرکه امروز آه ها دارد
یا که خانه به چاه ها دارد

راه هرگز نمی نماید گم
آیه ها خوانده است تا هفتم

این عدد می گشاید از او بند
یا خودش یا هزارها فرزند

جان پناه ست کاظم ست آقاست
در سیه چال گرچه او تنهاست

ای خدا دل شکسته ام رحمی
شافعم اوست خسته ام رحمی

قلب احمد شفیع و اقبالش
بر گدا رحم می کنند آلش
🤲🤲🤲🤲🤲


#مجید_طاهری
۱۷ آذر۱۳۹۹

+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۹/۰۹/۱۷ساعت 13:31  توسط مجیدطاهری  | 

 

وزن عروضی: مستفعلن   مستفعلن    فعولان

---------------------

ای بی نهایت در وفا اباالفضل

در تابعیت مقتدا اباالفضل

 

استاد دانشگاه مخلصینی

شایسته ای بی مدعا اباالفضل

 

سقای آب آور به یک جهانی

لب تشنگان را رهنما اباالفضل

 

سردار در اجرای حق ، مقاوم

تا آنکه گشتی سرجدا اباالفضل

 

انا هدیناه السبیل قرآن

بگرفته در راهت صلا اباالفضل

 

نزدت امان نامه ز مکر دشمن

شد یک مصیبت یک عزا اباالفضل

 

از راه محبوبت که می تواند؟

گردانَدَت یک دم سوا اباالفضل

 

دلگرمی زینب امید حیدر

کردی خروش از ابتدا اباالفضل

 

از کودکی تمرین جان سپاری

تکرار هر روز شما اباالفضل

 

والله ان قطعتموا یمینی

خواندی و گردیدی فدا اباالفضل

 

انی احامی حفظ دین شعارت

یک تن ولی فرقت دوتا ابالفضل

 

دردت هماره درد دین به سینه

این گشت درد بی دوا اباالفضل

 

دستت جدا شد یک دم از ولا نه

ای پاسبان مرد ولا اباالفضل

 

خالی نگردد مشکت از ولایت

نوشانده ای هر که سزا اباالفضل

 

هر دردمندی می کند توسل

باب الحوائج گشته یا اباالفضل

 

با چشم زخمی می کنی عنایت

پیداست در دستت شفا اباالفضل

 

ای مبتدا بر انتظار عالم

هر منتظر دارد ندا اباالفضل

 

عباس خواهان، کودکان، شده بر

مهدی شناسان پیشوا اباالفضل

 

«طاهر» رها کن علم و عقل و دانش

مستی فزا در روضه با اباالفضل

(مجیدطاهری)

تاسوعای 1442ق-1399

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۰۹ساعت 12:29  توسط مجیدطاهری  | 

 

حضرت عباس (علیه السلام)
#تاسوعا
#غزال

ای ماه اختر چشم
ای آنکه داری جلوه از شمس الضحی درچشم

یاسید البَتّال
برما بیانداز از کرم فرزند حیدر، چشم

با رایت العباس
مجذوب رقص پرچم تو می‌شود هر چشم

زینب دعایت کرد
از خیمه‌ها رفتي تو، میدان شد سراسر چشم

تا ازحرم رفتی
تنها به سویت دوخت با امید دلبر ،چشم

از خیمه ها جان رفت
الگوی رزم مالک اشتر به میدان رفت

تاپر درآوردی
یک مرتبه درقلب دشمن سر درآوردی

خونت به جوش آمد
وقتی زره را ازتنت دیگر درآوردی

خورشید حیرت را
با جذبه ات از جانب خاور در آوردی

سرها زمین افتاد
تادست بردی در کمر خنجر درآوردی

یک یا علی گفتی
در دم، پدر از دشمن حیدر در آوردی

با این رشادت ها
کُفر سپاه کُفر را آخر در آوردی

این قوم نامردند
در اوج تنهایی تو را هم دوره ات کردند

دنیا به هم ریخت
افتادی از مرکب حرم درجا به هم ریخت

تاکه برادر را
با ناله ای کردی صدا مولا به هم ریخت

ای وای از این ماتم
ارباب دیرآمد تن سقا به هم ریخت

پاشیده از هم ،سر
آخر عمود آهنین سر را به هم ریخت

هم قد اصغر شد
از بس که زیر نیزۀ اعدا به هم ریخت

کار حرم پیچید
در خیمه ها هم زینب کبری به هم ریخت

 

#مهدی_قاسمی

بایک حذف

منبع:کانال شعر شیعه

+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۲/۱۷ساعت 15:55  توسط مجیدطاهری  | 

یکی از مکانهای قدیمی که مثل سقاخانه ها، یادآور حضرت عباس(علیه السلام) بوده سقانفار است.
«سقانفار سقانپار یا سقاتالار آلونک‌ها یا اتاقک‌هایی هستند که در استان مازندران در شمال ایران برای استفاده‌های گوناگون ساخته می‌شوند.
سقانفارها که بیشتر در کنار حسینیه‌ها، مساجد یا محوطه گورستان‌ها ساخته می‌شدند معمولاً موقوفه ابوالفضل بودند که ثروتمندان از آن برای شرکت در مراسم سوگواری استفاده می‌کردند.
قسمت بالای این مکان محل قرارگیری نوحه‌خوان بوده‌است و در قسمت پایین به مردم چای داده می‌شد. به این وسیله متولیان مراسم عزاداری سعی می‌کردند به این وسیله شرایط حضور مردم در بیرون مسجد و حضور آنها برای برگزاری مراسم را به نوعی فراهم سازند. طبقه زیرین گاهی بنای محصور و گاه تشکیل شده از پایه‌های قطور چوبین است.
سقانفارها با مواد و مصالح چوبی ساخته می‌شود و عمده کارکرد این بناها که به یاد ابوالفضل (ملقب به سقای دشت کربلا) ساخته شده‌اند در ایام ماه محرم و عزاداری‌های مربوط به این ماه است. سقانفارها که معمولاً دو طبقه‌اند، از طریق پلکان‌های چوبی از پایین به طبقة بالا راه دارند. طبقه اول آن مکانی است که معمولاً زنان محلی در آن جمع شده و عزاداری می‌کنند. و در طبقه دوم هم مردان در طول شب‌های عزا و دهه اول ماه محرم به عزاداری می‌پردازند.
از معروف‌ترین سقانفارهای مازندران می‌توان به «کیجا تکیه» در شهر بابل، «شیاده» و «کبریاکلا» در اطراف بابل و «آهنگرکلا»، «زرین‌کلا» و «هندوکلا» در آمل اشاره نمود.»

منبع : ویکی پدیا

 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۸/۱۲/۲۵ساعت 23:16  توسط مجیدطاهری  | 
سجاد یعنی حق و حق در بر گرفتن
از کربلا پیکار را از سر گرفتن
سجاد در سجادۀ اشک و مناجات
یعنی به سوی یار باید پر گرفتن

#مجید_طاهری
 


خورشید حسینی  از افق تا آمد
کشتی نجات او به دریا آمد
مهتاب که سر زد از جمال عباس
باب همه حاجات به دنیا آمد

#مجید_طاهری


برچسب‌ها: اشعارمجیدطاهری
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۲۲ساعت 14:35  توسط مجیدطاهری  | 
به بهانه ی درگذشت شاعر این شعر ، مرحوم زرويي در وصف قمر بني هاشم(علیه السلام):

شراره می‌کشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟
قلم که عود نبود،آخر این چه خاصیتی ست
که با نوشتن نامت شود معطر دست؟
حدیث حُسن تو را نور می‌برد بر دوش
شکوه نام تو را حور می‌برد بر دست
چنین به آب زدن، امتحان غیرت بود
وگرنه بود شما را به آب کوثر دست
چو دست برد به تیغ، آسمانیان گفتند:
به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟
برای آن‌که بیفتد به کار یار، گره
طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست
چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست
شد اسب، کشتی و آن دشت، بَحر و لنگر دست
بریده باد دو دستی که با امید امان
به روز واقعه بردارد از برادر دست
فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر
چنین معامله‌ای داده است کم‌تر دست
صنوبری تو و سروی، به دست حاجت نیست
نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست
چو شیر، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد
به حمل طعمه نیاید به کار، دیگر دست
گرفت تا که به دندان، ابوالفضایل مشک
به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست
هوای ماندن و بردن به خیمه، آبِ زلال
اگر نداشت، چه اندیشه داشت در سر، دست؟
مگر نیامدنِ دست از خجالت بود
که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر، دست
به خون چو جعفر طیار بال و پر می‌زد
شنیده بود: شود بال، روز محشر، دست
حکایت تو به ام‌البنین که خواهد گفت
وزین حدیث، چه حالی دهد به مادر دست؟
به همدلی، همه کس دست می‌دهد اول
فدای همت مردی که داد آخر دست
در آن سموم خزان آن‌قدر عجیب نبود
که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست
به پای‌بوس تو آیم به سر، به گوشه‌ی چشم
جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست
نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای
نه افتخار زیارت دهد مکرر دست
***
به حکم شاه دل ای خواجه، خشت جان بگذار
ز پیک یار چه سرباز می‌زنی هر دست؟
به دوست هر چه دهد، اهل دل نگیرد باز
حریف عشق چنین می‌دهد به دلبر دست

@amoozeshmaddahi

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۹/۱۱ساعت 14:0  توسط مجیدطاهری  | 
نام سقا دیده ها را خوب گریان می کند
دیده ی پر اشک را سقا چراغان می کند
او بُود باب الحسین ذُخر الحسین عبد الحسین
عالمی را بر در ارباب مهمان می کند
هر که می گوید حسین آغوش بگشاید بر او
بر دل سینه زنان لطف فراوان می کند
دست داده تا بگیرد دست هر افتاده را
این ابوالفضل است بر ما لطف و احسان می کند
" خلق می دانند در بهدار ی قرب حسین
دردها را بیشتر عباس درمان می کند"
مادرش ام البنین هم ضامن عشاق اوست
در قیامت شیعیان را شاد و خندان می کند
دست او بر دست زهرا روز محشر دیدنی ست
دست او مشکل گشایی از محبان می کند
پیش او از معجر زینب سخن گفتن خطاست
این سخن عباس را زار و پریشان می کند
سی شب ماه محرم باید از عباس گفت
گفتن از او لطف مهدی را نمایان می کند
شاعر:جواد حیدری

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۷/۱۹ساعت 8:50  توسط مجیدطاهری  | 
پور حیدر با شجاعت رو به دریا می کند

قهرمان صف شکن همواره غوغا می کند

هیچ می دانی چرا سقا به لب آبی نزد

دید با حسرت به او زهرا تماشا می کند

(امیرعلی میکائیل زاده)

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۷/۰۱/۲۶ساعت 11:16  توسط مجیدطاهری  | 

میلاد حضرت ابوالفضل (ع)

 

سپاه عشق را یار آفریدند                                   وفا را طرفه معیار آفریدند

گلی خوشتر ز باغ آفرینش                                 برنگ و بوی دادار آفریدند

سپهر  عزم و ایمان خلق کردند                           محیط عشق و ایثار آفریدند

بشارت باد انصار خدا را                                     که عباس علمدار آفریدند

زهی حسن و زهی خلق و زهی خو                    محمد (ع) را دگر بار آفریدند

علی دست خدا را دست و بازو                          خدا را میر انصار آفریدند

یگانه یوسف مصر بقا را                                     به نقد جان خریدار آفریدند

نه یک مه ، صد فلک خورشید توحید                   به یک گل بلکه گلزار آفریدند

تعالی الله زهی مهر و زهی قهر                         که با هم جنت و نار آفریدند

ادب را ، عشق را ، صدق و صفا را                       به یک تابنده رخسار آفریدند

                                  چراغ و چشم خیرالناس آمد

                                    خداوند ادب عباس آمد

محیط عصمت و تقوی گهر زاد                                     سپهر عفت و ایمان قمر زاد

ز خلقت می رسد آوای تبریک                         که ناموس خدا امشب پسر زاد

سلام حق بر آن مادر که امشب                      پسر با قدر و اجلال پدر زاد

به هر شور آفرین شور آفرین شد                     زهر پاکیزه جان پاکیزه تر زاد

خریدار بلای کربلا را                                       بی ایثار چشم و دست و سر زاد

تحیت از خدا این شیر زن                               که بر شیر خدا شیری دگر زاد

زمینی خوانمش یا آسمانی                           ملک آورده این زن ، یا بشر زاد؟

درخت  آرزوی مرتضی را                                 برای ظهر عاشورا ثمر زاد

خدا را بین خدا را بین خدا را                           که او مرآت حی دادگر زاد

علی را سوره انا فتحنا                                  خدا را آیت فتح و ظفر داد

                              تمام کربلاها گشته گلشن

                        حسین بن علی چشم تو روشن

جمال حق ز سر تا پاست عباس                     به یکتائی قسم یکتاست عباس

شب عشاق را تا صبح محشر                         چراغ روشن دلهاست عباس

اگر چه زاده ام البنین است                             ولیکن مادرش زهراست عباس

خدا داند که از روز ولادت                                امام خویش را میخواست عباس

بشوق دست و سر ایثار کردن                         ز طفلی خویش را آراست عباس 

 علم در دست ، مشک آب بر دوش                   که هم سردار و هم سقاست عباس

بنازم غیرت و عشق و وفا را                             که عطشان بر لب دریاست عباس

هنوز از تشنه کامان شرمگین است                   از ان در علقمه تنهاست عباس

نه در دنیا بود باب الحوائج                                 شفیع خلق در عقباست عباس

چه باک از شعله های خشم دوزخ                     که در محشر پناه ماست عباس

                             شفیعان چون به محشر  روی آرند

                                 بریده دست او همراه دارند

کرامت قطره آبی از یم اوست                          بزرگی خاکسار مقدم اوست

شجاعت آفتاب عرصه رزم                                شهامت سایه ای از پرچم اوست

پدر بوسیده دستش در ولادت                          برادر تا شهادت همدم اوست

کسی را که علی بازو ببوسد                                   جهان گر وصف او گوید کم اوست

سزد کوثر گریبان را زند چاک                                    برآن سقا که چشم او ، یم اوست

بخونی کز دو چشمش ریخت سوگند                          دل ما خانه درد و غم اوست

امام عالم عشق است عباس                          که برتر از دو عالم ، عالم اوست

به عطر باغ رضوانم چه حاجت                          که رویم را غبار ماتم اوست

بزخم پیکر او گریه باید                                             که اشک دیده ما مرهم اوست

بیاد کعبه دل تشنه جان داد                             که چشم اهل عالم زمزم اوست

                             سرود وصل در موج خطر خواند

                        نماز عشق را بی دست و سر خواند

  ز مینای محبت شد چنان مست                     که بگذشت از سرو چشم و تن و دست

 به غیر از دوست چیزی را نمی دید                           که تیر دشمنش بر دیده بنشست

ز بس بار فراقش بود سنگین                                     امام صابران را پشت بشکست

مرا استاد درس دوستی اوست                       که از خود شد جدا ، با دوست پیوست

همه عمر از ولادت تا شهادت                                    بشوق دست دادن بود سرمست

بدامان پدر بگشود دیده                                  در آغوش برادر چشم خود بست

از آن بوسید مولا دست او را                            که بودی دست یک رزمنده آن دست

برون شد تشنه از دریا که میدید                       نگاه فاطمه بر دست او هست

ادب بنگر که پیش پای زینب                             سپند آسا ز جای خویشتن جست

حقیقت را بخاک عشق میدید                                    که دنیا بود پیش دیده اش پست

                         به پای عشق جانان ریخت هستش

                             برادر چون پدر بوسید دستش

علی را بوسه بر ان دست نیکوست                  که افتد از بدن در مقدم دوست

بنازم دست آن سقا که آبش                                     سرشک دیده و خون دو بازوست

سر افرازان عالم خاک پایش                            که دست اهل دل بر دامن اوست

ز دریا شتنه بیرون شد ، که او را                      هزاران خضر عطشان بر لب جوشت

نشاید دم زدن از وصف عباس                          که زین العابدین او را ثنا گوست

حسینش در شب میلاد دل برد                        که از طفلی نمی گنجید در پوست

میان کشتگان در ماتم وی                               پریده رنگ وجه الله از روست

بخون بازوان بنوشت بر خاک                           که مقتل خوشتر از گلزار مینوست

نگردانید رو از کعبه عشق                              مزارش قبله دلها ز هر سوست

بدستش ماند نقش بوسه یار                                   که هر چیزی بجای خویش نیکوست

                                  امامان در عزایش اشکبارند

                              شهیدان بر مقامش رشک دارند

 
 
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۶/۰۹/۲۱ساعت 10:3  توسط مجیدطاهری  | 

بر لب آبم و از داغ لبت می میرم

هر دم از غُصّۀ جانسوز تو آتش گیرم

مادرم داد به من درس وفاداری را

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم

گاه سردار علمدارم و گاهی سقّا

گه به پاس حرمت گشت زنان، چون شیرم

سعی ها کرد عدو تا کُنَدَم از تو جدا

با وجودت که تواند که کند تسخیرم

در نگاه غضب آلودۀ من دشمن دید

که چو شیری من ازین جیفۀ دنیا سیرم

بوتۀ عشق تو کرده است مرا چون زرِ ناب

دیگر این آتش غم ها ندهد تغییرم

گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است

از خزان تو دگر ای گل زهرا پیرم

سعی بسیار نمودم که کنم سیرابت

گشتم آخر خجل از کوشش بی تأثیرم

اکبرت کشته شد و نوبتم آخر نرسید؟

سینه ام تنگ شد از بسکه بُوَد تأخیرم

غیرتم گاه نهیبم زند از جا برخیز

لیک فرمان مُطاع تو شود پاگیرم

تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم

آیت قهر بیان شد، ز لب شمشیرم

سایۀ پرچم تو کرد سرافراز مرا

عشق تو کرد عطا دولت عالمگیرم

***

کربلا کعبۀ عشق است و من اندر احرام

شد در این قبلۀ عشّاق دوتا تقصیرم

دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم

باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حجّ من و تقدیرم

زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک

تا کنم دیده فدا، چشم به راه تیرم

***

ای قد و قامت تو معنی «قدقامتِ» من

ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم

وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود

بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

جسدم را به سوی خیمۀ اصغر نبرید

که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم

تا کنم مدح ابوالفضل، امام سجّاد

نارسا هست(حسان) شعر من و تقریرم

 

حسان(حبيب الله چايچيان). ای اشکها بریزید، ص210

+ نوشته شده در  شنبه ۱۳۹۶/۰۷/۲۹ساعت 8:24  توسط مجیدطاهری  | 

حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) در کلام معصومین (علیهم السلام)

حضرت عباس در کلام حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم

کتاب الکبریت الاحمر آمده است که در رویایی صادقه ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله به حضرت عباس علیه السلام فرمودند :

«أقرّالله ُ عینک ، فأنتَ بابُ الحوائج وَ اشفَع لمَن شئتَ»

خداوند چشمت را روشن گرداند ، تو باب الحوائج هستی ، از هر که خواستی شفاعت کن .

حضرت عباس در کلام امیرالمومنین علی علیه السلام

در معالی السّبطین آمده است که در آن هنگام که مولا علی علیه السلام در بستر شهادت بودند ، عباس را طلبید و او را به سینه اش چسبانید و فرمود :

” وَلَدی وَ سَتَقرّ ُ بک َ فی یوم القیامه “

به زودی چشمم در قیامت به وسیله ی وجود تو روشن می شود .

همچنین فرمودند :

” أذا کانَ یومَ عاشورا وَ دَخَلتَ المَشرعه إیاک أن تَشربَ الماء وَ أخوک الحُسین ُ عطشان ٌ “

هرگاه روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه آب وارد شدی ؛ مبادا که از آب بنوشی در حالی که برادرت حسین ، تشنه است .

وهمه می دانیم که حضرت قمر بنی هاشم به این وصیت چه زیبا عمل کردند ، تا آنجا که فرمودند :

” وَالله لا أذوقُ الماءَ وَ سیدی الحَسینَ عطشانا ً”

سوگند به خدا از آب نمی چشم ، با اینکه آقایم حسین تشنه است

حضرت عباس در کلام حضرت زهرا علیها السلام

روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود ، پیامبر صلوات الله علیه و علی آله به مولا علی علیه السلام می فرمایند که به زهرا بگو ، برای شفاعت و نجات امت چه داری ؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند که :

” یا امیر المؤمنین ! کفانا لاجل ِ هذا المقام ِ الیدان ِ المَقطوعتان ِ مـِـن ابنی العباس “

ای امیر المؤمنین ! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی ست .

 معالی السبطین ، جلد ۱ ، صفحه ۴۵۲

حضرت عباس در کلام امام حسین علیه السلام

شاید در بین همه ی سخنانی که معصومین علیهم السلام در باره حضرت عباس فرمودند ، جملات و عبارات حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به گونه ای دیگر بر آتش دل ها دامن می زند . در عصر روز تاسوعا ، حضرت اباعبدالله خطاب به برادر فرمودند :

إرکـَب بـِـنفسی أنت تَلقاهُم وَ اسئَلهُم عمّا جائهُم …..

جانم به قربانت ! سوار بر اسب شو و نزد دشمن برو و از آنها بپرس برای چه به اینجا آمده اند .

در این جمله ، عبارت ” بنفسی أنت ” خود گویای عمق علاقه و احترامی ست که مولا ابا عبدالله علیه السلام نسبت به برادر بزرگوارش دارند ، می باشد .

همچنین در روز عاشورا ، هنگامی که حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام بر بالین خونین برادر ، و در کنار نهر علقمه حاضر شدند و لحظه ی شهادت برادر خویش را مشاهده نمودند ، خطاب به ایشان فرمودند :

” جَزاکَ الله خیرا ً یا أخی ! لَقَد جاهَد تَ فی الله ِ حَق ّ جهاده ِ “

برادرم ! خداوند پاداش نیک ترا دهد ، تو در راه خدا به طور کامل جهاد کردی

حضرت عباس علیه السلام در کلام امام سجاد علیه السلام

بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی علیه السلام به گونه ای است که امامان معصوم علیهم السلام در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید فرموده اند. امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه ی شهدا به آن غبطه می خورند».

حضرت عباس علیه السلام در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام ، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است. ایشان می فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین علیه السلام جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید». آن حضرت هم چنین درباره ی اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو در راه جنگجویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی… شهادت می دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».

حضرت عباس در کلام امام هادی علیه السلام

در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه امام هادی علیه السلام از زبان آن حضرت چنین می خوانیم: «سلام بر ابوالفضل العباس پسر امیرالمؤمنین؛ آن که با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین علیه السلام کرد؛ آن که دنیا را وسیله آخرت قرار داد؛ آن که خود را فداکارانه فدای برادر  نمود؛ آن که نگهبان دین و سپاه حسین علیه السلام بود؛ آن که تلاش بسیار برای آب رسانی به لب تشنگان نمود؛ آن که دو دستش در راه خدا قطع شد».

منبع:سایت هیئت رزمندگان اسلام

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۵/۱۲/۱۳ساعت 16:24  توسط مجیدطاهری  | 

اى حرمت قبله حاجات ما

یاد تو تسبیح و مناجات ما

تاج شهیدان همه عالمى

دست على، ماه بنى هاشمى

همقدم قافله سالار عشق‏

ساقى عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین

داده سر و دست براه حسین

عم امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس علیه‎السلام

اى علم كفر نگون ساخته

پرچم اسلام برافراخته

مكتب تو مكتب عشق و وفاست‏

درس الفباى تو صدق و صفاست

شمع شده، آب شده، سوخته

روح ادب را، ادب آموخته

آب فرات از ادب تست مات

موج زند اشك به چشم فرات

یاد حسین و لب عطشان او

و آن لب خشكیده طفلان او

ساقى كوثر پدرت مرتضى است

كار تو سقائى كرب و بلاست

هر كه به دردى به غمى شد دچار

گوید اگر یكصد و سى و سه بار

اى علم افراشته در عالمین

اكشف یا كاشف كرب الحسین(1)

از كرم و لطف جوابش دهى‏

تشنه اگر آمده آبش دهى

‏چون نهم ماه محرم رسید

كار بدانجا كه تو دانى كشید

از عقب خیمه صدر جهان‏

شاه فلك جاه ملك آشیان

شمر به آواز ترا زد صدا

گفت كجایند، بنو اختنا(2)

تا برهانند ز هنگامه‏ات

داد نشان خط امام نامه‏ات

رنگ پرید از رخ زیباى تو

لرزه بیفتاد بر اعضاى تو

من به امان باشم و جان جهان

از دم شمشیر و سنان بى امان

دست تو نگرفت امان نامه را

تا كه شد از پیكر پاكت جدا

مزد تو زین سوختن و ساختن

دست سپر كردن و سر باختن

دست تو شد دست شه لافتى‏

خط تو شد خط امام خدا

چار امامى كه ترا دیده‏اند

دست علم‎گیر تو بوسیده‏اند

طفل بدى، مادر والاگهر

برد ترا ساحت قدس پدر

چشم خداوند چو دست تو دید

بوسه زد و اشك ز چشمش چكید

با لب آغشته به زهر جفا

بوسه به دست تو بزد مجتبى

دید چون در كرب و بلا شاهدین‏

دست تو افتاد به روى زمین‏

خم شد و بگذاشت سر دیده‏اش‏

بوسه بزد با لب خشكیده‏اش

حضرت سجاد هم آن دست پاك‏

بوسه زد و كرد نهان زیر خاك

مطلع شعبان همایون اثر

بر ادب تست دلیلى دگر

سوم این ماه چو نور امید

شعشعه صبح حسینى دمید

چارم این مه كه پر از عطر و بوست‏

نوبت میلاد علمدار اوست

شد بهم آمیخته از مشرقین

نور ابوالفضل و شعاع حسین

اى به فداى سر و جان و تنت‏

وین ادب آمدن و رفتنت

وقت ولادت قدمى پشت سر

وقت شهادت قدمى بیشتر

مدح تو این بس كه شه ملك جان

شاه شهیدان و امام زمان

گفت به تو گوهر والا نژاد

جان برادر به فداى تو باد

شه چو به قربان برادر رود

كیست «ریاضى» كه فدایت شود؟

 

سید محمدعلى ریاضى یزدى‏
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۲/۲۲ساعت 6:30  توسط مجیدطاهری  | 

**ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل
هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل
در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا 
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل 
مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی 
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل 

** یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین

**بی راه نیست که او را باب الحواج می گویند:


**فرمودۀ پیامبر (ص) است که «ساقی القوم آخِرِهُم..» عباس هم تا به آب رسید گفت: یا نفس! مِن بَعد الحُسَین هونی... حسین زیرآفتاب گرم کربلا، لب تشنه باشد و تو می خواهی آب بنوشی!

زخم عطش ضریح لبم را شکسته کرد                    حالا ببین که با لب گل ها چه می کند؟

**وقتی حسین به بالای سرش می آید می بیند دست در بدن نداره؛ سرش را با عمود آهن شکافته اند و چشمش تیرخورده؛ لذا گفته اند:« بان الانکسار فی وجه الحسین(ع) » چهره حسین شکسته شد؛تا اینکه فرمود:«الان انکسرظهری وقلت حیلتی» ؛خدایا کمرم شکست و چاره ام کم شد.

**هرکه حاجت داره،هرکه مریض داره،هرکه می خواد کربلابره بلندصدابزنه یاحسین...!

فایل صوتی

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۵/۰۱/۲۲ساعت 23:53  توسط مجیدطاهری  | 

ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل
وی دست علی در صف پیکار اباالفضل
هم خون حسین بن علی در تن پاکت
هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل
در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا 
تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل 
مانند تو در ارتش اسلام که دیده
فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل

هم کاشف کرب پسر فاطمه  هستی 
هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل 

یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین

بی خود نیست که او را بابُ الحواج می گویند:


فرمودۀ پیامبر (ص) است که «ساقی القوم آخِرِهُم..» عباس هم تا به آب رسید گفت: یا نفس! مِن بَعد الحُسَین هونی... حسین زیرآفتاب گرم کربلا، لب تشنه باشد و تو می خواهی آب بنوشی!

زخم عطش ضریح لبم را شکسته کرد               حالا ببین که با لب گل ها چه می کند؟

وقتی حسین به بالای سرش می آید می بیند دست در بدن نداره؛ سرش را با عمود آهن شکافته اند و چشمش تیرخورده؛ لذا گفته اند:« بان الانکسار فی وجه الحسین(ع) » چهره حسین شکسته شد؛تا اینکه فرمود:«الان انکسرظهری وقلت حیلتی» ؛خدایا کمرم شکست و چاره ام کم شد.

الالعنة الله علی القوم الظالمین

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۴/۱۲/۲۰ساعت 16:48  توسط مجیدطاهری  |