این غزل زیبا از صائب، مناجات گونه‌ای محزون و سوزناک است که برای مجالس مناجات و دعا و ختم، مناسب به نظر می‌رسد:

کوثرِ بیداربختی، دیدۀ گریان ماست

گَردۀ صحرای محشر، سینۀ سوزان ماست

هر که دارد قطرۀ اشکی، ز ما دارد نظر

هر که دارد آه گرمی، از دل سوزان ماست

وجد ما ذرات عالم را به رقص آورده است

هر کجا سرگشته ای یابید، سرگردان ماست

هر که را با ما سر دعوی‌ست، میدان است و گوی!

داغ سودا نقطۀ بسم الَهِ دیوان ماست

با گلستانی که ما را آشنایی داده اند

آسمان ها سبزۀ بیگانۀ بستان ماست

شور محشر، میهمانِ زخم ما، امروز نیست

مدتی شد این نمکدان بر کنار خوان ماست

چون فَلاخَن بر شکم، سنگ از قناعت بسته ایم

سنگ اگر در پلۀ روزی بُوَد، دوران ماست

عمر ما چون موج، دایم در کشاکش می رود

روزیِ ما چون صدف هر چند در دامان ماست

ما چو طفلان، تن به شغل خاکبازی داده ایم

ورنه گوی آسمان ها در خم چوگان ماست

در ریاض ما نروید سرو اقبال بلند

بخت خرم، سبزۀ بیگانۀ بستان ماست

دست ما در بند چین آستین افتاده است

ورنه تیغ کهکشان در قبضۀ فرمان ماست

نیست آیین تکلف شیوۀ ارباب فقر

هر که روزی از دل خود می خورد مهمان ماست

برگ عیش کوچه گردانِ جنون، در باغ نیست

چون شوند آزاد طفلان، فصل گلریزان ماست

گر دل ما کعبۀ غم نیست صائب از چه روی

روی غم هر جا که باشد در دل ویران ماست؟


(صائب تبریزی)

کلاسهای مداحی استادمجیدطاهری(عمومی، خصوصی و حضوری،مجازی)تماس با شمارۀ02133250930

تماس در فضای مجازی با شمارۀ 09121838268

+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۹۹/۱۱/۲۶ساعت 7:27  توسط مجیدطاهری  |